چرا فحش می‌دهیم و سلبریتی‌ها را قربانی می‌کنیم

چقدر زود به زشتي‌ها عادت مي‌كنيم اين روزها، زماني بود كه شنيدن بيماري كسي آن سوي زمين دلمان را به درد مي‌آورد، امروز اما فيلم‌هاي تكان‌دهنده از مرگ هم‌نوعانمان را در شبكه‌هاي اجتماعي دست به دست مي‌كنيم و براي فشردن گزينه «ارسال» دستمان هم نمي‌لرزد چه برسد به دلمان ...

چقدر زود به زشتي‌ها عادت مي‌كنيم اين روزها، زماني بود كه شنيدن بيماري كسي آن سوي زمين دلمان را به درد مي‌آورد، امروز اما فيلم‌هاي تكان‌دهنده از مرگ هم‌نوعانمان را در شبكه‌هاي اجتماعي دست به دست مي‌كنيم و براي فشردن گزينه «ارسال» دستمان هم نمي‌لرزد چه برسد به دلمان ...

این روزها خیلی راحت از کنار بدرفتاری‌ها و بی‌عدالتی‌های جامعه حقیقی که در آن زندگی می‌کنیم می‌گذریم به این بهانه که «به ما ربطی ندارد» اما به محض اینکه فردی در واکنش به همان موضوع یا موضوعی کاملا معمولی عکسی روی اینستاگرام منتشر می‌کند، برای حمله کلامی به او،‌ قضاوت و ناسزاگویی لحظه‌ای درنگ نمی‌کنیم (فکر کردن که جای خود دارد)، به این بهانه که اینجا فضایی «عمومی» است و اظهار نظر در این فضا حق ماست.

این روزها ناهنجارها جای هنجارها را گرفته‌اند و این هنجارهای جدید بدشکل روح را آزار می‌دهند، روح ما و کسانی که برایشان ارزش و احترام قائل هستیم.

پدیده فحاشی در فضای مجازی نمونه‌ای قابل توجه از این هنجارهای جدید است که شاید به آن خو گرفته باشیم، اما هنوز توانایی بهت‌زده کردن ما و اصلی‌ترین قربانیان آن، چهره‌های مشهور و سرشناس، چه این شهرت را در جهان واقعی به دست آورده باشند چه در جهان مجازی را دارد. کافی است سری به کامنت‌ها یا همان اظهارنظرهای پست اینستاگرام هنرمند محبوبتان بزنید. چه طرفدار گلشیفته فراهانی باشید چه نگران احوال کافوی بی‌نوا که از شانس بدش نام ایران را از درون سبد قرعه‌کشی جام‌جهانی ۲۰۱۸ خارج کرد تا ایران با پرتغال و اسپانیا هم‌گروه شود، با خواندن چند کامنت، چندین واژه یا عبارت ترکیبی رکیک و جدید به دایره واژگانی‌تان افزوده خواهد شد.

دیدن چنین برخوردی با یک هنرمند تئاتر و تلویزیون تقریبا بدون حاشیه در فضای مجازی به ایده نوشتن این مطلب تبدیل شد. برخوردی زننده که تا حدی عادی شده که از آن جک می‌سازیم، رفتاری دلخراش که شاید ریشه در روح و روان ما داشته باشد واز این رو از چند روانشناس و روانکاو درباره دلایل بروز آن پرس و جو کردم تا شاید پاسخ آنها باعث شود آنها که در دسته ناسزاگویان هستند به اختلال رفتاری یا روانی خود و ریشه آن پی ببرند. باشد که اصلاحش کنند … و شما که در دسته شنوندگان و خوانندگان این ناسزاها هستید: خدا صبرتان دهد،‌ زیرا ظاهرا مشکل به این زودی‌ها حل شدنی نیست. چرا؟ در ادامه متوجه می‌شوید:

انگیزه فحش دادن چیست؟ چه چیز باعث می‌شود فرد فحش بدهد؟ شاید پیش از هرچیز بخواهید پاسخ این پرسش‌ها را بدانید. نظریه‌های متعددی مبتنی بر چندین مطالعه علمی ارائه شده‌اند که بر انتخاب واژه‌ها، نوع رفتار و تعداد دفعات تکرار این رفتار و شخصیت افرادی که فحش می‌دهند تمرکز دارند.

