محمدعلی کشاورز: هنوز مردم مرا با نام پدر سالار صدا می‌زنند

وقتی مهمان منزل استاد محمد علی کشاورز شدم تا گفتگویی با این بزرگوار داشته باشم، حس غریبی داشتم. گفتگو با هنرمندی که همه نسل‌ها او را به خوبی می‌شناسند و با کارهای او زندگی کرده‌اند ‌و از بازی او لذت برده‌اند. بازی‌هایی جاودانه که هنوز هم همه ما حتی دیالوگ‌هایش را حفظ و آشناییم.

وقتی مهمان منزل استاد محمد علی کشاورز شدم تا گفتگویی با این بزرگوار داشته باشم، حس غریبی داشتم. گفتگو با هنرمندی که همه نسل‌ها او را به خوبی می‌شناسند و با کارهای او زندگی کرده‌اند ‌و از بازی او لذت برده‌اند. بازی‌هایی جاودانه که هنوز هم همه ما حتی دیالوگ‌هایش را حفظ و آشناییم. منزلی باصفا و دوست داشتنی با قاب‌های عکس‌هایی که از او در دوران جوانی با بازی‌های مختلف در فیلم‌های مختلف گرفته شده بود و قاب‌های عکس‌هایی از هنرمندان پیشکسوت سینما.

از در و دیوار خانه‌اش بوی اصالت می‌بارید. خانه‌ای زیبا که در جای جای آن فرهنگ اصیل ایرانی به معرض نمایش گذاشته شده بود. دیوارهای خانه‌اش با تابلوهای بزرگی که دخترش کشیده بود، جلوه ویژه‌ای داشت و توجه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد. کتابخانه استاد در گوشه اتاقش و کنار پنجره خودنمایی می‌کرد. فضای دوست‌داشتنی و صمیمی برای یک گپ و گفت دوستانه بود. استاد کشاورز بسیار مهمان‌نواز و دوست‌داشتنی هستند و به گرمی پذیرایمان شدند و به سوالات ما صبورانه پاسخ دادند.


‌این روزها تب بازیگری در بین جوانان زیاد شده است، به عنوان پیشکسوت عرصه هنر بازیگری، علت این موضوع را در چه می‌دانید؟


تعداد جوانان مملکت زیاد شده است، کاری نیست تا با آن امرار معاش کنند، خیال می‌کنند با ورود به سینما و عرصه بازیگری می‌توانند پیشرفت کنند و زندگی‌شان را بچرخانند. آنها شماعی از این زندگی را از دور دیده‌اند ‌و خیال می‌کنند مشهور شدن خیلی لذت دارد، درحالی که اول باید مفهوم مشهوریت را درک کنند!

‌به جوانانی که علاقه دارند وارد وادی هنر شوند، چه توصیه‌ای دارید؟

به نظرم در درجه اول باید مملکت‌شان را بشناسند. این افراد باید به جای جای وطن‌مان سفر کنند و با اقوام مختلفی که در این مملکت زندگی می‌کنند، از نزدیک آشنا شوند. ببینند که چگونه شرافت و نجابت در بین آنها موج می‌زند. فرهنگ‌های مختلفی در کشورمان وجود دارد که به اصالت فرهنگی ایران زمین برمی‌گردد. این عزیزان باید از نزدیک تفاوت‌های فرهنگی بین قوم‌های مختلف کشور مانند لر، کرد، بلوچ و… را از نزدیک لمس کنند. جوانان باید فرق تبریز و رضائیه را بدانند. باید بدانند کسانی که در ارومیه زندگی می‌کنند از نظر فرهنگی و رفتاری، با کسانی که در تبریز یا مناطق دیگر زندگی می‌کنند، چه تفاوت‌های دارند. همه اینها برای این است اگر نقش یک بلوچ، شیرازی، یا اصفهانی را به آنها بدهند، چطور باید از عهده این نقش‌ها به خوبی برآیند. برای این کار دانش لازم است. دانش هم با داشتن دکتری به دست نمی‌آید، بلکه در کنار مطالعه باید فرهنگ‌های‌مان را بشناسند. مولانا، سعدی، خیام و حافظ را بشناسند و بدانند که چه بزرگانی در این دنیا داشتیم. ما ایرانی‌ها در دنیا، از هر لحاظی شاخص بودیم.

