محمود احمدینژاد متهم است نه قاضی!
زمان برای انسان ها سریع می گذرد، مرد ساده پوش دیروز، بست نشینان امروز ، گویی همین دیروز بود که مردی کاپشن پوش با قبا و چهرهای ساده وارد عرصه سیاست شد تا خود را در برابر بزرگان خاک خورده این حوزه بیازماید ؛مردی که می گفت برای نجات پا برهنگان و ضعیفان آمده است تا با ثروتمندان و اشرافی گری مبارزه کند.
زمان برای انسان ها سریع می گذرد، مرد ساده پوش دیروز، بست نشینان امروز ، گویی همین دیروز بود که مردی کاپشن پوش با قبا و چهرهای ساده وارد عرصه سیاست شد تا خود را در برابر بزرگان خاک خورده این حوزه بیازماید ؛مردی که می گفت برای نجات پا برهنگان و ضعیفان آمده است تا با ثروتمندان و اشرافی گری مبارزه کند.
او برای اینکه روند فکری اش را به پیش ببرد، در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد تا دوراول به لطف تعدد نامزدهای اصلاح طلب که حاضر نبودند به نفع یکدیگر کنار بروند به دور دوم راه پیدا کند و با شعارهای ضد اشرافیت و دهن پر کن،حریفانش را که بيشتر از بانیان انقلاب اسلامی بودند شکست دهد. در انتخابات از همه مسائل و همه کس سخن گفت، به یاران تاثیر گذار ابتدای انقلاب که عمری در آن سپری کرده بودند تاخت تا بگویید او ناجی و به عبارتی مرد هزاره سوم است.
ماجراي افشاگريهاي توخالي
او در دستانش همیشه لیست جادویی به نام افشاگری داشت و هر از گاهی از این چوب جادو برای بگم بگم های خود بهره می گرفت تا رقیبان را به چالش بکشد. با هر کسی و هر فردی در هر شرایط و زمانی و با هر دیدگاهی که او را نقد می کردند مبارز می طلبید. از رفتن به این استان و آن استان لذت می برد و شعار همیشگی اش این بود كه کی خسته است و مردمی که برای استقبال او آمده بودند فریاد می زدند دشمن، اما مشخص نبود اين دشمن مخالفان بودند یا دشمنان خارجی را خطاب قرار ميداد.
چهارسال جادويي!
بماند که نبض خواسته ها و نگاه های مردم در دستان اوجادویی می کرد ، روانشناسی نخوانده بود اما می دانست با چه کلماتی و با چه حرکاتی دل مردم را به خود جلب کند. شعار می داد، وعده می داد و هر از گاهی لیست جادویی لعنتی را برای مخالفان خود به رخ می کشید .چهار سال اول وی با انواع وعدهها و نداده ها گذشت ، بماند که بر ما و ملت ما چه گذشت.
تغيير تاكتيك
وارد فاز دوم انتخاب ریاست جمهوری شدیم. این بار شیوه را تغییر داد اما تاکتیکش را برای جلب آرای مردم تعویض كرد , در مقابل دوربین های رسانه ملی به هر سه نامزد رقیب تاخت و هرچه خواست گفت , نه تنها به آنها بلکه کسانی که در رقابت های میدانی با او حضور نداشتند نیز هر چه داشت رو کرد تا بگوید اینها حامیان همانها هستند و فقط نامشان فرق کرده است . هر سندی به غیراز سندهای جادویی اش را رو کرد ،تاخت و تاخت تا بگوید که من برای نجات ایران و پابرهنگان باز به میدان آمدم و این هم نشانه آن، پرداخت یارانه های نقدی به هر خانوار ایرانی، مهم نیست که نیاز دارند یا ندارند. تصمیمات عجولانه با تبلیغات بی باکانه ،چه در رسانه ملی و چه در رسانه های همراهش (که البته امروز با نام ساکتان شناخته شده اند) او به عنوان ريیس دولت انتخاب شد ودر شکل جدیدی مخالفانش را خس و خاشاک خواند و آنها را به مبارزه طلبید.
مردم بیشماری که به او رای نداده بودند خس و خاشاک را با تمام وجود به جان خریدند و تحمل کردند تا او با چنین شعارتفرقه افکنانه ای ملتی را دو شقه کند. بگذریم كه از همان آغاز معلوم شد ماشین او ترمزش را بریده و با سرعت تمام در حال تاخت و تاز است. این ماشین با راننده عجول و بی پروا همچنان می تاخت .حالا او یارانه داده و دل بسياري را شاد کرده بود. همه مردم که نمی دانستند این یارانه ها قراراست چه بلایی بر سرشان بیاورد و با چه هدفی قرار است از جیبی به جیب انتقال يابد تا تفاوت قیمت ها سر به فلک بکشد. آنهایی نيز که آگاه بودند نمی توانستند به درستی و شفافیت آن را در ذهن دریافت کنندگان تداعی کنند که قرار است چه بلایی بر سر ما بیايد. قیمت ها هر روز نرخ جدیدی داشت، هر کس شب می خوابید روزبعد با یک نرخ جدید روبهرو بود و تاخت و تازهای دلالان به اوج خود رسید تا زنجانی ها از دل آن بیرون بیايد .