تیموتی جی استاد روانشناسی شناختی کالج هنرهای آزاد ماساچوست MCLA در گفت‌وگو با درنگ: قلدری یا اوباشگری مجازی لزوما به معنی فحاشی کردن نیست و می‌تواند به شکل سوءاستفاده از موقعیت یا وجهه اجتماعی یک فرد یا استفاده از نقطه ضعف او برای تحقیرکردنش باشد. چه راه بهتری برای تخلیه احساسات نسبت به افراد مشهوری که از نظر اجتماعی از افراد «عادی» جدا هستند وجود دارد؟ اینترنت فضای مناسبی را برای آزار رساندن با هر هدفی که اوباش مجازی دارد، فراهم کرده‌است

چه می‌شود که فحش می‌دهیم؟

تیموتی جی استاد روانشناسی شناختی کالج هنرهای آزاد ماساچوست MCLA در پاسخ به این پرسش «درنگ» می‌گوید: فحش دادن محصول فعالیت دو منطقه از مغز انسان است: اولین منطقه بخش قدامی است که چگونگی و الزام برون‌ریزی احساسات به شکل فحش دادن را ارزیابی می‌کند،‌ اینکه آیا این عمل یک برنامه‌ریزی استراتژیک است یعنی از عمد و معنا‌دار است. بخش‌ دیگر که ابتدایی‌تر است و در شرایط جنگ یا گریز فعال می‌شود منطقه آمیگدالا در سامانه عصبی احساسی یا سیستم لیمبیک است که بیشتر به شرایط تهدید کننده واکنش‌های بالستیکی نشان می‌دهد. از نظر او تخلیه احساسات و برقراری ارتباط از طریق این احساسات با دیگران در برخی شرایط می‌تواند رفتاری سالم و پرفایده به شمار رود.

چه نوع فایده‌ای؟ ریچارد استفانز استاد روانشناسی دانشگاه کیلی نیز در گفت‌وگو با «درنگ» در پاسخ می‌گوید افراد به دلایل مختلفی ناسزاگویی می‌کنند. برخی از فواید این رفتار شامل برقراری پیوند دوستی و رفاقت میان اعضای یک گروه و کنار آمدن با یک درد و مشکل یا کنار آمدن با شرایطی پراضطراب است. او می‌گوید: موقعیت‌هایی هستند که باور کنید یا نه، ناسزاگویی در آن می‌تواند نشانگر مودب بودن و درنظر گرفتن و توجه نشان دادن به احساسات دیگران باشد. برای بررسی این موقعیت به کارخانه صابون‌سازی در نیوزیلند رفتیم، جایی که با گروهی بزرگ از همکاران مواجه شدیم که حس قوی هویت گروهی در میان آنها دیده می‌شد.

گروهی از این کارگران روی خود نام Power rangers گذاشته بودند. آنها گروهی ۲۰ نفره و غالبا مذکر بودند. این کارگران نیز مانند دیگر کارمندان در سرتاسر جهان هیچ چیز را بیشتر از گلگی و شکایت کردن از مدیران خود، کارمندان بخش‌های دیگر و کارمندان بخش خود دوست نداشتند. بررسی ۳۵ ساعت صدای ضبط شده از مکالمه این گروه نشان داد زمانی که کارمندان با یکدیگر گفتگو می‌کنند، میزان ناسزاگویی و فحاشی اعضای گروه Power rangers غیرقابل رقابت است و جالب‌تر این که تمامی این ناسزاها و فحاشی‌ها با روحیه خوب گفته می‌شدند: هیچکس ناراحت نبود و واژه‌ها به لحن طنزگونه بیان می‌شدند. در این شرایط استفاده از دشنام‌هایی که در شرایطی دیگر بسیار توهین‌آمیز هستند، در میان همکارانی که از سابقه دوستی طولانی برخوردارند، به عنوان شاخصی برای تشخیص صمیمیت ارتباطات و رفاقت میان اعضای گروه درنظر گرفته می‌شود. در شرایطی که اعضای این گروه با اعضای دیگر گروه‌ها در کارخانه مکالمه داشتند، حتی اگر وضعیت‌های کاملا مشابهی داشتند نیز به هیچ وجه فحاشی نمی‌کردند. در چنین شرایطی ناسزاگویی به عنوان نماد همبستگی به کار گرفته می‌شود. این افرد چنان صمیمیت و امنیتی از جانب یکدیگر احساس می‌کنند که می‌دانند می‌توانند بدون نیاز به بخشیده شدن فحاشی کنند. در این موقعیت نیروی حسی منفی فحش دادن دارای جنبه‌ای مثبت می‌شود.