‌در این بین خانواده‌ها چه نقشی را می‌توانند در هدایت جوانان به این سمت، ایفا کنند؟

کسانی که می‌خواهند وارد وادی هنر شوند، اول از همه باید از خانه و خانواده خود شروع کنند. ببینند پدر، مادر، خواهر و برادرانشان چگونه زندگی می‌کنند، چگونه با یکدیگر حرف می‌زنند، چگونه غذا می‌خورند، چه غذاهایی را دوست ندارند، عشق چیست و چگونه در بین آنها محبت مبادله می‌شود؟ جوان‌ها باید در کانون خانواده، محبت، عشق و دوستی را جستجو کنند و همان را الگو قرار داده و در هنرشان پیاده کنند.

‌به عنوان پیشکسوت سینما و تلویزیون ایران، علت فاصله گرفتن مردم از تلویزیون ملی و رفتن به سمت رسانه‌های بیگانه را در چه می‌دانید؟

یکی از علل اینکه تلویزیون مثل سابق نیست و مردم از آن فاصله گرفته‌اند ‌را می‌توانم دور شدن از اصل و ریشه خودمان معرفی کنم. وقتی ریشه درست باشد، شاخه سبز می‌شود و طراوتش را نشان می‌دهد و در نهایت با گل دادن، به میوه می‌نشیند. اما اگر ریشه درست نباشد، شاخه خشک می‌شود. شاخه خشکیده هم یا خودش می‌افتد یا اینکه آن را می‌برند و از آن برای ساخت ابزارهای مختلف استفاده می‌کنند. شناخت ریشه و اصالت اول باید در خانواده شکل بگیرد. کودک باید در خانواده تفهیم شود. قبل از رفتن به مدرسه، برای بچه‌ها برنامه‌هایی بسازند که خود بچه‌ها در آن نقش بازی کنند تا از بن، با فرهنگ مملکت خودشان آشنا شوند. بعد هم در دوران مدرسه این شناخت تکمیل شود. اگر فیلم‌هایی که می‌سازند خوب باشند، سناریو خوب داشته باشند، همه جذب تلویزیون می‌شوند. مردم ما قدرشناس هستند و هنرمندان خوب را می‌شناسند، پس با ساخت برنامه‌های خوب، نگذاریم آنها از تلویزیون ملی فاصله بگیرند و به سمت رسانه‌های بیگانه بروند.

‌علت ضعیف بودن برخی از سریال‌ها و کارهای سینمایی را در چه می‌دانید؟


فکر می‌کنم کارگردانان نجیب و شریف کم کار شده‌اند ‌و همین باعث شده تا کسانی که دلسوز مردم نیستند و به اصالت‌ها توجهی ندارند، وارد این عرصه بشوند. نسل هنرمندان نجیبمان کم شده است. تنها چیزی که هنر می‌آفریند طرز فکر و نوع عمل است. طرز عمل و فکر خوب باعث شد تا بازیگران قدیمی مانند فردین که دارای تمامی حسن‌ها بود، مردم دوستش داشته باشند و بعد از فوتش، چنان تشییع جنازه باشکوهی برایش به راه بیندازند و همه دوستداران هنر در آن شرکت کردند. به قولی: بازی تمام شد، همه رفتند جز سکوت بازیگری نماند و تماشاگری نماند.


