خشونت دانشآموزان در دبیرستانهای دخترانه
«اگر گذرتان به مدارس دخترانه بیفتد، شاید تعداد زیادی از دختران را ببینید که برای خالی کردن خشونتهای اطرافشان به خشونت علیه بدنهایشان پناه میبرند.»
روزنامه قانون: «یکی آستین مانتوی خاکستری رنگش را تا روی انگشتهایش پایین کشیده و دیگری موهای سرش را با پیشانیبند سیاه رنگ پوشانده است. همکلاسیهای دبیرستانی، خوشحال و خندان از در مدرسه بیرون میآیند و شروع میکنند به بلندبلند صحبت کردن. هر موضوعی را که دم دستشان میآید، مسخره میکنند و میخندند و غش و ضعف میروند. بدنهای لاغرشان زیر مانتوهای خاکستریهایشان تاب میخورد و در هوا میچرخد. گاهی از شدت خندهها یکی از آنها روی زمین میافتد و بقیه برای بلند کردن او روی زمین میافتند.
عابران پیادهای که با فاصله زیاد توجهی به اطرافشان ندارند، با شنیدن سروصدایشان راهشان را کج میکنند و خودشان را جلوی مدرسه میرسانند تا ماجرا را جویا شوند. عدهای به گمان این که دعوا و درگیری اتفاق افتاده، خودشان را به مهلکه میرسانند و همین که میبینند ماجرا درگیری و شوخی است، متعجب و مضطرب صحنه را ترک میکنند. دخترها آویزان هم میشوند و گاهی با دست یکدیگر را هل میدهند و میخندند. مینا، پیشانیبند مشکی را از زیر مقنعهاش بیرون میکشد و سر تراشیدهاش پیدا میشود. مقنعه از روی سرش پایین میافتد و رفیقش مهری با کف دست به سر مینا میکوبد و بعد سر تراشیدهاش را دست میکشد و میبوسد و قربانصدقهاش میرود. بعد مهری آستینهای مانتویش را تا آرنج بالا میدهد و مچهای باندپیچی شدهاش معلوم میشود. باند یکی از مچهای دستش را باز میکند و خطهای خونی و زخمی روی پوست سفیدرنگ دستهایش خودنمایی میکنند. میخندد و ابروهایش را بالا میاندازد و به مینا میگوید: «این رو دیشب به یاد امیر نوشتم. دیشب یک ساعت باهاش تلفنی صحبت کردم و بعد تموم کردیم. اول گریه کردم و بعد رو دستم براش یادگاری نوشتم و عکس گرفتم تو تلگرام فرستادم.»
بعد گوشیاش را از داخل کولهاش بیرون میآورد و روشن میکند. صفحه اینستاگرامش را که اکانتی جعلی در آن ساخته و در پروفایلش عکسی غیر قابل تشخیص از موهایش گذاشته، باز میکند. عکس زخمهای روی دستش را که برای امیر فرستاده، در اینستاگرامش منتشر کرده و صدها لایک گرفته است. دوستان ناشناسش، همه او را تشویق کرده و با جملههایی مانند «ایول» «دمتگرم» «لیاقت همچین دختر شجاعی و جسوری رو نداشت» و... با او ابراز همدردی کردهاند. مینا و دو دختر دبیرستانی دیگر انگشتهای دستشان را آرام روی زخمهای مچ دست مهری میکشند و در سکوت به فکر فرومیروند. مینا میگوید:«قول میدم وقتی عکس دستت رو دیده، خون گریه کرده؛ شاید هم الان عین هر روز اومده دنبالت. بعد آن سوی خیابان را تماشا میکند تا ببیند حرفش صحت دارد یا نه. اثری از امیر و ماشینش نیست. مهری دوباره باندهای سفیدرنگ را دور مچهای زخمیاش میبندد و چهارتایی با یکدیگر افتان و خیزان میگویند، میخندند، میگریند و راهشان را میکشند و می روند.
اتفاقی که دیگر نادر نیست
این اتفاق در ساعت دو بعدازظهر مقابل یکی از مدارس تهران در خیابان گرگان افتاد؛ ماجرایی که خیلی از عابران پیاده با دیدن آن تعجب کردند و عدهای دیگر با بیتفاوتی از آن گذشتند. یکی از عابران پیاده آن خیابان، مادر و پدر این دانشآموزان نبودند چون شاید فکرش را نیز نمیکردند که دخترهایشان با چنین روشهایی نیاز به تخلیه خودشان داشته باشند؛ چون راههای ارتباط برقرار کردن با دختر نوجوانشان را نمیدانند. حالا شاید اگر گذرتان به مدارس دخترانه بیفتد، تعداد زیادی از دختران را ببینید که برای خالی کردن خشونتهای اطرافشان به خشونت علیه بدنهایشان پناه میبرند.