چرا راحت به هم فحش می‌دهیم؟

شنیدن فحش و ناسزا در دعواهای خیابانی یا خانوادگی دیگر به پدیده‌ای عادی تبدیل شده، اما این روزها این روند تغییر کرده و مردم دعواهایشان را به فضاهای مجازی کشانده‌اند با این تفاوت که عموما این درگیری‌های آنلاین معمولا هیچ انگیزه مشخصی ندارند و افراد به راحتی در فضای مجازی به یکدیگر اهانت می‌کنند. از نظر جی شرایط به این دلیل تغییر کرده که اینترنت زمینه ناشناس ماندن و ارتباط بدون نیاز فیزیکی تماس چشمی، تشخیص سطح اجتماعی، ویژگی‌های فیزیکی و احتمال تلافی کردن را از بین برده‌است. این شرایط زمینه افزایش ناسزاگویی آنلاین را متناسب با ساختار شبکه اجتماعی مورد استفاده و بدون اینکه برای افراد عواقبی داشته باشد، فراهم کرده است.

تیموتی جی استاد روانشناسی شناختی کالج هنرهای آزاد ماساچوست MCLAبه طور کلی فحش دادن را یک رفتار عادی می‌داند (نه به این معنی که تحت هر شرایطی قابل پذیرش است): تمامی افراد در زبان مادری خود فحش دادن را فرامی‌گیرند. ناسزاگویی در لایه بدوی خود به معنی بیان احساسات عمیق در موجزترین و کارامدترین شکل ممکن است. با شنیدن فحاشی از سوی یک فرد، می‌فهمیم نسبت به موقعیتی که در آن قرار گرفته‌ چه احساسی دارد، متاسفانه شاید بفهمیم آنها هم نژادپرستند هم زن‌ستیز، اما بهتر است بدانید با فردی خشک و متعصب و نادان روبه‌رو هستید تا اینکه ندانید.

چرا سلبریتی‌های محبوبمان قربانی می‌شوند؟

جی می‌گوید دلیل حمله‌های فحاشان و اوباش‌های مجازی به افراد مشهور این است که این افراد می‌توانند تحت قوانین و مقررات کنونی رسانه‌ها، بدون هیچ مسئولیت و عواقبی قلدری کرده و به دیگران توهین کنند. یافتن منشاء این نوع از پیام‌ها وقتی ارسال کنندگان آن ناشناس باشند یا با هدف اوباشگری در فضای مجازی برای خود هویت‌های جعلی بسازند، بسیار دشوار خواهد بود. قلدری یا اوباشگری مجازی لزوما به معنی فحاشی کردن نیست و می‌تواند به شکل سوءاستفاده از موقعیت یا وجهه اجتماعی یک فرد یا استفاده از نقطه ضعف او برای تحقیرکردنش باشد. چه راه بهتری برای تخلیه احساسات نسبت به افراد مشهوری که از نظر اجتماعی از افراد «عادی» جدا هستند وجود دارد؟ اینترنت فضای مناسبی را برای آزار رساندن با هر هدفی که اوباش مجازی دارد، فراهم کرده‌است. برخی از افراد فقط از روی بدجنسی یا نقص‌ یا کمبودهای شخصیتی این رفتارها را از خود بروز می‌دهند.

