جزییات سلفی در سی و سه پل
خانواده دانشآموز ١٦ساله از نبود حفاظ در سیوسه پل اصفهان گلایه مندند
خانواده دانشآموز ١٦ساله از نبود حفاظ در سیوسه پل اصفهان گلایه مندند
دو تلخ یکی در اصفهان و دیگری در زاهدان جان یک جوان ٢٢ ساله را گرفت و یک نوجوان ١٦ساله را هم راهی بیمارستان کرد. بیاحتیاطی و غفلت درحین عکس گرفتن علت وقوع هر دو حادثه بوده است. در نخستین حادثه نوجوان بابلی که همراه با همکلاسیهایش برای اردو به اصفهان رفته بود، در هنگام عکس گرفتن دستهجمعی از بالای سیوسهپبه پایین سقوط کرد و از ناحیه سر و گردن مصدوم شد. با این وجود این نوجوان خوششانس، از مرگ جان سالم به در برد و درحال حاضر در یکی از بیمارستانها بستری است. اما دومین حادثه تلخ در زاهدان هنگامی رخ داد که جوانی ٢٢ساله برای گرفتن سلفی به باری درحال حرکت نزدیک شد. سرعت بالای قطار این جوان زاهدانی را به زمین کوبید و در اثر برخورد با سنگهای کنار ریل راهآهن در دم جان باخت.
عکس دستهجمعی تلخ
همگی کنار هم نشستند. روی سیوسه پل اصفهان بودند. میخندیدند و هرکس چیزی میگفت. میخواستند عکس دستهجمعی بگیرند. درنهایت ژست عکس را گرفتند تا این لحظه را ثبت کنند. در یک لحظه صدای اسحاق آمد: «صبر کنید، من میخواهم در این عکس باشم.» همه چیز به اندازه گفتن این جمله کوتاه، رخ داد. بچههای مدرسه تیزهوشان شهیدبهشتی بابل، بهطرف اسحاق برگشتند و ناگهان با صحنهای هولناک روبهرو شدند. اسحاق ١٦ساله، زمانیکه داشت برای گرفتن این عکس به جمع دوستان و همکلاسیهایش ملحق میشد، به پایین پل سقوط کرد. همه شوکه شده بودند. اسحاق روی زمین غرق در خون افتاده بود و همه از بالا تماشایش میکردند. بلافاصله اورژانس در جریان این حادثه قرار گرفت و اسحاق را به بیمارستان رساند. حالا ٤ روزی میشود که اسحاق روی تخت بیمارستان خوابیده و هنوز قدرت صحبتکردن ندارد. خانوادهاش و مدیر مدرسه بالای سر او ماندهاند و منتظرند تا این پسربچه کامل به هوش بیاید و بتواند صحبت کند. عموی اسحاق که از شب حادثه تا الان در کنار برادرزادهاش است، درباره جزییات ماجرای این اتفاق میگوید: «اسحاق پسر برادرم است. از آنجاییکه برادرم دچار معلولیت است و نمیتواند به
کارها رسیدگی کند، من و پدرم در بیمارستان هستیم. ما در روستای استرابل بابل زندگی میکنیم. سه شنبه شب بود که این خبر را به ما دادند. بلافاصله با پدرم راهی اصفهان شدیم. ٤صبح بود که رسیدیم. اسحاق در بیمارستان آیتالله کاشانی اصفهان بستری بود. نمیتوانست صحبت کند. بیهوش بود. با دیدنش شوکه شدیم. وضع خوبی نداشت. اما پس از ١٢ساعت گفتند که ضریب هوشی اسحاق بیشتر شده و دیگر نباید نگران این باشیم که او به حالت کما برود. با این حال برادرزادهام هنوز نتوانسته صحبت کند. در سی تی اسکنی که از مغزش گرفتند، لختهای خون کوچک وجود داشت. اما گفتند نیازی به جراحی نیست و خودش بهزودی خوب میشود. اسحاق بچه درسخوانی است. در مدرسه تیزهوشان و در رشته ریاضی درس میخواند. خیلی دوست داشت به این اردو برود. از چند روز قبل ذوق و شوق زیادی داشت. دوشنبه ٢٥دیماه صبح بود که حرکت کردند. ٣٢دانشآموز بودند. فردا شبش هم این حادثه برایش رخ داد. همکلاسیهایش میگویند در یک لحظه وقتی داشت به سمت ما میآمد تا عکس بگیریم، سقوط کرد. میگویند درحال گرفتن عکس سلفی بوده، ولی اصلا عکس سلفی در کار نبود. اسحاق میخواسته عکس دستهجمعی با دوستانش بگیرد که از