پدر و مادرهای بیخبر و دختران ناهنجار
ستاره ۱۴ سال دارد و در دبیرستان رشته تجربی میخواند. مادر و پدرش هر دو معلم هستند و او را مجبور کردهاند که باید در رشته تجربی درس بخواند. او چند روز پیش با صورت زخمی به مدرسه آمد و وقتی مدیر از او پرسید چرا صورتش را زخمی کرده، گفت:« زمین خوردم» اما حقیقتش این بود که او در راه خانه در درگیری با پسری در خیابان صورتش زخمی شده و نتوانسته از خودش دفاع کند. روبهروی آینه ایستاده بود و با تیغ موکت، خطی کج و عمیق روی گونهاش انداخته بود. وقتی درباره اتفاق آن روز از او می پرسم، آن قدر پریشان و مستاصل است که شانه هایش را بالا میاندازد و اشک از گونههایش سرازیر میشود. میگوید: «اون روز تو مدرسه، معلم به خاطر کمکاری تو درسهایم بهم تذکر داد. خیلی حالم بد شد. من نمیتونم با کسی حرف بزنم یا با کسی ارتباط برقرار کنم. تو مدرسه خجالت کشیدم. اومدم تو خیابون، دو تا پسر با سرعت داشتن از تو کوچه رد میشدند. یکیشون با دست محکم کوبید به پشتم. افتادم زمین. صورتم زخمی شد. نتونستم گریه کنم. رفتم خونه تیغ موکت بری رو برداشتم، کشیدم رو صورتم. آروم شدم. بعدش یک چسب گذاشتم روش تا کسی نبینه.»
ستاره اینها را میگوید و سرش را پایین میاندازد. پدر و مادر ستاره هر دو کارمند هستند و از صبح تا شب در خانه نیستند. شبها که میآیند، نمیتوانند وقت زیادی برای دخترشان بگذارند یا شاید خیال میکنند که دخترشان هر روز به مدرسه می رود و میآید و هیچ مشکلی نیز ندارد اما از جهنم درونش چیزی نمیدانند. نمیدانند که دخترشان برای رهایی از استرسها و ترسهای بیرون از خانه به آزار جسمی خودش پناه آورده است. دخترانی مانند ستاره کم نیستند.
بازی خونی در مدارس
ماجرایی که از چندین سال پیش با عنوان خونبازی در رسانه ها مطرح شد، هنوز هیچ راه حلی از سوی مسئولان، برای آن در نظر گرفته نشده است. این در حالی است که هفته پیش، مهدی فیض، معاون پرورشی و فرهنگی وزیر آموزش و پرورش در نشست معاونان و روسای مناطق ۱۴گانه آموزش و پرورش استان قزوین گفت: «با وجود بحرانهای رفتاری و بلوغ مربوط به دوران نوجوانی و جوانی تنها ۱۵ درصد مدارس متوسطه دوم کشور دارای مشاور هستند.»
این در حالی است که والدین همیشه به دنبال دبیرستانهایی میگردند که مشاوره تحصیلی مطمئنی به دخترانشان بدهد تا هر چه زودتر سد کنکور را زیر پا بگذارند و به دانشگاه راه یابند. اما هیچکدام از این که چرا دبیرستان ها مشاوره روانشناسی ندارند، شاکی و نگران نیستند. دیروز معصومه ابتکار در دیدار با وزیر بهداشت به موضوع خشونت در دختران نوجوان اشاره کرد. او با بیان این که باید راههای پیشگیری از خشونت و مهارتهای لازم را در دختران نوجوان در حوزه تعادل روحی و روانی و سلامت روان ایجاد کنیم، گفت: «متاسفانه پیمایشها نشان میدهند که تمایل به خشونت در دختران رو به افزایش بوده است. حال برای پیشگیری از آن، ارائه آموزشهای مناسب باید صورت گیرد. امیدوارم در بحث مهارتهای دوران بلوغ بتوانیم اقدامات درست و موثری انجام دهیم و کارگروهی را در این زمینه ایجاد کنیم.»
ابتکار با بیان این که یکی از اقدامات موفق وزارت بهداشت، راهاندازی کلینیکهای سلامت خانواده بوده که در حال حاضر به موانعی برخورد کرده است، گفت: «باید توجه کرد که با ارائه خدمات مربوط به سلامت خانواده میتوان بخش مهمی از معضلات خانواده قبل و بعد از ازدواج را حل کرد. در کنار این موضوع، ارائه محتوای آموزشی مناسب برای زوجهای جوان نیز از تکالیف سیاستهای کلی خانواده است که بتوانیم آموزشهای مناسبی را در پنج سال ابتدای زندگی به زوجهای جوان ارائه دهیم. ما در این زمینه آمادگی داریم تا به وزارت بهداشت کمک کنیم.»