دکتر علیرضا کریمی جاوان متخصص روانکاوی شناختی و محقق علوم اعصاب شناختی دانشگاه کالیفرنیا برکلی نیز در این زمینه به درنگ می‌گوید طرفداران چهره‌های مشهور و سلبریتی‌ها لزوما با تمامی این قشر ارتباط برقرار نمی‌کنند و طرفدار همه نیستند و همین اختلاف سلیقه احساسات متفاوتی را نسبت به این قشر ایجاد می‌کند. در این میان افرادی هستند که در روزمرگی زندگی حقیقی گم شده‌اند و تشنه دیده شدن هستند و تلاش می‌کنند تا با عکس‌العمل گرفتن از دیگران، چه اعضای قشر مورد نظر و چه طرفداران آنها، خود را شاخص و متمایز نشان دهند و دیده شوند. در واقع فضای مجازی این زمینه را ایجاد کرده تا فردی کاملا گمنام و مجازی از هر کجای دنیا روی یک هویت حقیقی اثر بگذارد و در این میان طرفداران فرد حقیقی، در اینجا سلبریتی‌ها با فرد مجازی مقابله می‌کنند و واکنش نشان می‌دهند که هرچه این مقابله شدیدتر باشد، حس دیده شدن و تاثیرگذار بودن در فرد مهاجم افزایش پیدا خواهد کرد. برهمین اساس بهترین واکنش به این نوع تنش‌ها در فضای مجازی نداشتن واکنش است زیرا معقول‌ترین و منطقی‌ترین پاسخ‌ها نیز برای یک اوباش مجازی به آن معنی است که برای هرآنچه نوشته یا به زبان آورده اهمیت قائل شده‌اید. اگر افراد (قربانی) بتوانند در برابر این فشارها مقاومت کنند، ارزش و اعتبار را از تلاش‌های اوباشان مجازی می‌گیرند و حمله پس از دوره‌ای شدت گرفتن، خنثی می‌شود. این نوع حملات را نباید در دسته رفتارهای معنی‌دار دسته‌بندی کنیم زیرا آنچه در قالب این حملات رد و بدل می‌شوند به هیچ وجه ارزشمند و قابل سنجش نیستند.

اوباشگری مجازی؛ معضلی جهانی

جی مقصر فراگیر شدن این رفتار را اینترنت می‌داند. به گفته او اینترنت پدیده‌ای جهانی است و قلدری و اوباشگری پیش از اینترنت وجود داشته است: هر جا ارتباطات فناورانه بروند، رفتارهای انسانی را نیز با خود می‌برند، چه خوب باشند و چه بد. هر دریچه جدیدی اوباشگری خواهد گشود.

به گفته او، کنار آمدن با رفتارها و گفتارهای توهین‌آمیز اینترنتی متناسب با مکانی که رخ می‌دهند، کار دشواری است. مدارس، دانشگاه‌ها و کسب و کارها باید جوامع خود را با آنچه رفتار درست و نادرست شناخته می‌شود آشنا کنند. افرادی که نسبت به آنچه در اینترنت می‌بینند یا می‌خوانند ناراضی هستند باید شکایت خود را به گوش همه به ویژه اپراتورهای اینترنتی برسانند و اپراتورها یا تامین‌کنندگان اینترنتی باید مقرراتی محدود‌کننده برای رفتارهای آزاردهنده‌ای مانند تهدید به مرگ، آزار و سوءاستفاده، تهمت‌زنی، تبعیض نژادی و دیگر رفتارهایی که در موقعیت‌های مختلف می‌توانند غیرقانونی باشند تعیین کنند و این نوع رفتارها را در فضای مجازی غیرقانونی اعلام کنند.

خشم، حسادت یا اختلال روانی؟

به گفته دکتر کریمی متخصص روانکاوی شناختی و محقق علوم اعصاب شناختی دانشگاه کالیفرنیا برکلی، خشم به عنوان یک محرک، فقط یکی از عوامل در پدیده ناسزاگویی و اوباشگری مجازی دارد. از نظر او این موضوع ابعاد گسترده‌ای دارد که دربرگیرنده برخوردهای اجتماعی ماست. هریک از ما به عنوان یک فرد با هویت فردی مستقل ممکن است نسبت به تنوع گسترده‌ای از مسائل واکنش نشان دهیم که تنها برخی از آنها ممکن است ناشی از خشم باشند. از این رو اشتباه است اگر تصور کنیم که فحاشی در شبکه‌های اجتماعی صرفا از روی خشم صورت می‌گیرد، در واقع خشم می‌تواند بخشی کوچک از عوامل ایجاد این پدیده باشد. دسته‌بندی‌های دیگری برای توضیح این نوع رفتار از سوی افراد وجود دارد:

