آب رفتن خدمات بیمه‌ای!

با تحلیل رفتن وزن‌های استاندارد کشور بر مبنای کیلو شروع شد! سنگ و ترازو را کنار گذاشتند و به‌منظور استاندارد کردن و حفظ سلامتی و بهداشت همه‌چیز بسته‌بندی شد!

حسن روانشید_ اصفهان امروز: با تحلیل رفتن وزن‌های استاندارد کشور بر مبنای کیلو شروع شد! سنگ و ترازو را کنار گذاشتند و به‌منظور استاندارد کردن و حفظ سلامتی و بهداشت همه‌چیز بسته‌بندی شد! حبوبات نخستین گام را پیش گذاشت اما پس از مدتی بسته‌های یک کیلویی به ۹۰۰ گرم تقلیل یافته ولی ارزش مبنای محاسبات برای عرضه یک کیلو یعنی هزار گرم فرض می‌گردد و این صد گرم که بعضی وقت‌ها چندین تن می‌شد برای خودش رقمی بود! و این روند همچنان ادامه یافت تا بالاخره به پروتئین‌ها یعنی گوشت قرمز و سفید هم سرایت کرد! نفس کار بسته‌بندی بسیار خوب و قابل‌قبول است اما معضل کم‌فروشی به کجا ختم خواهد شد؟! فراگیری در کسب‌وکار تنها به تقلید بسنده می‌گردد و اگر اول کوچه مغازه‌ای برای عرضه قهوه گرم ایجاد تا جوانی به کار مشغول شود کمتر از یک سال ده‌ها واحد صنفی قهوه‌فروش در آن محل رشد می‌کنند! و این پروسه در همه مشاغل صدق می‌کند که نتیجه برای همه واحدهای صنفی عدم صرفه و تعطیل به اجبار است! چشم‌وهم‌چشمی در این زمینه نیز جای پای خودش را پیدا کرده و می‌رود تا به همه امور زندگی تسری پیدا کند! آن روزها نوع پوشش در آحاد جامعه محترم شمرده می‌شد ازجمله آقایان تابستان‌ها را با پیراهن و زمستان‌ها همراه با بالاپوش‌های گرم از خانه خارج می‌شدند. یکی از هنرمندان تهرانی که در دهه چهل برای گردش به اصفهان آمده بود می‌گفت: عصر اولین روزی که به اصفهان رسیدم خسته‌وکوفته پس از سپری کردن طول راه با اتوبوس‌های دماغ‌دار به مسافرخانه‌ای در میدان دروازه دولت رفتم. تابستان گرمی بود، دوش آب سردی گرفتم و لباس‌هایم را پوشیدم تا خودم را به خیابان چهارباغ برسانم. همانطور که وسط این بلوار زمین قدم می‌زدم متوجه شدم همه مرا با اشاره انگشت به هم نشان می‌دهند. غرور وجودم را گرفت و خوشحال بودم که مردم عامی اصفهان هم مرا می‌شناسند اما پس از برگشتن به مسافرخانه تازه متوجه شده بودم موضوع چیز دیگری بوده و من از فرط خستگی و پیراهن نپوشیده با زیرپوش رکابی به خیابان رفته بودم و تعجب و نشان دادن مردم به یکدیگر از روی تمسخر بوده است. عصر روز بعد دوباره همان مسیر را طی کردم البته با این تفاوت که پیراهن آستین‌بلند پوشیدم اما با کمال تعجب چند جوان را مشاهده کردم که با زیرپوش رکابی در حال گردش در چهارباغ هستند و تازه متوجه شدم جامعه چقدر سریع مدهای جدید را می‌پذیرد! وزارتخانه‌ها چند سالی درگیر انتخاب یکی از شرکت‌های بیمه بودند تا بتوانند خدمات پزشکی کارکنان دولت را به‌طور یکجا به او بسپارند! این پروسه در ارتباط با بیمه کارمندان شاغل به‌صورت طلایی و برای بازنشستگان در این زمینه، تکمیلی بود. بالاخره پس از چند دوره قرارداد که با چالش‌هایی مواجه شد یکی از این شرکت‌ها همه مقررات را به‌شرط قرارداد جمعی پذیرفت و با در باغ سبز نشان دادن توجه همگان را جلب کرد اما سال‌به‌سال علاوه بر افزایش حق بیمه سرانه خدمات را کاهش داد! و از سویی پرداخت‌ها را به بیمه‌شدگان طرف‌های قرارداد مثل داروخانه‌ها و خدمات پاراکلینیکی و حتی بیمارستان‌ها به تأخیر انداخت. این امر باعث شد تا بیمه‌شدگان با چالش‌هایی هنگام ابتلا به بیماری روبرو شوند اما جایی نبود که به شکایات آنها پاسخگو باشد. طرف‌های قرارداد نیز تا آنجا که می‌توانستند این تأخیرها را تحمل کردند درحالی‌که داروخانه‌هایی که خریدهایشان نقدی بود باید شش تا ۹ ماه صبر می‌کردند تا برگ خریدهایشان با اماواگرها پول شود! امروز زمان و خسارتی که به آن‌ها وارد شد مجبورشان کرد تا قراردادهای خود را باطل و وجوه را به صورت نقد دریافت کنند تا توپ دوباره در زمین بیمه‌شده بیفتد که با در دست داشتن کاغذی با عنوان فاکتور دربه‌در دفاتر کارگزار شرکت‌های بیمه مذکور باشند که از خصولتی های قدیمی اما با امکاناتی محدود است و هرسال حق بیمه‌های سرانه را برای طلایی و تکمیلی افزایش داده، درحالی‌که خدمات را کم می‌کند تا خاطرات کسر اوزان بسته‌بندی را برای بیمه‌شدگان تداعی کنند!

ادامه دارد

ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار