من یک رفتگرم، با مدرک فوقلیسانس!
کار، عار نیست. این شعار، برای برخیها فقط شعار است و در حد حرف باقی میماند. اما قهرمان قصه ما، از آنهایی است که لذت عرق جبین و خوردن نان حلال را بههمهچیز ترجیح داده و برای گذران زندگیاش، لباس پاکبانی را انتخاب کرده است. آقای «محمد خانی» فوقلیسانس جغرافیا دارد اما لباس پاکبانی پوشیده است.
کار، عار نیست. این شعار، برای برخیها فقط شعار است و در حد حرف باقی میماند. اما قهرمان قصه ما، از آنهایی است که لذت عرق جبین و خوردن نان حلال را بههمهچیز ترجیح داده و برای گذران زندگیاش، لباس پاکبانی را انتخاب کرده است. آقای «محمد خانی» فوقلیسانس جغرافیا دارد اما لباس پاکبانی پوشیده است. پای حرفهایش که بنشینی، پر است از صمیمیت و سادگی در عین گلایههای مهربانانه. گفتوگوی «صبح نو» با پاکبان تحصیلکرده یزدی را بخوانید.
ریزنقش است، قدش متوسط است و ساده و بیتکلف صحبت میکند. خودش تعریف میکند که جزء استعدادهای درخشان بوده است. او با معدل بالا و بدون کنکور وارد مقطع کارشناسیارشد شده است و فارغالتحصیل کارشناسیارشد جغرافیاست. او میگوید: «آرزو داشتم که شهردار شوم یا اینکه دبیر جغرافیا شوم.» مرد داستان ما اما صبح زود، لباس زرد رنگش را به تن میکند، جاروی بلندش را در دست میگیرد و در خدمت مردم؛ خیابانها و کوچهها را پاکیزه میکند. به قولخودش؛ پاکبان است.
معلمی که کارش به رفتگری کشید
«محمد خانی» رفتگری است که در کلیپ پخششده در فضای مجازی، با جاروی بلندش در حال جارو کشیدن در خیابانها و کوچههاست. محمد خانی 38 سال سن دارد، متأهل است و یک فرزند هم دارد. او در گفتوگو با روزنامه صبح نو درباره زمانی که وارد این کار شده است و دلیل این انتخابش تعریف میکند: «چهار ماه است که من وارد این کار شده ام. بهدلیل شرایط سخت اقتصادی که داشتم مجبور شدم که وارد این شغل شوم. من مجبور بودم که روزی زن و بچهام را تأمین کنم، شرمنده آنها بودم، دوست داشتم که روزی حلال داشته باشم، بنابراین مجبور شدم تا این کار را انتخاب کنم.»
رفتگر فوق لیسانسه درباره تمام شغلهای قبلی اش تعریف میکند: «من چندین ماه بیکار بودم. با یارانه زندگی میکردم ولی قبل از اینکه بیکار شوم، در مدارس غیردولتی معلم بودم، دستفروشی کردم، در کارخانه کارگر بودم و در آنجا کار کردم. برای رزق حلال هر کاری را انجام دادم. در هر کارخانهای که مشغول میشدم، بسته میشد و اخراجم میکردند. در یکی از کارخانههایی که کار کردم، دستم لای دستگاه رفت و آسیب دید.» رفتگر داستان ما درباره برخورد مردم قبل از اینکه کلیپ در فضای مجازی پخش شود، میگوید: «مثل تمام رفتگرها با من رفتار میشد. مردم من را نمیشناختند، شاید هم بعضی مواقع بیمهریهایی میشد.» البته رفتار مردم بعد از انتشار کلیپ تغییر کرد، او تعریف میکند: «مردم به من لطف دارند. حالا که مرا در خیابان میبینند، ابراز همدردی میکنند. حالا مردم به حال من تأسف میخورند. الآن بعضی از مردم میدانند که شرایط من چهطور است. همین که آگاهی پیدا کردهاند برای من کافی است.» رفتگر شهر یزد درباره نگاه خانوادهاش نیز توضیح میدهد: «خانواده من مشکلی با کار من ندارند، آنها همهجوره من را حمایت میکنند. خانم من خودش فوقلیسانس تفسیر قرآن
دارد.»
