گورستانهای تاریخی، نمایشی از حیات اجتماعی و علمی و فرهنگی
نمونه سنگقبرهایی که در کتاب «در سایه سرو»، معرفیشده، جزئی از مجموعه اسناد دست اولی است که ما را با گذشته شهر اصفهان آشنا میکند. ابداع نگارش در هزاره چهارم قبل از میلاد این فرصت را برای بشر فراهم آورد تا خود را به آینده برساند و تجربیات و روایتهای زندگی خود را برای نسلهای آینده بازگو کند.
دکترناصر نوروززاده چگینی(معمار و معاون سازمان ایکوموس)/اصفهان امروز: نمونه سنگقبرهایی که در کتاب «در سایه سرو»، معرفیشده، جزئی از مجموعه اسناد دست اولی است که ما را با گذشته شهر اصفهان آشنا میکند. ابداع نگارش در هزاره چهارم قبل از میلاد این فرصت را برای بشر فراهم آورد تا خود را به آینده برساند و تجربیات و روایتهای زندگی خود را برای نسلهای آینده بازگو کند.
ازآنپس بود که اشکال گوناگون تولید سند به کار گرفته و رایج شد. ولی از همان ابتدا، چیزی بدون تغییر راه خود را تا به امروز پیمود و آن علاقه انسان به ساختن آینده بود. سنگقبرها اسناد مستقل از آدمیانی است که میدانستند از خاک برآمده و بر خاک میشوند.
و این روند برآمدن و برافتادن همچنان در آینده استمرار مییابد. اما ازآنجاییکه نسلهای رفته بهسرعت فراموش میشوند، اسناد آنها نیز در انزوای شهرهای خاموششان، یعنی گورستانها از یاد میرود و زندگان در شهرها و روستاهایشان یاد نیاکان را چون شناسنامههایشان باطل میکنند و خاطرهشان را در سراشیبی نسیان رها میسازند.
مکان به خاک سپردن آنها بارها و بارها زیرورو و به انهدام آنها حریصانه اقدام میشود و سنگقبرها که زبان گویای این وادی خاموشان است نیز بهسرعت تخریب میشود. انسان امروز هم در این روند، پیوسته غیرمسئولانهتر از همیشه عمل میکند.
در این توالی آمدورفت، گورستانهای بزرگی از نیاکان سفرکرده شکل میگیرد و این روند ادامه مییابد. انسانها تا زمانی که زندهاند گور پدران و مادران و اقوام و دوستان خویش را نگهباناند و یاد آنها را محترم میدارند ولی با گذر یک نسل، همه آنچه هست در سکوت رها میشود.
امروزه این جدایی بهطور فزایندهای از ساحت فردی و عاطفه خویشاوندی و دوستی به خاطره و هویت جمعی جوامع بشری تسری یافته و به این ترتیب خاطرههای جمعی، جایی در هویت ملی و فرهنگی آنها نمییابد و کوشش رفتگان در تجربه حیات و شوق آنها در بالندگی نوع انسان رنگ میبازد.
گورستانها درواقع نمایشی از حیات اجتماعی، اقتصادی، علمی و فرهنگی بشراست. جای خفتن آنهایی است که اندیشه زندگی کردن و رشد و تحول را برای ما به ارث گذاشتهاند، جای آنهایی است که زندگی امروز حاصل عمل آنهاست.
هزاران هزار اندیشمند، عالم، هنرمند، صنعتگر، کشاورز و پیشهور، روزگاری ملک را مالک بودند و خط آنها بر سنگ گورهاشان سند مالکیت آن است. و حال چگونه است که فرزندانشان اینچنین از به خاطر سپردن نام آنها و بازخوانی حیاتشان روی میگردانند و بیرحمانه به زدودن یاد و خاطره آنها اراده میکنند و در جایجای این سرزمین در غفلتی لجامگسیخته هرروز صدها سنگ گور نیاکان خود را خرد و صدای بر سنگ نشسته آنها را در گلو خفه و جای خفتن و آرامش آنها را لگدمال زندگی خود میکنند.
قرنهای متمادی است که جسد بسیاری از درگذشتگان بنابر خواست بازماندگان و وصیت درگذشته و با توجه به امکان مالی خانوادههایشان و برحسب جایگاه اجتماعی و فرهنگی و دینی در جامعه در اطراف امامزادهها، مشاهیر متبرکه، زیارتگاههای ماندگار شهرها و روستاها به خاک سپرده میشوند و از این طریق ماندگاری نام و یاد خود را طالباند.
درنتیجه چنین نقاطی به میعادگاه اجتماعی و فرهنگی جامعه بدل میشود و بهتدریج مجموعههای گورستانی بزرگی شکل میگیرد. اگرچه هنوز بازمانده چنین گورستانهای بزرگی را میتوان دید ولی در چند دهه اخیر بسیاری از آنها چه در شهرها و چه در روستاها به دلیل توسعه و عمران و بازسازی و به بهانه نیاز زائران، ناآگاهانه و در بسیاری موارد عامدانه و سودجویانه تخریبشده و براثر نبود درک صحیح دستاندرکاران و متولیان امور، گنجینههایی از اسناد ملی و فرهنگی این سرزمین را برای همیشه به باد فنا رفته است.
آنچه میماند معدودی سنگهای قبر شکسته و ناقص است که حالا دست سرنوشت تعدادی از آنها را در اختیار پژوهشگر دلسوختهای قرار داده است تا با ثبت و ضبط و مطالعه آنها، لکه کوچکی ازآنچه میتوانست باشد را به نمایش درآورد.
بیتردید اصفهان نیز همچون دیگر شهرهای تاریخی و فرهنگی این سرزمین و دنیای اسلام، از صدمات چنین غارتی به دور نمانده و گورستانهای بزرگ و تاریخی آن ازجمله تختفولاد و گورستان ارمنیان این شهر دستخوش تخریبهای جبرانناپذیر شده است.
مهدی تمیزی، نگارنده کوشا و محترم کتاب در سایه سرو، سعی دارد تا گوشهای اگرچه کوچک و کوتاه از این ارزشهای ماندگار را با معرفی معدودی از این اسناد بیمانند در اختیار خوانندگان آن قرار دهد.
سخن را با خاطره و کلامی ظریف از شادروان استاد جلالالدین همایی به پایان میبرم که تختفولاد هم محل تفریح و تفرج است، هم جای زهد و عبادت، هم غمانگیز است و هم نشاطآمیز. وجود عمارتها، اثری ویژه در روح اشخاص صاحبدل ایجاد میکند.
سرزمین تخت فولاد، آرامگاه ابدی هزاران تن از افراد عالیقدر است که به مدت پنج یا شش قرن در آن غنودهاند. خود فاش میگویم که علاوه بر لذت تماشای بقاع تاریخی، همواره از سکوت الهامبخش و ارواح پرفتوح خفتگان این بادیه فیضها بردهام و همهوقت زنگ آینه دل را به صیقل این خاک پاک زدوده و همدمی با ارواح عالیه را که حیات ابدی یافتند بر صحبت و همنشینی با اجساد مردهدلان زندهنما ترجیح دادهام.