  • سادیست‌ها یا دیگرآزاران | این افراد با ایجاد آزار و گرفتن واکنش به واسطه ایجاد حس منفی و ناخوشایند در دیگران، احساس رضایت و خوشی می‌کنند.
  • خودشیفته یا نارسیسیست | این گروه با عشق و علاقه فراوانی که به خود دارد تمامی افکار و رفتارهای خود را برحق و درست می‌داند و در مقابل تمامی انسان‌های دیگر را تعدادی احمق می‌پندارد که افکاری احمقانه و سطحی دارند.
  • سایکوپت | این افراد هیچ حس همدلی ندارند و از این رو برای احساسات دیگران کوچکترین اهمیتی قائل نیستند. این افراد برای هر آنچه درست بدانند یا در آن منفعتی برای خود ببینند، هر عمل ممکنی را بکار می‌‌گیرند تا به نتیجهٔ مورد نظر خود برسند، فارغ از تاثیر منفی‌ اعمالشان بر دیگران.
  • افرادی که در تعلقات گروهی‌شان (چه گروهی باور‌محور باشد، چه قومی و چه صنفی) برای دریافت تأیید از دیگر اعضای گروه و برای کسب و اثبات هویت فردی، به رفتاری تند و پر سروصدا دست می‌زنند تا توجه و احترام گروه مرجعشان را جلب کنند.

پدیده‌ترولینگ (اوباشگری) پدیده‌ای است که در فضای مجازی سرتاسر جهان رایج شده‌است، ترول نامی برگرفته از اسطوره‌های یونانی است و به غولی گفته می‌شد که راه عبور از پلی را بر مردم می‌بست و در ازای باج‌گیری اجازه عبور به مردم می‌داد. ترکیبی از چهار دسته‌بندی بالا انگیزه بیشتر اوباشگری‌هایی است که در فضای مجازی انجام می‌گیرند.

کریمی متخصص روانکاوی شناختی و محقق علوم اعصاب شناختی دانشگاه کالیفرنیا برکلی نیز معتقد است عدم وجود مسئولیت در قبال قربانی و امکان ناشناخته ماندن فرد مهاجم در فضای مجازی، نوعی آزادی عمل ایجاد می‌کند که می‌تواند هرفردی را وسوسه کند تا در برهه‌ای از زندگی خود به گروه اوباش‌های مجازی بپیوندند. در فضای مجازی عواقب رفتار کاربر تنها به نام کاربری که در بیشتر موارد جعلی است بازمی‌گردد و افراد به این شکل جسارت به زبان آوردن آنچه در ذهن دارند، چه در تأیید و تاکید بر آنچه به نفع خود می‌‌دانند، یا چه نهی از چیزی که به ضرر خود می‌‌ببینند را به دست می‌آورند. بر همین اساس می‌توان گفت غالب افرادی که با «هویت واقعی» خود در فضای مجازی به ناسزاگویی می‌پردازند به یک یا چند مورد از چهار گروه بالا تعلق دارند.

کنترل خشم با فحش دادن ممکن است؟

به گفته دکتر کریمی متخصص روانکاوی شناختی و محقق علوم اعصاب شناختی دانشگاه کالیفرنیا برکلی، در ایران مطالعه میدانی در این زمینه انجام نگرفته اما در کشورهایی که تحقیقاتی انجام گرفته مشخص شده‌است که تاثیر این رفتارها بر جامعه دارای نوسان است. برای مثال بعضی از بازی‌های خشن روی بعضی از افراد که زمینه خشونت دارند باعث کاهش خشم می‌شود اما روی گروهی دیگر تاثیر نامطلوب گذاشته و حتی می‌تواند آنچه نمی‌دانند را به آنها آموزش دهد. اما این تاثیر واقعا ترکیبی است و نمی‌توان قطعا گفت که فضای مجازی از این لحاظ تاثیر مثبت یا منفی دارد.

به گفته او خشونت بخشی از وجود تمامی حیوانات و انسان‌ها است اما لایه‌های مختلف مغزی می‌تواند لزوم استفاده از سطح بدوی خشم را در انسان کاهش دهد. ابزارهایی مانند هنر یا فن بیان که امکان ابراز را فراهم می‌‌کنند می‌توانند از شدت خشونت بدوی درون انسان بکاهد. رفتارهای تند و فحاشی‌ها در فضای مجازی نیز نوعی از رفتارخشونت بدوی به شمار می‌رود. تأکید بر ارزش‌های تربیتی‌ مانند توجه به رشد قابلیت‌های بیانی، چه در شکل رشد بهتر قابلیت‌های زبانی باشد و چه در قالب آموختن روش‌های مختلف بیان هنری، می‌تواند زمینه‌های رفتار خشونت آمیز را کاهش ‌دهد.