زندگی با 800هزار تومان
محمد خانی درباره حقوق و مزایایی که ماهانه دریافت میکند توضیح میدهد: «دریافتی ماهانه من یک میلیون و دویست، یک میلیون و سیصد است. البته حقوقم به ندرت یک میلیون و سیصد تومان میشود. ما اضافه کاری نداریم. اگر تعطیلاتی داشته باشیم، اضافه کاری رد میشود.» خانی در یک زیرزمین 40-50 متری زندگی میکند: «در ماه نزدیک به 400هزار تومان هزینه کرایه خانه و پول آب، برق و گاز است.» محمد خانی البته تعریف میکند که این حقوق کفاف زندگیش را نمیدهد: «من 9میلیون تومان بدهکار مردم هستم. هر روز با من تماس میگیرند. من شرمنده طلبکارانم هستم؛ اما چارهای ندارم. حاضرم هر کاری بکنم.»
خانی تعریف میکند که اگر حق انتخاب داشته باشد، از تمام شغلهایی که تا به حال داشته است، معلمی را انتخاب میکند: «من علاقه زیادی به جغرافیا دارم. دوست دارم که بهعنوان معلم تدریس کنم. پنج سال در مدارس غیردولتی درس دادم. من در دانشگاه سراسری، در دانشگاه زاهدان درس خواندم. فرقی هم برایم ندارد، چه مقطع راهنمایی و چه مقطع دبیرستان، دوست دارم که بهعنوان معلم تدریس کنم. خیلی هم تلاش کردم تا معلم بشوم، رفتگری، کار شرافتمندانهای است، نمیگویم که کار بدی است و عیب است اما ایدهآل من معلمی است، هر چه باشد من درس خواندهام، زحمت کشیدهام.»
کلید کار با داشتن ماشین
در اخبار انتشار منتشر شده است که خانی بسته به تحصیلاتش وارد شغلی در خور تحصیلات و وابسته به آن شده است، اتفاقی که هنوز عملی نشده است. محمد خانی تعریف میکند: «من هنوز وارد کار جدیدی نشدهام و هنوز هم رفتگر هستم. همه چیز بعد از انتشار کلیپ در حد صحبت بود، من هنوز باید صحبت کنم و ببینم که عملی میشود یا خیر.» او درباره وعدهای که به او دادهاند توضیح میدهد: «آقای شهردار به ما گفتند که شما در بخش آموزشگری شرکتها میتوانید فعالیت کنید؛ اما هنوز چیزی قطعی نیست. به من گفتهاند که در بحث آموزشگری پسماند کار کنم. به من توضیح دادهاند که قرار است که چه کاری انجام شود. من باید به مغازهها سر بزنم و به آنها درباره پسماند توضیح دهم.»
شغلی که به خانی قول داده شده است اما مشکلات دیگری نیز دارد. او تعریف میکند: «به من گفتهاند که باید وسیله نقلیه داشته باشی ولی من وسیله نقلیه ندارم. اگر وسیله نقلیه نداشته باشم، کارم درست نمیشود و باید همچنان رفتگر بمانم. اگر میتوانستم که وامی بگیرم، شاید میشد کاری کرد. الآن مشکلات من یک طور دیگری شده است.» او تعریف میکند که قبلاً هم قرار بوده است که در این حوزه کار کند، اتفاقی که با نبود یک وسیله نقلیه عملی نشده است: «قبلاً هم قرار بود که همین کار را انجام دهم، به خاطر نداشتن وسیله نقلیه به من گیر دادند. چون وسیله نقلیه نداشتم، نمیشد که کار کرد. شرایط خانوادگی و اقتصادی من طوری نیست که بتوانم وسیله نقلیه داشته باشم. من نگرانم که نشود کاری کرد و دوباره رفتگر بمانم.» تا زمانی که مشکلات خانی حل نشوند، صدای جارو کشیدن او در کوچههای شهر خواهد پیچید.
منبع: روزنامه صبح نو