ناشنیدههای امیر قلی امینی از زبان دخترش
یکی از برنامههای متعدد هفته فرهنگی اصفهان که از ۳ تا ۹ اردیبهشتماه به همت شهرداری اصفهان برگزار میشود، بزرگداشت امیر قلی امینی، روزنامهنگار خوشسابقه اصفهانی است.
یکی از برنامههای متعدد هفته فرهنگی اصفهان که از ۳ تا ۹ اردیبهشتماه به همت شهرداری اصفهان برگزار میشود، بزرگداشت امیر قلی امینی، روزنامهنگار خوشسابقه اصفهانی است.
به گزارش ایمنا، این بزرگداشت در تاریخ ۸ اردیبهشتماه در کتابخانه مرکزی برگزار میشود و مقررشده در این روز، نشان استاد امینی طراحی و در روز خبرنگار، طی تنظیم آییننامهای به منتخبان اهدا شود و این مهم از سطح منطقهای به فراملی تبدیل شود.
امیر قلی امینی، نویسنده، روزنامهنگار، سیاستمدار، مترجم و پژوهشگر ایرانی بود. او که در سال ۱۲۷۶ خورشیدی در اصفهان متولد شد. او در حوزه روزنامهنگاری، ترجمه و فعالیتهای سیاسی و امور خیریهای بسیار فعال بود. او در فاصله سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۲۱، روزنامه «اخگر» و از ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۴، روزنامه «اصفهان» را در اصفهان منتشر کرد.
امینی از سال ۱۳۲۲ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در صحنه سیاسی اصفهان فعال بود و در سال ۱۳۲۴ حزب آزادی را تأسیس کرد که در ۱۳۲۵ در شعبه حزب دموکرات ایران ادغام شد. امینی، رئیس شعبه اصفهان این حزب بود.
او پس از ۲۸ مرداد، به دلیل حمایت از دکتر مصدق و نهضت ملی شدن نفت، از فعالیتهای سیاسی و عامالمنفعه به ناگزیر کناره گرفت، اما به فعالیتهای فرهنگی خود ادامه داد.
تأسیس جمعیت شیر و خورشید سرخ اصفهان در سال ۱۳۱۱ و تأسیس پرورشگاه کودکان اصفهان در ۱۳۱۳ از مهمترین فعالیتهای عامالمنفعه امینی است. او در فاصله سالهای ۱۳۱۲ تا ۱۳۲۸ در چند دوره به عضویت انجمن شهر اصفهان درآمد و در برخی از این دورهها، ریاست انجمن را نیز بر عهده داشت. امینی در سال ۱۳۵۷ درگذشت.
منیژه امینی، دختر امیر قلی امینی، در یک گفتگوی طولانی با خبرنگار ایمنا، وجوه گوناگون زندگی پدرش را برای ما نمایان و ناگفتههایش را بیان کرده است.
منیژه که پس از اخذ لیسانس از دانشکده حقوق دانشگاه تهران و طی امتحانات دوره دکترای حقوق بینالملل در دانشگاه پاریس با موفقیت، برای تحقیقات بیشتر درزمینهٔ پایاننامه دکترای خود در سالهای پایانی دهه 50 به ایران بازگشت، به دلیل فراهم نشدن امکان بازگشت به پاریس، موفق به دفاع از پایاننامه دکترای خود نشد، اما در عوض دوره کارآموزی و امتحانات اختبار پروانه وکالت پایهیک دادگستری را در ایران گذراند و موفق به اخذ پروانه وکالت پایهیک دادگستری شد. گفتگوی ما را با او بخوانید.
مرحوم امیر قلی امینی در چه سالی متولد شد؟
پدرم متولد سال 1276 بود و در پنجم تیرماه سال 1357 فوت کرد.
مرحوم امینی چند فرزند داشت و کدامیک ادامهدهنده راهش بودند؟
پدرم که طبق تصویب انجمن شهر در منزل مسکونی خود به خاک سپرده شد، پنج پسر و یک دختر داشت و از میان فرزندانش، هیچکدام در زمینههایی که او فعال بوده، مشغول نیستند. یکی از برادرانم فوت کرده و دوتای دیگر در آمریکا سکونت دارند و یکی دیگر از آنها هم در آلمان، مدیر یک شرکت معماری آلمانی است.