خودخواهيهاي سياستزده
روزگار گذشت تا کار به جایی رسید که او به خاطر یک وزیر غیر همراه قهر کرد و11 روز در خانه بست نشست(از همان بست های که یاران دیروزش امروز می نشینند) و در جلسات دولت حضور پیدا نکرد؛11روزی که هر چه گفته شود کم است اما یک موضوع روشن است، او برای ملت قهر نکرده بود اگر اینگونه بود، باید ملت پشتش می ماندند و او ایستادگی می کرد. اما آگاهی ملت از یک طرف و تدبیر نخبگان عاقل از طرف دیگر در آن شرایط حساس با سلام و صلوات او را به دفترش در پاستور برگرداندند و باز داستانها و شعارهای دهن پر کن شروع شد. مدیریت جهانی ،کشفیات خانگی ،دوستی با دوستان چپ گرای آمریکای لاتینی برای به زانو زدن آمریکاي استکباری ،مسافرتهای هیجانی به این کشور و آن کشور،این استان به آن استان ،بیل زدنهای نمایشی و افتتاح های زورکی و باز وعده های توخالی در رسانه ملی،رفع بیکاری تا پایان دولت دهم، رفع مشکلات اقتصادی تا پایان دولت دهم ، زمینه سازی نابودی همه قدرتمندان و دهها وعده ای که او برای ما ترسیم کرده بود نه تنها ما را نجات نداد بلکه ما را منزوی و منزوی تر کرد.
دوران پسا شكست
دوره هشت ساله اش که تمام شد ناگهان از بعضی اصولگراها خبر آمد که ما دردولت مهرورز در لبه پرتگاه بودیم، آنجا بودکه بغض ما ترکید برای اینکه ما سالها فریاد زدیم اما ما را با انواع و اقسام کلمات متهم کردند.آن ها تازه فهمیدند که او نه تنها سرمایه های انسانی و اجتماعی ، بلکه به اندازه 50سال درآمد نفت کشور ما را به عقب بردهاست.
یاران چپ و راستش در معرض انواع اتهام ها و سوال و جواب ها قرار گرفتند. عجب روزگاری شده، مردی که رييس پاک ترین دولت در تاریخ کشور نام گرفته بود چگونه ممکن است دست به چنین حیف و میل هايی بزند؟ چگونه ممکن است سرمایه ملی را هدر دهد؟ زمان گذشت و گفتیم شاید آب ها کمی از آسیاب بیفتد اما هر روز خبرهای جدید به گوش میرسید. کار به جایی رسید که با خود گفتیم حالا که درآمدهای ما حیف و میل شده ،دستكم آبروي از دست رفته ما به کشور برگردد تا بار دیگر با نگاه متفاوت اما با شرایط بهتر با هم کار کنیم. گفتوگو كرده تا آن معضلات پدید آمده را رفع كنيم.
تقلاي بيفايده
سال 92 بود که ملت به این گفتمان که نامش تدبیر و امید بود رای مثبت دادند و به آن شعارها و وعده های تکراری جدید نه گفتند (بماند که باید دولت یازدهم و دوازدهم را هم در جای خود نقد جانانه کرد او هم وعدههايي داد اما خبري نشد). هر بار که از حیف و میل ها گفته شد دولت او در صدر خبرها بود و باز او بود که می خواست یک تنه در مقابل همه از چپ تا راست از تندرو تا کندرو بایستد و بگوید که دولت من پاکترین دولت در سالهای گذشته بود اما افسوس که دیگر دیر شده بود. همه یارانی که او را سمبل ساده زیستی و دولتش را پاک ترین دولت می نامیدند از او فاصله گرفتند و او را در مقابل موج عظیمی از داده های آماری و شعارهای تو خالی از معاونش گرفته تا مشاورش قرار دادند و به زیر تیغ کشیدند، همان هایي که زمانی او را منجی محرومان میدانستند.
اگر چه او همچنان به هر قوه، نهاد و سازمان می تازد و با هرشخصیتی با سندی ساخته یا واقعی مقابله ميكند تا شاید این نگاه را در بین مردم ایجاد کند که دولت نهم و دهم پاک ترین دولت بوده اما چه باید گفت که زمان دیگر دیر شده و آنچه عیان شده است دیگر قابل پنهان كردن نیست تا او بتواند خود را از این مخمصه ای که برای خود و ملت آفریده نجات دهد. او نه تنها به ملتش ، بلکه باید پاسخگوی تاریخ باشد که با میلیاردها دلار در آمد نفت چه کردهاست و چرا ما را به لبه پرتگاه برده و ایران را در بهترین برهه تاریخی با درآمدهای نجومی نفتی و ارزی به این روز کشانده که هر قدر مسئولان اجرایی و مردم تلاش ميكنند بازگویی اول خط هستند و یک جای كار میلنگد. جایی که سرعت و شتاب سازندگی به خاطر ویرانه ای که تحویل گرفتند حالا حالا ها قابل ترمیم نیست. در زمانه ای که همه به دنبال شفافیت و پی گیر حیف و میل سرمایه های ملی از انسانی تا مادی هستند چه کسی باید پاسخگوی این همه مشکلات بیان شده برای مردمش باشد؟ آيا احمدينژاد و ياورانش نيز نبايد پاسخگوي وضعيت امروز باشند؟
منبع: روزنامه قانون