‌با توجه به اینکه خیلی به اصالت و فرهنگ اهمیت می‌دهید، چقدر تعلق خاطر به محله قدیمی که در آن بزرگ شده‌اید، دارید؟

در شهر بزرگ و نازنین اصفهان به دنیا آمدم. در محله سیچان بزرگ شدم. مردم این محله آنقدر با هم دوست و رفیق بودند که حد نداشت. خیلی نجیب بودند و به اعتقادات مذهبشان بسیار پایبند بودند. ما در کنار ارامنه جلفا زندگی می‌کردیم و با ارامنه روابط حسنه‌ای داشتیم که حد وحساب نداشت. درست است ارمنی بودند ولی چون در ایران به دنیا آمده بودند، ایران را وطن خودشان می‌دانستند. به هنر اهمیت می‌دادند و در مدارس شان با بچه‌ها تئاتر و موسیقی کار می‌کردند؛ در این زمینه‌ها خوب و عالی بودند. پدرم به شدت به ادبیات، مولوی، سعدی و خیام علاقمند بود. همیشه با اهل فن و علاقمندان به ادبیات، دورهم جمع می‌شدند و به بحث و تبادل نظر می‌پرداختند. پدرم از من می‌خواستند تا در این محافل او را همراهی کنم. کنارش می‌نشستم و به حرف‌های آنها گوش می‌دادم. او از این طریق می‌خواست به من درس صلح، دوستی، عشق به معنای واقعی را بدهد.

‌از زمان‌های قدیم و حال و هوای موقع سال تحویل آن سال‌ها برایمان بگویید؟


در اصفهان از چند روز مانده به عید، همه تدارکات قبل از عید را می‌گرفتند، اول از همه سبزه سبز می‌کردند. بعضی‌ها گندم و بعضی‌ها هم عدس سبز می‌کردند. مادر خدابیامرزم همیشه عدس سبز می‌کرد. پدرم برای تمام اهل خانه لباس نو می‌خرید. در شب عید همه اعضای خانواده به حمام می‌رفتند تا وقتی دور هم جمع می‌شویم تمیز و مرتب باشیم. همه برادر خواهرهایم، به همراه پدر و مادرم دور سفره هفت سین جمع می‌شدیم و منتظر امدن پدربزرگ و مادربزرگم می‌شدیم. برای بزرگترها حرمت‌های خاصی قائل بودیم. پدربزرگ و مادربزرگ قبل از سال تحویل قرآن می‌خواندند و بعد از آن وردهای مخصوص سال تحویل و دعاهای خاص آن را برای ما می‌خواندند. وقتی سال تحویل می‌شد، همدیگر را می‌بوسیدیم و پدرم به همه عیدی می‌داد. این عیدی‌ها معمولا پنج زار، یک قرون و یا دوزار بود. آن زمان این مقدار، خیلی پول بود.

‌آن دوران که تلویزیون و رادیو نبود، چطور از لحظه سال تحویل مطلع می‌شدید؟


آن موقع‌ها برای لحظه سال تحویل، توپ در می‌کردند. صدایش آنقدر واضح بود که کل آدم‌های شهر متوجه لحظه تحویل سال می‌شدند.

‌وقتی سال تحویل می‌شد، اول از همه برای عید دیدنی به خانه چه کسانی می‌رفتید؟

بعد سال تحویل جایی نمی‌رفتیم. در خانه می‌ماندیم تا برادر و خواهرهایم که ازدواج کرده بودند، با همسر و فرزندانشان به خانه مان بیایند. رسم این بود که فرزندانی که ازدواج کرده‌اند، اول از همه برای دست بوسی به خانه والدین‌شان می‌آمدند. پدر و مادرم به آنها اسکناس پنج ریالی یا یک تومانی و یا پنج زاری عیدی می‌دادند، تا بدین طریق به آنها عشق، دوستی و میهن‌پرستی یاد دهند و به آداب و رسوم‌شان پایبند باشند. بعد همه با هم به خانه بزرگترهای فامیل می‌رفتیم. البته پدرم جزو معتمدین محله بود. او از آدم‌های باسواد و با شعور دوران خودش بود، به همین خاطر ارامنه زیادی بعد از سال تحویل به خانه ما می‌آمدند و عید را به پدرم تبریک می‌گفتند.