چه کسی مسئول است؟
از نظر این روانکاو یکی از دلایلی که این نوع رفتارهای توهین‌آمیز در فضای مجازی ما درحال رشد هستند این است که تاثیرگذاری دارند و افراد حقیقی از اوباش‌های مجازی آسیب می‌بینند و با دیدن نتیجه، اوباش‌های مجازی فعالیت خود را افزایش می‌دهند. اما اگر این رفتارهای اجتماعی را به اصطلاح از درون خالی و بی هویت کنیم، اثربخشی آنها از بین می‌رود.

از این رو به اعتقاد کریمی، مهار این مشکل در فضای مجازی به نوعی به عهده افرادی است که قربانی اوباشگری می‌شوند نه عاملان آن. ساده انگارانه خواهد بود که انتظار اصلاح این رفتارها را از سوی مرتکبان آن‌ داشته باشیم. در واقع قربانیان هستند که با واکنش خود، به آن‌ رفتار خشونت آمیز ارزش می‌دهند یا آن را بی‌‌اعتبار می‌‌کنند. به همین دلیل وظیفه قربانیان این رفتار است که با بی‌واکنش ماندن، توجهی‌ که مهاجم می‌طلبد را سرخورده کنند. در این میان، اگر بازهم افرادی باقی ماندند و به این رفتار ادامه دادند، باید آنها را بخشی از بسیار بیمارانی درنظر گرفت که در تمامی جوامع وجود دارند. در یک جامعه افراد بدخواه، بیمار، آسیب دیده یا تنگ نظر نیز وجود دارند که به شیوه‌ای مختلف واکنش‌های تندی از خود نشان می‌دهند
. از تو متنفرم اما آنفالو نمی‌کنم
می‌‌خواهید دلیل اینکه کسی از شما خوشش نمی‌آید اما در شبکه‌های مجازی دست از سرتان بر نمی‌دارد را بدانید؟ دکتر کریمی متخصص روانکاوی شناختی و محقق علوم اعصاب شناختی دانشگاه کالیفرنیا برکلی به درنگ می‌گوید کسی که دوستش نداریم را دنبال می‌کنیم تا روی تمامی فعالیت‌های او و دیگر طرفدارانش نظارت داشته باشیم تا در صورت نیاز با آنها نیز درگیر شویم. از این رو تاکید بر نیاز به بی‌واکنش بودن از سمت همه، فرد قربانی و طرفدارنش است تا نقشی که فرد مهاجم در پی ایفای آن است، خود به خود خنثی شود، گویی «نامرئی» است و کسی صدای او را نمی‌شنود. بی‌واکنشی تاثیر روانی این رفتار ناخوشایند را ناچیز می‌کند و حتی شاید به مرور، منجر به تغییر رفتار مهاجم شود و وی حرفش را به شکلی دیگر بگوید که شنونده داشته باشد

منفعل بودن یا نبودن؟

شاید در اطرافتان بسیاری را بشناسید که بی‌توجهی به ناسزاگویی‌ها و اوباشگری‌های مجازی را ناشی از منفعل بودنتان بدانند. کریمی با اشاره بر جنبه‌های منفی منفعل بودن، تاکید دارد به طور کلی ما ایرانی‌ها باید فعال‌تر باشیم زیرا زمینه منفعل بودن در ما زیاد است اما این فعال‌بودن باید عقلی و در قالب فضای تعاملی رخ دهد. از این بابت ما همواره باید در جهت ایجاد دیالوگ اجتماعی حرکت کنیم و فعالانه زمینه‌هایش را گسترش دهیم. به همین دلیل به هر حرفی‌ واکنش‌ نشان دادن ممکن است خارج از محدوده رفتار عاقلانه‌ و معنی‌‌دار باشد.

به گفته او در روانشناسی عمل نکردن هیچ محسوب نمی‌شود، بلکه خود یک عمل است. زمانی که فردی فحاشی یا تمسخر می‌کند در واقع گفتگو یا دیالوگی را شکل نمی‌دهد، بلکه تنها یک مونولگ را ایجاد می‌کند که پاسخ دادن به آن در ظاهر یک دیالوگ ایجاد می‌کند اما در واقع تنها مونولگ دیگری ایجاد شده‌است. چنین تک گویی‌هایی‌ چیزی را به فهم اجتماعی ما اضافه نمی‌‌کند.