پدرتان در زمان حیات، در چه زمینههای فعالیت داشتند؟
پدرم در زمان حیات، در زمینههای سیاسی، روزنامهنگاری، تألیف کتاب، ترجمه از زبانهای فرانسه، عربی و اسپرانتو و فعالیتهای اجتماعی و عمرانی، بینهایت فعال بود و در انجام امور توسعه شهری، برنامههای بسیار سازنده و پیشرویی داشت. او با اقداماتی که موجب خسارت به اصفهان و مردم آن میشد، بهشدت مبارزه میکرد. ازجمله فعالیتهای ایشان در امور خیریه نیز میتوان به پایهگذاری پرورشگاه یتیمان اصفهان در سال 1313 اشاره کرد.
نحوه کار پرورشگاه یتیمان چگونه بود؟
این پرورشگاه، دو قسمت دخترانه و پسرانه داشت که در آن، هم تا کلاس ششم درس میخواندند و هم آموزشهای فنی و حرفهای میدیدند تا پس از اتمام تحصیل در دبستان، حرفهای آموخته باشند و به دنبال آن بروند. کسانی هم که به ادامه تحصیل علاقه داشتند، با حمایت پدرم تحصیل میکردند. حرفههای مختلفی در این پرورشگاه آموزش داده میشد، دختران، خیاطی، گلدوزی، موسیقی، نقاشی و بافندگی میآموختند و پسران، نجاری، منبت، معرق، سفالگری و سایر هنرهای دستی.
سیستم آموزشی دبستان پرورشگاه یتیمان به چه صورت بود؟
دبستان پرورشگاه یتیمان، سیستم آموزشی بسیار پیشرفتهای هم داشت. این سیستم آموزشی، ناشی از ترجمه کتاب فرانسوی «چگونه بچه خود را پرورش دهیم» توسط پدرم بود، چراکه اصول پرورش نوین این کتاب، در آموزشوپرورش این دبستان بهکاربرده میشد. این دبستان، اولین مدرسه مختلط ایران نیز بود که پسر و دختر همزمان باهم در آن درس میخواندند، ضمن اینکه تمام اقدامات لازم جهت حفظ اصول اخلاقی، توسط کارکنانی بسیار مسئولیتپذیر انجام میشد. من هم تا سال چهارم ابتدایی در این مدرسه درس میخواندم. علاوه بر این، فرزندان مدیران شهر و استاندار وقت هم در این مدرسه تحصیل میکردند. آن پرورشگاه که در خیابان کاشانی قرار داشت، چندین سال بعد از پدرم، توسط افراد دیگری اداره و بعد از انقلاب اسلامی هم به سازمان هلالاحمر کنونی تبدیل شد.
درباره دغدغه و اندیشه شخصی پدرتان برایمان بگویید.
پدرم، تمام عمر، دغدغه پیشرفت کشور و ارتقای سطح فرهنگ مردم را داشت. زمانی که کتاب در ایران بهطور خیلی محدود نوشته میشد، پدرم، جزء معدود کسانی بود که کتابهای زیادی را تألیف یا از زبانهای عربی، فرانسه یا اسپرانتو ترجمه میکرد. او با اهدای کتاب از کتابخانه شخصی خود به کتابخانه آموزشوپرورش هم مردم را تشویق به کتابخوانی میکرد. پدرم در روزنامه، همواره مطالب مفید و مبتلابه روز را انتخاب میکرد تا دانش عمومی مردم را بالا ببرد. درواقع هدف پدرم از کار روزنامهنگاری بههیچوجه کسب درآمد نبود، بلکه از روزنامه بهعنوان ابزاری برای بهبود اوضاع شهری و توسعه شهر اصفهان استفاده میکرد.