‌با عیدی‌هایی که در زمان کودکی جمع آوری می‌کردید؛ چه کارهایی انجام می‌دادید و با آن چه چیزهایی برای خودتان می‌خریدید؟

مادرم هر سال قبل از عید، برایم قلک گلی می‌خرید. پول‌هایی را که اقوام عیدی می‌دادند در آن قلک پس‌انداز می‌کردم. هر روز قلک را تکان می‌دادم و خانه را با صدای جیلینگ جیلنگ قلک پر می‌کردم. مثل همه بچه‌های آن زمان، بعد از سیزده به بدر قلکم را می‌شکستم. خیلی از بچه‌ها پول‌های عیدی‌شان را در بانک پس‌انداز می‌کردند اما من با آن شیرینی، گز و سوهان می‌خریدم.

‌در اصفهان، برای پذیرایی از مهمانان نورزی، رسم ورسومات خاصی دارید؟

اصفهانی‌ها رسم دارند در سفره عید پشمک بگذارند و با انواع و اقسام شیرینی‌ها سفره را تزیین کنند. یکی از این شیرینی‌ها، زولبیا است که معمولا با دوغ خورده می‌شود. حتی در کافه‌ها و قنادی هم اگر درخواست زولبیا داشته باشید، به همراه دوغ به شما می‌فروشند.

‌به کدام یک از سین‌های سفره هفت سین علاقه بیشتری دارید؟

هر هفت سین سفره را دوست دارم و به این سفره که ریشه در اصالت ایرانی‌ام است، بسیار پایبند هستم. هر سال در خانه‌ام سفره هفت سین پهن می‌کنم تا اصالتم را بدین طریق حفظ کنم. برای سفره هفت سین احترام خاصی قائلم.

‌برای سیزده به در به کجا می‌رفتید؟

در گذشته‌های خیلی دور، به همراه پدر و مادرم به صحراهای اطراف اصفهان می‌رفتیم. صحراهای بسیار زیبایی که با طراوت بهاری، چشم‌ها را نوازش می‌کرد. در زمین‌هایی که هنوز کشت نشده بودند، مستقر می‌شدیم و به همراه بچه‌های فامیل توپ بازی می‌کردم. این سال‌ها به خاطر بیماری‌ام، توان و یارای خارج شدن از منزل را ندارم و ترجیح می‌دهم در خانه بمانم.

‌مادر خدابیامرزتان برای سیزده‌به‌در چه غذایی را تدارک می‌دیدند؟

بیشتر اوقات غذای اصلی ما آبگوشت بود. معمولا مادرم برای سیزده به در قورمه سبزی و خورشت قیمه درست می‌کرد تا در این روز تفاوت را نسبت به روزهای دیگر احساس کنیم.

‌بهترین عیدی که در طول سال‌های زندگی‌تان داشتید، مربوط به کدام سال‌هاست؟

بهترین عیدهایی که داشتم مربوط به سال‌هایی بود که پدر و مادرم زنده بودند، آن عید‌ها بهترین بود. الان حسرت آن روزها را می‌خورم. با برادرها، خواهرها، خواهرزاده‌ها، برادرزاده‌ها، نوه‌های خواهرها و نوه برادرهایم، در خانه پدری‌ام برای سال تحویل دور هم جمع می‌شدیم. محفل گرم و دوست داشتنی و پر از صداقت، صفا و صمیمیت بود. آن محفل، چیز دیگری بود. همه‌مان با هم و دسته جمعی برای دیدن بزرگترهای فامیل می‌رفتیم. مردم در گذشته به اصالت‌ها و رسم و رسومات توجه بیشتری داشتند. متاسفانه در این دوره، فرهنگ اصیل ما رنگ باخته و تلفیقی از فرهنگ ایرانی و فرنگی شده است.


‌یکی از شیرین‌ترین خاطرات جوانی‌تان را تعریف کنید؟


روزی چند پسر از فامیل‌ها فوزیه، همسر شاه به جلفا آمدند و دنبال دخترهای مردم راه افتادند. بچه‌های ارمنی به خانه‌مان آمدند و در زدند و موضوع را به من گفتند. بدون آن که به خانواده‌ام چیزی بگویم با آنها راهی شدم. پسرهای شهری را در کوچه تلگراف‌خونه گیر انداختیم و حسابی کتک‌شان زدیم. فرار کردم و به خانه برگشتم. از طرف پاسگاه آمدند و مرا بردند. خیلی زود حکم زندان برایم بریدند. صبح روز بعد از اعلام حکم، پدرم با اهالی معتمد محل به دادگستری آمد و چون محبوب همه بود، رییس دادگستری با سلام و صلوات مرا آزاد کرد. اما پدرم گفت اول بچه‌های ارامنه و بعد پسرم را آزاد کنید. این خاطره را هیچوقت فراموش نمی‌کنم.