پل سقوط کرد. الان خوشحالیم که او زنده است. با آن وضعیتی که روز اول داشت خیلی ترسیده بودیم. اما حالا وضعیتش بهتر شده و نگرانی ما هم کمتر شده است. البته این را هم بگویم که در اصفهان خیلیها به ما کمک کردند. از مدیریت بیمارستان گرفته تا رئیس تأمین اجتماعی نجفآباد، مرتب به ما سر میزدند و پیگیر کارهای اسحاق بودند. مدیر مدرسه هم که از شب اول در بیمارستان مانده و هنوز هم در کنار ماست. با کمک و لطف این افراد بود که توانستیم در این چند روز به وضع اسحاق به خوبی رسیدگی کنیم و من از همه آنها ممنونم. تنها گلایه من این است که چرا در این مکان تفریحی و تاریخی که مردم زیادی از همه نقاط به آنجا میآیند نباید یک حفاظ قرار بگیرد. میگویند این پنجمین حادثهای است که در این مکان رخ میدهد. گویا چند وقت پیش هم یک بچه دو ساله از اینجا سقوط و فوت کرده است. برای همین از مسئولان میراث فرهنگی تقاضا دارم که حداقل یک حفاظ در این مکان تعبیه کنند تا دیگر شاهد چنین اتفاقاتی نباشیم. ممکن بود اسحاق را در این اتفاق از دست بدهیم. اسحاق یک دانشآموز تیزهوش و پسر بزرگ خانوادهاش است. مادرش از لحظهای که این خبر را شنیده مرتب بیقراری
میکند. ما هم سعی میکنیم او را آرام کنیم. امیدوارم مسئولان یک فکری به حال این موضوع کنند.» در ادامه باباجانی مدیر مدرسه اسحاق نیز که مرتب بالای سر دانشآموز مدرسهاش است، دراینباره گفت: «ما هنگامی که این بچهها را به اردو فرستادیم تمام مجوزهای لازم را گرفتیم. هدفمان هم بازدید از میراث فرهنگی و آثار تاریخی شهر اصفهان بود. لحظهای که این حادثه رخ داد، بلافاصله اسحاق را به بیمارستان رساندیم. خوشبختانه یک تخته در آنجا بود و اسحاق هنگام سقوط به آن برخورد کرد و همین موضوع شدت سقوط را کمتر کرده بود. دو تا سیتیاسکن از او گرفتند. در اولی لکه خون کوچکی دیده میشد، اما در آزمایش بعدی آن لکه خیلی کوچکتر شده بود. برای همین تیم جراحی گفت نیاز به عمل جراحی نیست و بهزودی ترمیم میشود. فقط دو شب مراقبت ویژه لازم است. خودم در کنارش بودم. صبح پنجشنبه بود که به هوش کامل آمد. دستانش را بالا میآورد و هر کاری ما میگفتیم انجام میداد. ولی نمیتوانست صحبت کند. هنوز هم نمیتواند. دستانش شکسته و به هوش کامل نیست. اما حالش خوب است. تا یکی دو روز دیگر هم به بخش منتقل میشود. در این مدت تمام جواب آزمایش و عکسهای اسحاق را خودم
نزد چند پزشک دیگر بردم و نشان دادم و آنها نیز همین موارد را تأیید کردند. برای همین نگرانی ما برطرف شد. فقط میخواهیم که مسئولان میراث فرهنگی یک حفاظ برای اینطور مکانهای تفریحی و تاریخی قرار دهند تا چنین اتفاقاتی رخ ندهد. خیلی دوست دارم که خودم پیگیر این ماجرا شوم تا مشکل حل شود. اسحاق دانشآموز درسخوان و خوب مدرسه من است و ممکن بود او را به همین راحتی از دست بدهیم.»