مرحوم امیر قلی امینی، علاوه بر روزنامهنگاری به چه فعالیتهایی علاقه داشت؟
فعالیت دیگر ایشان درزمینهٔ کشاورزی بود. او املاک پدری خود را که عموماً زمینهایی بایر بود، با زحمت زیاد و با استفاده از روشهای پیشرفته حفر و لایروبی قنوات، آباد میکرد. او در سفرهای اروپایی، سیستم آبیاری قطرهای و روش کاشت درختهای مو را موردتوجه قرار داد و در مزرعه خود از این روشهای نوین استفاده کرد و به این جهت به وی در اواخر دهه 40، نشان بهترین کشاورز سال اهدا شد.
«فرهنگ عوام» که یکی از کتابهای مهم پدرتان است، چگونه تألیف شد؟
اولین شخصی که پس از دهخدا، به امور فولکلور و ادبیات و جمعآوری امثالوحکم زبان فارسی پرداخت، پدر من بود. در حقیقت کتاب «فرهنگ عوام» که حاصل 50 سال تحقیق وی بود، شامل امثال و اصطلاحات فارسی است که بهصورت علمی تألیف شده است. کتاب «فرهنگ عوام»، اولین فرهنگ اصطلاحات فارسی است، درحالیکه «امثالوحکم» دهخدا که قبل از کتاب پدرم منتشر شد، مجموعهای از امثال، حکم، داستان و شعر بود، اما کتاب «فرهنگ عوام» صرفاً شامل امثال و تفسیرشان بود. این کتاب، بهصورت یک فرهنگ کامل زبان فارسی، در کرسیهای زبان فارسی دانشگاههای انگلیس و روسیه استفاده میشد. اخیراً نامهای از یکی از اساتید اروپایی بهنام آقای گرنی داشتم که به دلیل تجدید چاپ این کتاب توسط من، تشکر و اعلام کرد که این کتاب، تأثیر بسزایی در فهم امثال فارسی دارد و کتاب بسیار ارزشمندی است. کتاب «فرهنگ عوام»، پایه همه پژوهشهایی است که بعد از پدرم، توسط نویسندگان و پژوهشگران درزمینهٔ فولکلور انجام شد.
با همه اینها در ایران یا حتی اصفهان، هیچگونه اشارهای به فعالیتهای ارزشمند پدرم درزمینهٔ فولکلور نشده است، درصورتیکه باید افتخار اصفهان و اصفهانی باشد که در یکی از مهمترین شاخههای فرهنگی، یک اصفهانی پیشگام بوده است، اما هیچگاه، در گذشته در این شهر توسط مسئولان، تلاشی برای شناخت و تقدیر از پدرم بهعنوان چنین فردی نشده بود.
درباره منزل شخصی پدرتان و اهدافی که برای آن در نظر داشتند، توضیح دهید.
پدرم، جز اولین کسانی بود که ایده خانه- موزه را مطرح کرد. او علاقهمند بود توریستها، زندگی یک نویسنده و روزنامهنگار ایرانی را مشاهده کنند و منزلش همانگونه که در زمان حیاتش بوده، مورد بازدید قرار گیرد، اما متأسفانه از زمانی که این خانه تحویل داده شد تا بهعنوان بنیاد فرهنگی با هیئتمدیرهای موظف، اداره شود، حتی باوجود اساسنامهای که نحوه فعالیت آن را مشخص کرده، هیچوقت طبق آن بهرهبرداری و اداره نشده بود. به دلیل اینکه من طبق اساسنامه، جزء هیئتامنای این بنیاد هستم، دائماً و از بدو تأسیس، پیگیر اجرایی شدن اهداف بنیاد بودهام، اما در گذشته هیچگاه توجهی به مکاتبات یا مراجعات من به اماکن مرتبط نشده بود. متأسفانه، در طول 8 سال ریاستجمهوری محمود احمدینژاد، این بنیاد بهطور کامل مورد بیتوجهی قرار گرفت و حتی مورد سوءاستفادههای ناخوشایندی از سوی افراد ناباب قرار گرفت.