‌آخرین باری که به اصفهان سفر کردید، چه زمانی بود؟

خیلی وقت پیش بود. سال ۹۱ برای عروسی یکی از بستگانم به شهر محل تولدم رفتم. هر وقت به اصفهان سفر می‌کنم سعی می‌کنم به منطقه و محله کودکی‌ام در جلفا بروم و از کلیسای آن دیدن کنم. البته این سال‌ها دیگر توان راه رفتن ندارم و نمی‌توانم از آثار باستانی نصف جهان دیدن کنم. اصفهان دارای آثار تاریخی متعددی است و به قول همه: «اصفهان نصف جهان است اگر تبریز نباشد…»

‌از اصفهان قدیم و آثار تاریخی آن بگویید؟


اصفهان امروزی نسبت به قدیم خیلی تغییر کرده است. بخش زیادی از آثار تاریخی آن ویران شده است. زمانی که نوجوان بودم با دوستانم به منار جنبان می‌رفتم و آن را تکان می‌دادیم. برایم جالب بود بنایی از عصر صفویه تا کنون به این شکل طراحی و حفظ شده است، متاسفانه شنیده‌ام به علت احتمال فروریختنش، از بازدید علاقمندان جلوگیری می‌کنند. در گذشته در بغل عالی قاپو زندانی وجود داشت که شش ماه قبل از انقلاب، شهردار وقت اصفهان قصد داشت آن را مبدل به سالن تئاتر کند؛ اما این اتفاق نیفتاد. در سیچان محله‌ای که در آن بزرگ شدم، مسجدی قدیمی وجود داشت، شنیده‌ام آن را هم تخریب کرده‌اند.

‌چه شد به سمت هنر بازیگری رفتید؟

به خاطر اینکه در نزدیکی محله ارمنی‌ها قرار داشتیم و آنها هم در کار تئاتر و نمایش بودند، مجذوب این رشته شدم. در مدارس با آنها تئاتر کار می‌کردم و روز به روز به این حرفه علاقمندتر شدم. تشویق‌های پدرم در این مورد بی‌تاثیر نبود. وقتی کوچک بودم، همیشه پدرم در مورد هنر با من حرف می‌زد.

‌چرا پدرتان آنقدر به هنر علاقمند بودند؟

پدرم روحیه یک ایرانی اصیل را داشت. اصالتش باعث شده بود تا عاشق هنر باشد. روحیه و طبع بسیار خوبی داشت. زندگی مان را با فرهنگ اصیل عجین کرده بود. او مخالف جنگ بود و همیشه صلح طلب بوده است. روحیه ایرانی با آدمکشی، زندان و جنگ بیگانه است. بشر به خاطر تسلط دیگران سلاح درست کرد. اول تیرو کمان و این روزها که سلاح‌ها اتمی روی کار آمده است. از نظر من این روزها نه تنها هنر، بلکه انسانیت هم مرده است.

‌در طول سال‌ها فعالیت هنری‌تان، با سریال‌ها و فیلم‌های زیادی روی مخاطبانتان تاثیر گذاشتید، به کدام یک از این نقش‌هایی که ایفا کردید، علاقه بیشتری داشتید و آن را می‌پسندید؟

نمی‌توانم بگویم کدام نقش را بیشتر از همه دوست داشتم. اما مردم مرا با نقش پدر سالار می‌شناسند و هنوز هم مرا با این نام صدا می‌زنند.

‌از نظر شما چه کسانی بهترین کارگردانان ایرانی هستند؟


علی حاتمی و اکبر خواجویی که خدا رحمتشان کند دو تا از بهترین کارگردان‌ها بودند، چون نجابت هنری داشتند. داشتن نجابت هنری برای یک هنرمند ضروری است. نجابت هنری یک هنرمند با عامه مردم فرق دارد. این دو عزیز با تلاش و کوشش برای مردم سرزمین‌شان کار کردند و تمام سریال‌هایی که ساختند، ماندگار شد و همیشه در اوج بودند.