خوب‌ها در محاصره بدها؟

دکتر کریمی معتقد است اینکه ابعاد این رفتار ناخوشایند از نظر ما اینچنین وسیع و فراگیر می‌آید، هیچ ربطی به بدتر شدن اوضاع جهان ندارد. به گفته او انسان در بیخبری حس می‌کند چیزی رخ نداده، اما امروزه اطلاعات همه جا به وفور یافت می‌شوند و همین دسترسی آسان به حجم بالای اطلاعاتی، سرعت انتقال اخبار نارحت کننده را بیشتر ساخته‌است. حتی این اخبار ما را هر روز بمباران می‌کنند .. از سوی دیگر مغز انسان به صورت بیولوژیکی گرایش بیشتری به دریافت خبرهای بد دارد که این ویژگی به‌طور ژنتیکی در تمام گونه‌های دارای مغز مرکزی و با هدف حفظ بقاء ایجاد شده‌است. برآوردهای روانشناختی نشان داده که اخبار منفی سه برابر بیشتر از اخبار مثبت در حافظه ذخیره می‌شوند و همین باعث می‌شود ما حجم اخبار بد را بیشتر حس کنیم.

پیشنهادی برای درمان ریشه‌ای

به اعتقاد این متخصص علوم اعصاب شناختی‌ و روانکاو، دسترسی کودکان به روانشناس و حضور همیشگی روانشناس در مدارس می‌تواند یکی از بهترین راه حل‌ها برای رفع ریشه‌ای این مشکل رفتاری باشد. به گفته او کودکان باید به همان اندازه که درباره جهان اطراف خود می‌آموزند، درباره خود، مغزشان و قابلیت‌هایشان نیز بیاموزند، درحدی که این آموزه‌ها مانند حقایقی نظیر گرد بودن زمین برای آنها به فهم درونی‌تبدیل شوند.

زن‌ها قربانی‌تر از مردها

نیاز به گفتن ندارد، زن‌ها همیشه بیشتر از مردان برسر موضوعات معمولی در فضای مجازی مورد حمله قرار گرفته‌اند، زن‌ها قربانی‌ترند و دکتر کریمی ریشه این رفتار را بسیار قدیمی و در جهان سنتی می‌بیند.

به گفته او در دوران آغاز یکجا‌نشینی انسان، فیزیک قوی‌تر مرد نسبت به زن، نقش امنیتی و کاری ویژه‌ای برای مردها ایجاد کرد و همین اختلاف امروزه به ریشه این تبعیض تبدیل شده‌است. همچنین بدن زن از پیچیدگی‌های بیولوژیکی زیادی برخوردار است که بر احساسات و عواطف او تاثیر دارد و این ویژگی‌ها در طول تاریخ به عنوان ضعف دیده شده‌است نه یک خصیصه طبیعی؛ این نیز به دلیل دیگر برتری جویی مردان نسبت به زنان تبدیل شده‌است. همین برتری تدریجی و پذیرش آن از سمت مردان و زنان و همینطور این تفکر که زن‌ها بخشی از مالکیت مردها هستند باعث شده تا امروزه نیز مردها این حق را برای خود متصور شوند تا برای زن‌ها در جهان حقیقی یا مجازی تعیین تکلیف کنند یا او را قضاوت کنند، اما اگر مردی رفتاری مشابه با آن زن را انجام دهد چنین واکنش تندی دریافت نمی‌کند، اصلا شاید با واکنشی مواجه نشود.

موضوع برابری زن‌ها از جنبه‌های زیادی برای مردها یک تهدید به شمار می‌رود زیرا نمی‌خواهند جایگاه برتری خود را از دست بدهند. مردها از دست دادن این برتری را برای خود دردسرساز می‌دانند از این رو از هر شیوه و حربه‌ای، مانند جنجال و قیل و قال در فضای مجازی درباره ساده‌ترین مسئاله‌ای که به یک زن مربوط است، تلاش می‌کنند تا این موضوع، برابری جنسیتی را از ریشه نابود کند و تمرکز افکار را از این موضوع بردارد.



ارسال نظر