در دوره اول ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، از سوی مسئولانی که من با آنها تماس میگرفتم، علناً بیاعتنایی صورت میگرفت و به همین دلیل، در دوره دوم ریاست جمهوری او، کلاً از پیگیری مسائل مربوط به بنیاد صرفنظر کردم. حتی آنقدر از اینهمه بیتوجهی متأثر بودم که از دور برای پدرم فاتحه میخواندم. بعدها شنیدم کانون نخبگان جوان در بنیاد مستقرشده و به اصرار مدیر داخلی این انجمن، بازدیدی از خانه کردم و وضعیت آن را بهتر از قبل دیدم، چراکه با تعمیرات ظاهری، وضعیت مناسبتری پیداکرده بود. پسازآن، تصمیم گرفتم با هزینه شخصی خود، سردر بنیاد و اتاق پدرم را تغییر دهم و با نصب بنر در دیوار شرقی داخلی و انجام کاشیکاری در کوچک و سردر اصلی ساختمان، هویت این بنا را بازگردانم. در ادامه، سعی کردم اتاق پدر را از وسایل شخصی پر کنم و تا جایی که در توانم بود، برای زنده نگاهداشتن اهداف پدرم تلاش کردم. از وسایل اتاق پدرم، ساعت، رادیو، میز کار، تختخواب و کتابهای پشت سرش را در اتاق قراردادم. تابلوهای مختلفی هم که در زمان حیات او در اتاق نصب بود، همچنان در جای خود قرار دارد.
برادرم فریبرز امینی هم با هزینه شخصی خود، از استاد مرتضی نعمتاللهی، مجسمهساز پیشکسوت خواست تا مجسمهای با همان حالتی که پدرم روی ویلچر بود، بسازد. مرتضی نعمتالهی هم با هنرمندی بسیار، مجسمه را ساختند و درحال حاضر، این مجسمه در اتاق پدرم نگهداری میشود، درحالیکه شاید بهتر بود در حیاط بنیاد نصب شود. همچنین تعدادی از کتبی را که درباره پدرم تألیف شده بود، گردآوری کردم و در کتابخانه بنیاد قراردادم تا اگر کسی قصد مطالعه درباره پدرم دارد، بتواند از آنها استفاده کند.
از وضعیت کتابهای تالیفشده پدرتان در وضعیت نشر امروز بگویید.
در زمانی که کتاب «داستانهای امثال» پدرم به دلایلی توسط ارشاد اجازه چاپ نداشت، یکی از اساتید دانشگاه، کتابی عیناً با همین نام و با سوءاستفاده از کلیه مطالبش، به نام خود چاپ کرد که بعد از تجدید چاپ کتاب «داستانهای امثال» و 22 حکایتی که من به آن اضافه کردم، همه متوجه شدند کار این استاد، چندان صحیح نبوده است.
همچنین، انتشارات علیاکبر علمی نیز، بارها و براساس قرارداد اولیه با پدرم که فسخشده، کتاب «فرهنگ عوام» را با وضعی نامناسب تجدید چاپ کرد، علیرغم تذکری که به آنها طبق مدارک دادم، چراکه مدارک نشان میداد قرارداد لغو شده و انتشارات، حق تجدید چاپ کتاب با وضع نامناسب اولیه را ندارد، اما آنها همچنان مشغول تجدید چاپ این کتاب به همان صورت اولیه بودند. حتی به این مرکز مراجعه کردم و تذکر دادم که حق چاپ ندارند، اما به دلیل اوضاع نابسامان وضعیت نشر در ایران، از شکایت در این مورد خودداری کردم و ترجیح دادم کتاب به هر شکلی که هست، چاپ شود، چراکه این وضعیت، بهتر از این است که کتاب از دسترس خارج شود. در عوض تصمیم گرفتم دو کتاب مزبور را بهصورت کاملتر توسط انتشارات «فردوس» چاپ کنم و طبق شنیدههایم، این کتابها بارها تجدید چاپشده و در خارج از کشور هم پخش وسیعی داشته است.
از بیماری پدرتان برایمان بگویید.
پدرم برخلاف مسئلهای که شایع است، فلج نبود، بلکه دچار یک نوع بیماری مفصلی شده بود که چهار مفصل زانو و لگن را خشک میکرد و او با تعویض مفصل میتوانست راه برود.
