مردی چون ققنوس

محمدرضا مشکات مردی همیشه در تکاپو، مردی که در لحظه به یکجا ساکن نیست. روحی سیال، بال گسترده در جسمی همراه و در همه حال خطرپذیر و متبحر در هیجان آرام و سربه‌زیر. آشنایی با محمدرضا شروع آموختن در طبیعت بود بی‌شک غبطه برانگیز.

مردی چون ققنوس

اصفهان امروز- احمدرضا شعله:

محمدرضا مشکات مردی همیشه در تکاپو، مردی که در لحظه به یکجا ساکن نیست. روحی سیال، بال گسترده در جسمی همراه و در همه حال خطرپذیر و متبحر در هیجان آرام و سربه‌زیر. آشنایی با محمدرضا شروع آموختن در طبیعت بود بی‌شک غبطه برانگیز. یک کوهنورد قابل‌تأمل. به‌ناحق نگویم مرد کوه آشنا، دوست سنگ و صخره، قامت استوار و پرشور و صعود به هر چه دست نیافتنی‌ها. با وی به معنی فتح رسیدم از صفه و کرکس و سبلان و توچال و دماوند. با محمدرضا به هزار کرمان رفتیم. با خاطرات خواسته بینالود و دالان کوه پرشکوه.

عزیز رفیقم دستی در پرواز هم داشت؛ پرواز بر فراز بیکران آسمان. مشکات به شکل حرفه‌ای در حال گذراندن دوره‌های نهایی پرواز با پاراگلایدر بود. از حرفه‌ای‌های بنام رشته تخصصی خود بود. نیمه استاد پرواز، پرواز بر آستانه رخ، یزد و بیکران رشته‌کوه‌های البرز. گاهی برای هرکسی موقعیتی سوای اتفاقات روزمره زندگی هست آن حس رهایی، آرامش، بکر و زنده برای مشکات پرواز اوج رهایی بود.

چه به آن بزنگاه تلخ و چه سخت قلم به تحریر راه می‌گشاید. آخرین خبرها حاکی از حضور وی در مسابقات بین‌المللی ترکیه بود. صبح دیروز تلفن مشکات افتاد «مشکات سقوط کرد» باورنکردنی، تلخ اما واقعی. سال 90 ارتفاعات فیروزکوه؛ عدم تمرکز کافی به علت بی‌خوابی از علل اصلی این حادثه بود. گویا در شب پیش از پرواز موجبات استراحت کافی برای خلبان فراهم نشده و متقابلاً فردای آن روز به سیر همیشگی خود پیش نمی‌رود.

در ارتفاعی بال به خود می‌پیچد و زمانی در ارتفاعی تلاش‌های مرد در حال سقوط اثر می‌بخشد که دیگر دیر شده بود. تلاش‌های دوستان و همراهان وی بی‌ثمر نبود؛ تلاش‌هایی که زنده نگهش داشت حضور به‌موقع اورژانس و کمک‌های اولیه در محل و متعاقباً انتقال با بالگرد به تهران و متأسفانه بیمارستانی نه‌چندان جالب که البته عملیات احیا و اقدامات پزشکی اولیه به‌سرعت انجام گرفت. با خانواده‌اش در تماس بودم، حالش چطوره؟... «وضعیت جالبی نداره.»

تمام استخوان‌های لگن و پا به‌شدت آسیب‌دیده بود جای‌جای کمر شکسته و مشکات در حالت اغماء بود. بدترین لحظات برای خانواده و هم پروازی‌های وی. دکتر می‌گفت امید زنده ماندن فقط چند درصد است و نیازمند دعای دوستان حتی در برنامه زنده رود هم از مردم اصفهان تقاضای دعا برای بهبود سلامتش داشتند. بعد از به هوش آمدن وی، حدود 16 عمل متوالی بر پیکره کم‌جان وی انجام گرفت که خوشبختانه نسبتاً موفق آمیز بود ولی کاهش شدید قوای جسمی و تقلیل حجم شدید ماهیچه‌های وی و کاهش وزنی فاحش به همراه داشت.

اولویت ما همه ما بازگشتن به حداقل حالت پیش‌بینی‌شده پزشکان بود. به‌واقع اگر دریغ بنگریم وضعیت آن سال‌های مشکات شبیه به مرغ آوازه‌خوان تشنه پریدنی بود که در هزارتوی قفس تخت و اکسیژن گرفتار بود. مردی که کوه‌های جای‌جای این خاک و بوم را یکی پس از دیگری فتح کرد و سخت‌کوشان صخره‌های صبر را درنوردید و بر ارتفاعات که حد آرزوی بسیاری که پرواز را از زمین نظاره و ستایش می‌کنند تاخت و اوج گرفت، اینک گوشه‌ اتاقی بر روی تخت حتی برای فروبردن سوپ رقیقی در تکاپوست.

امیدها هرلحظه کم‌رنگ می‌شد. فکر پربستگی‌ها و خانه‌نشینی که خوره جانش بود و بی‌تحرکی و آینده مبهم و ناشناخته در پیش رو بود و کار و درآمد آتی زندگی موضوع مهم بعدی بود که روحش را می‌آزرد. ازکارافتادگی سوهانی بود که لفظش هم برای این مرد جگرخراش و سخت بنیاد بود از طرفی مخارج سنگین بیمارستان و خدمات پزشکی و فیزیوتراپی‌های طولانی‌مدت مزید بر علت شد که هر مردی حتی به صبوری مشکات از درون فروبریزد، نیمه‌پر لیوان برای وی در یک واژه مقدس نهفته بود که آن امید بود و او با امیدش معجزه آفرید.

محمدرضا برای کنترل هزینه‌های خود مبادرت به ساخت ابزاری فیزیوتراپی در خانه کرد و عزم خود را برای شروع دوباره زندگی با محدودیت‌های ناخواسته تحمیل‌شده‌اش جزم کرد و سخت‌کوشانه به استقبال مسیر ناشناخته پیش رو رفت.

باهمت مثال‌زدنی مراحل احیای دوباره ماهیچه‌ها را آغاز کرد و تمرینات حرکتی را برای بهبود وضعیت موجود تمرین کرد. از انجام مسائل روزانه زندگی و حرکت با ویلچر امورات خود را گذراند تا بااراده قوی تصمیم گرفت با عهدی که با خود بسته بود جامه عمل بپوشاند.

ایستادن روی دوپا و رهایی از بند صندلی چرخ‌دار عزتمند و مغرور به کمک واکر و عصای چهار بر توانست دنیا را به‌اندازه یک قامت پا بلندتر از چند ماه پیش خود ببیند. ایستاد و این بار در اندیشه پرواز دوباره و صعود به بلندترین‌ها در فردایی نه‌چندان دور امیدی تازه بست.

همین‌قدر بدانید که محمدرضا اواخر سال پیش برای اولین بار بعد از آخرین پرواز بدفرجامش دل به آسمان‌ها سپرد و پرواز کرد.

مشکات همچون ققنوس دوباره از آتش سر به آسمان کشید؛ مشکات امیدوارانه برای آینده‌ای شجاعانه و بی‌باک‌تر تلاش می‌کند.

به امید آن روز؛ به امید پروازهای مشکات.

ناشر و کوهنورد

گفتگوی اصفهان امروز با محمدرضا مشکات را در اینجا بخوانید.
ارسال نظر