‌به کدام یک از بازیگران ایرانی، ارادت خاصی دارید؟


علی نصیریان بهترین هستند و ارادت خاصی به ایشان دارم. کسی مانند او نیست. صاحب همه چیز است، انسانیت، شرافت، ادب بازیگری و کارگردانی او زبانزد است. بسیار خانواده دوست است. واقعا باید برای جوانان الگو باشد. اولین باری که پی اس روی صحنه تئاتر پاریش رفت، پی اسی بود که علی نصیریان با عنوان «سرگشته» نوشته و کارگردانی کرد. آن اجرا اولین و آخرین اجرای یک ایرانی در پاریس بود و کس دیگری نتوانست چنین کاری را در این کشور روی صحنه ببرد. نصیریان واقعا یک سمبل است. موسیقی اصیل ایرانی را خوب می‌شناسد و گوشش با آن آشنا است. درست است که سازی نمی‌زند اما صدای بسیار خوبی دارد.
چرا مردم علی نصیریان را دوست دارند؟

به خاطر هنرمند بودنش همه به او ارادت دارند و دوستش دارند. من هم او را دوست دارم و همیشه برایش آرزوی توفیق روز افزون و سلامتی در کنار خانواده محترمش دارم.

‌چرا این روزها پیشکسوت‌هایی مانند شما که سابقه درخشانی در بین مردم داشتید، خانه نشین شده‌اید؟

شش سالی است به خاطر بیماری خانه نشین شده‌ام و کار نمی‌کنم. علتش خانه نشینی برخی از پیشکسوتان تلویزیون نیست. عامل آن خود آدم‌ها هستند. بعضی آدم‌ها ایرادهای خاصی می‌گیرند. خیلی‌ها با رابطه وارد تلویزیون می‌شوند و خیلی‌ها هم که واقعا زحمت می‌کشند، در جایگاه اصلی‌شان قرار نمی‌گیرند. تلویزیون با ارائه برنامه‌های خوب، جای سینما را گرفته است. عده‌ای هنرمندنما آمدند و برخی کارها را در دست گرفته‌اند. تلویزیون مال من نیست، مال آنها هم نیست، بلکه تلویزیون مال مردم ایران است. ممکن است بعضی‌ها از این مساله سوء استفاده کنند. به نظرم اگر ضعفی در برنامه‌های تلویزونی دیده می‌شود، مردم باید اعلام کنند تا کسانی را که به غلط آمده‌اند ‌و مطابق سلایق خود برنامه می‌سازند، از دور خارج کنند. از اینکه دیگر کار نمی‌کنم ناراحت نیستم. به نظرم من کارم را انجام داده‌ام و حالا نوبت جوانان با استعداد است تا خودی نشان دهند و با ساخت بهترین برنامه‌ها، سریال‌ها و فیلم‌هایی که مطابق فرهنگ‌مان است، بتوانند مخاطبان را در دورترین نقطه ایران، مجذوب خود کند.

‌توقع شما از مسئولین چیست؟

واقعا هیچ توقعی از مسئولین ندارم. چون می‌دانم کسانی که در راس قرار درند، تمام تلاش و کوشش خود را می‌کنند تا بهترین برنامه‌ها را با گذاشتن مسابقه و به‌وجود آوردن رقابت بین کارگردانان، بهترین کارها را انتخاب کنند. البته معتقدم برای انتخاب آثار برتر باید روابط از بین برود!


‌از مردم چه توقعی دارید؟

مردم ما بهترین مردم دنیا هستند، همیشه برای آنها کار کردم. هیچوقت برای خودم کار نکردم. تنها دلگرمی‌ام تشویق‌های مردم بوده و هست. هشت سال پیش به یکی از دورافتاده‌ترین روستاهای کرمان رفته بودم و در بازار محلی مشغول قدم زدن بودم. یک عده خانم دور هم نشسته بودند و بساط برای فروش پهن کرده بودند. با دیدنم همه گفتند: «سلام علیکم پدر سالار» بعد دو سه تا تکه از کشک‌های که برای فروش آورده بودند، به من دادند. این بزرگترین جایزه برایم بود. من مدال افتخارم را از مردم ایران گرفتم، مدالی که در قالب نقش‌هایی که ظاهر شدم و هیچگاه از اذهان مردم پاک نشد.