به دلیل اینکه چیزی حدود دو سال طول میکشید تا عملهای جراحی او انجام شود و پدرم توان مالی دو سال اقامت در پاریس و انجام این جراحیها را نداشت، از این کار صرفنظر کرد. بااینوجود، یکی از منسوبان خانواده مادری پدرم، آقای نمازی که صاحب بیمارستان نمازی شیراز بود، از پدرم خواست به بیمارستان نمازی برود تا با هزینه خودش و با دعوت از پروفسور دوسز، این عملها انجام شود، اما پدرم نمیخواست برای هزینه عملش، زیر بار فرد دیگری باشد و به همین دلیل قبول نکرد. این مسئله را تعداد بسیار محدودی از نزدیکان پدرم هم شاهد بودند.
اگر بخواهید خاطره شیرینی از پدرتان تعریف کنید، چه خاطرهای را انتخاب میکنید؟
تمام خاطراتی که از پدر دارم، شیرین و آموزنده است. او بهعنوان پدر یک دختر، صدسال پیشتر فکر میکرد و هیچگاه از هر حیث، چه از تقسیم ارث و چه از آموزش مسائل اخلاقی، عاطفی و علمی، نهتنها کوتاهی نمیکرد و بین من و برادرانم تبعیضی قائل نبود، بلکه تمام امکانات آموزشی لازم را برایم فراهم میکرد. در زمانی که فقط کسانی که بورس تحصیلی داشتند یا از خانوادههای بسیار ثروتمند بودند، میتوانستند برای ادامه تحصیل به خارج سفر کنند، پدرم با هزینه شخصی، مرا به اروپا فرستاد که در آن زمان، هزینه بسیار سنگینی بود و من از این بابت نیز، وامدار او هستم. حتی در موقعیتی که همه، دختران را بهزور وادار به ازدواج میکردند، پدرم از من میخواست که تا پس از اخذ مدرک دکتری، از ازدواج خودداری کنم تا وقفهای در امور تحصیلم حاصل نشود.
به دلیل اینکه پدرم در سنین میانسالی، ازدواج مجدد کرد و بچهدار شد، اختلاف سنی زیادی با او داشتم، اما همواره مانند دو دوست صمیمی باهم رفتار میکردیم و بههیچوجه احساس نمیکردم پدری کهنسال دارم، زیرا او فکری بسیار جوان و ذهنی پیشرو داشت که در همه زمینهها ازجمله مسائل عاطفی، کمکهای زیادی به من میکرد.
هنگامیکه در پاریس تحصیل میکردم، پدرم در سفری به دیدار من آمد. روزی بهاتفاق، به مطب متخصص ارتوپد بسیار مشهوری رفتیم و آن پزشک از من پرسید پدرم چند سال دارند. من هم گفتم حدود 60 سال و دکتر در جواب گفت امکان ندارد، چراکه پدرت ازنظر سلامت جسم و استحکام استخوان، بسیار جوانتر از سن خود است.
یکی از خاطرات دیگر، مربوط به زمانی است که او بهزحمت و همانطور که روی ویلچر نشسته بود، به بازدید خانه ویکتور هوگو رفت و در آنجا تصمیم گرفت بنیاد فرهنگی امیر قلی امینی را از طریق اهدای خانهاش با کلیه وسایل آن و بهشرط آنکه مدفن او در همان خانه باشد. تأسیس کند.
نکته دیگر این است که خاطرات پدرم، حدود 600 صفحه است و محمدحسین خسروپناه با نهایت لطفی که داشت، آنها را تنظیم کرد. چیزی حدود 10 دفتر از یادداشتهای پدرم در اختیار او قرار گرفت و با صرف وقت بسیار، تنظیم شد. قرار است پس از بازبینی، این کتاب مجدد چاپ شود. اگر این کتاب منتشر شود، حرفهای زیادی از پدرم گفته خواهد شد که برای روشنگری تاریخ معاصر اصفهان، بسیار مؤثر خواهد بود.