با توجه به اینکه چند سالی خانه نشین شده‌اید و کمتر در انظار عمومی ظاهر می‌شوید، با کدام یک از هنرمندان در ارتباط هستید و یا آنها جویای احوال این روزهایتان هستند؟

از هیچ کدام از بازیگران، هنرمندان و مسئولان انتظاری ندارم. نمی‌خواهم کسی وقت بگذارد و به عیادتم بیاید؛ چون فاصله خانه من از بقیه خیلی دور است. همه گرفتارند و توقعی از کسی ندارم. خیلی‌ها تلفنی جویای احوالم می‌شوند. آقای نصیریان با وجود مشغله فراوان همیشه جویای احوالم هستند و تلفنی با هم حرف می‌زنیم. بنده خدا عزت‌الله انتظامی خانه‌نشین شده و با او در ارتباط تلفنی هستم. مرحوم رشیدی هم همیشه تماس می‌گرفتند. این روزها همسر مرحوم رشیدی گهگاهی جویای احوالم می‌شوند. در کل از کسی انتظار ندارم، هر کسی به اندازه خودش گرفتاری دارد.

‌شما هم مانند آقای نصیریان در بین مردم محبویت زیادی دارید، علت این محبویت را در چه می‌دانید؟

فکر می‌کنم علت محبوبیتم به خاطر داشتن خصوصیات و خلقیات ایرانی است. یک ایرانی هستم و از آن هم تخطی نکردم و همین رمز ماندگاری و محبوبیتم است.

گفتیم عشق را به صبوری دوا کنند هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر

کاش ادبیات ما هم در بین مردم محبوبیت داشت و همه بدانند که ادبیات ما چه جایگاه ویژه‌ای در درنیا دارد. دوست دارم شعری را تقدیم شما و همه عزیزان هموطن کنم:

بشنو از نی چون حکایت می‌کند ازجدایی‌ها شکایت می‌کند

کز نیستان مرا ببریده‌اند ازنفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه سینه خواهم شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور مانده از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش

‌بهترین و شیرین‌ترین خاطره‌ای که در سال ۹۵ برایتان رقم خورده، چه بوده است؟


این بود تنها فرزندم، دختر عزیزم ملی برای دیدنم به ایران آمد. ساعت‌ها و لحظات خوبی را در کنار هم گذراندیم. دخترم متولد سال ۵۳ و هنرمند است. او از ۱۷ سالگی در بلژیک زندگی می‌کند. او هنرمندان درجه یک را با مردم عامه پیوند می‌زند و با استفاده از آنها طرح‌های نوینی را در هنر ارائه می‌کند. اصولا هنرمندان درجه اول ما با مردم عامه کاری ندارند و فاصله زیادی با هم دارند، اما دخترم در آنجا کاری کرده که این فاصله‌ها برداشته شده و تبادل نظر صورت می‌گیرد و آثار نوینی را خلق می‌کند. بودن در کنار دخترم برایم بهترین و شیرین‌ترین خاطره است. با او درد دل‌های پدرانه کردم. با هم کتاب خواندیم و در کنار یکدیگر ساعت‌ها حرف زدیم که جزو بهترین ثانیه‌های زندیگم است.

تو را خواهم، نخواهم رحمتت، گر امتحان خواهی در رحمت به رویم بند و درهای بلا بگشا.

‌خیلی‌ها می‌دانند شما کتاب باز حرفه‌ای هستید، اولین کتابی که هدیه گرفتید را به خاطر می‌آورید؟

درست گفته‌‎اید، کتاب باز حرفه‌ای هستم و به کتاب علاقه زیادی دارم. کتاب خانه کاملی را در خانه‎ام دارم. اولین کتاب را وقتی کلاس ششم دبستان بودم از پدرم هدیه گرفتم. پدرم علاقمند به شعر بود و اولین کتابی که به من هدیه داد مثنوی مولوی بود.

‌اهل هدیه دادن کتاب به دیگران هستید؟

هیچوقت به کسی کتاب هدیه ندادم. همیشه کتاب هدیه گرفتم و یا اینکه برای خودم خریده‌ام. معمولا هدیه می‌گیرم!

‌چه کتابی را برای مطالعه به دوستداران هنر پیشنهاد می‌کنید؟

در کشورم جوانان زیادی داریم که علاقمند به هنر هستند و به دنبال کارهای هنری‌اند. منظورم از کار هنری فقط بازیگری در تئاتر و تلویزیون نیست بلکه دربرگیرنده نقاشی، موسیقی و سایر هنرها است. به همه آنها پیشنهاد می‌کنم تا کتاب سازمان پرورش افکار و هنرستان هنرپیشگی نوشته جلال ستاری را حتما تهیه کرده و بخوانند.


‌آخرین کتابی که خوانده‌اید، چه کتابی بود؟

جدیدا کتابی به نام «زنان در شاهنامه» را که یک فرنگی نوشته و به زبان فارسی ترجمه شده، مطالعه کردم. توصیه می‌کنم حتما این کتاب را بخوانید و ببینید فردوسی در آن عصر چه توجه ویژه‌ای به بانوان داشته است.

‌برای بالا بردن سطح فرهنگ، ادب و تربیت ایرانی چه کاری باید انجام دهیم؟


باید سطح مطالعه جامعه را بوسیله کتاب خواندن بالا ببریم. متاسفانه خانواده‌ها خودشان مطاله نمی‌کنند و همین باعث شده تا الگوی غلطی برای فرزندانشان شوند. خانواده‌ها نقش مهمی را در بالا بردن سطح فرهنگی کشور و فرزندانشان ایفا می‌کنند. آنها باید به فرزندانشان بیاموزند، خواندن کتاب چقدر لذت بخش است. یادگیری زبان مادری چقدر شیرین است. شاعران و ادیبان بزرگ کشورمان مانند مولوی، سعدی و… در چه دورانی زندگی می‌کردند و چه کتاب‌های را به نگارش درآورده‌اند.
به کودکانشان بیاموزند تا مطالعه کنند. این روزها پای رفتن به کتاب خانه‌ها و نمایشگاه‌های کتاب را ندارم اما در گذشته به نمایشگاه‌های کتاب سر می‌زدم. علاقه زیادی به خریدن کتاب و مطالعه دارم. به نظرم باید از همان ابتدا بچه‌ها را با محیط کتاب و کتاب خوانی آشنا کرد تا در آینده افراد باسوادی به جامعه تحویل دهیم. متاسفانه ما از روی اصول درست روانی، با فرزندانمان رفتار نمی‌کنیم و حتی در ساده‌ترین برخوردهایمان، به جای انتقال محبت، خشم و مقابله به مثل را آموزش می‌دهیم.

‌شنیده‌ام، به پاس سال‌ها فعالیت شما در عرصه بازیگری، چند کتاب درمورد شما نوشته شده است، از این کتاب‌ها نام می‌برید تا علاقمندان به شما آنها را تهیه کرده و مطالعه کنند؟


یکی کتاب «اکسیر نقش» نوشته علی نصیریان، یاسین محمدی و اعظم کیان افراز است که راجع به زندگی هنری‌ام است. کتاب دیگر «دلشده» نوشته رامک صبحی و شاهین امین است که بیشتر یادداشت‌های هنرمندان به نام ایرانی مانند کیارستمی، تارخ و… است که در بخشی از کتاب درمورد فعالیت‌های هنری‌ام نوشته شده است. در حال حاضر هم کتابی در مورد زندگی شخصی و هنری‌ام در حال نگارش هست که ترجیح می‌دهم از نویسنده و زمان چاپش چیزی نگویم تا قطعی شود.

منبع: روزنامه هنرمند

ارسال نظر