پدرتان در طول زندگی، الگوی افراد بسیاری بوده، خاطرهای از الگویابی این افراد دارید؟
یکی از پسران عیسی بهادری، از بزرگترین اساتید مینیاتور ایران و رئیس هنرستان هنرهای زیبای اصفهان در گذشته، برای ادامه تحصیل در مقطع دکتری در سالهای تحصیل من در پاریس، به این شهر آمد و با اتومبیلی تصادف کرد و علیرغم تمام امکانات پزشکی و مالی، برای سالهای زیادی بستری شد.
در سفر پدرم به پاریس در آن سالها، به دلیل اینکه این فرد، پسر یکی از دوستان نزدیک او بود، پدرم تصمیم گرفت به ملاقاتش برود. آقای بهادری، در طبقه هفتم یک آپارتمان سکوت داشت که آسانسور هم نداشت. پدرم که بر روی ویلچر مینشست، به کمک فردی با زحمت زیاد به آنجا رفت. بعد از بازدید او و پس از گذشت مدتی طولانی، آقای بهادری پس از بهبود حالشان، به من گفتند میخواهم رازی را برای شما فاش کنم.
او گفت که آن زمان که بستری بودم، بارها ناامید شدم، چون تحمل خوابیدن در بستر برای همیشه را نداشتم، اما ملاقات پدر شما در کنار حضور پرستار سالم و قویهیکلم صورت گرفت و با مقایسه این دو فرد، نتیجه گرفتم که بهتر است زنده باشم و مانند پدر شما که بر روی ویلچر مینشست، حیات پرباری داشته باشم، نه اینکه مانند پرستارم ازنظر جسمی سالم باشم، ولی زندگی یک آدم معمولی را داشته باشم. این، انگیزه بزرگی برای ادامه زندگیام شد. آنجا بازهم به تأثیرگذاری پدرم در زندگی انسانها پی بردم.
آیا راز سربهمهری از پدرتان دارید که کسی از آن اطلاع نداشته باشد؟
پدرم شیفته تمام افرادی بود که به ایران خدمت میکردند. زمانی که دکتر مصدق، صنعت نفت را ملی کرد، پدرم با تمام وجود از او حمایت میکرد که همین مسئله، موجب شد روزنامه «اصفهان» توقیف و خود او شش ماه به تهران تبعید شود. این تبعید حاوی خسارات مالی بسیاری برای او بود.
پدرم در زمان نخستوزیری سپهبد زاهدی هم به مدت شش ماه، در منزل ابوالحسن عمیدی نوری، معاون زاهدی که دوست صمیمی و قدیمی پدرم بود، در حصر خانگی به سر میبرد و مقرر شد از زندان رفتن وی صرفنظر شود، اما با شناخت قبلی سپهبد زاهدی از پدرم و حمایت عمیدی نوری، حصر خانگی را در خانه او گذراند.
علت تبعید پدرم هم نگارش مقالهای توسط فضلالله امینی علیه شاه بود که منجر به توقیف روزنامه و این تصمیمات شد و پدرم به دلیل مسئولیتی که درزمینهٔ امور روزنامه داشت، اجازه نداد فضلالله امینی به زندان بروند.
دغدغه خودتان در جامعه فعلی چیست؟
به نظرم، ما به دلیل داشتن انواع جاذبههای جهانگردی ازجمله جاذبههای طبیعی، مذهبی، تاریخی، فرهنگی و علمی، میتوانیم درآمد سرشاری از این رهگذر داشته باشیم، مشروط بر اینکه اقدامات لازم برای بهرهوری از این جاذبه ایجاد کنیم. یکی از موارد موردعلاقه توریستها، تحقیق درباره زندگی اجتماعی افراد مملکت مورد بازدید است که بنیاد فرهنگی امیر قلی امینی، میتواند یکی از جاذبههای زنده و بسیار جالب شهر اصفهان برای توریستهای خارجی باشد.
در حال حاضر، مجموعه نفیسی از آثار ارزشمند بهترین هنرمندان اصفهان ازجمله حاج محمدحسین مصورالملکی، عیسی بهادری، محمود فرشچیان، عباسعلی پورصفا و جواد رستم شیرازی وجود دارد که روی دست من مانده و نمیتوانم آن را در خانهای بگذارم که هیچ مسئول و متولی ندارد.