من چراغ‌ها را روشن می‌کنم

فرخنده جبارزادگان ١٥‌ سال است که از خانه‌ای به خانه دیگر و از زندانی به زندان دیگر می‌رود تا شاید سروش آزادی یک نفر از زندان یا فرشته نجات یک نفر از مرگ باشد. آزادی کسی که به جرمی روزها و سال‌ها را در زندان گذرانده و دیگر امیدی به آزادی از زندان یا رهایی از مرگ ندارد. جرمی که شاید حادثه، آن را آورده باشد، شاید در یکی از خیابان‌های شهر در حین رانندگی بی‌دقتی کرده و کودکی را زیر گرفته باشد یا در میان بگو مگوهای معمولی و روزمره بحث بالا گرفته باشد و ناخودآگاه موجب مرگ کسی شده باشد. حادثه خبر نمی‌کند.

فرخنده جبارزادگان ١٥‌ سال است که از خانه‌ای به خانه دیگر و از زندانی به زندان دیگر می‌رود تا شاید سروش آزادی یک نفر از زندان یا فرشته نجات یک نفر از مرگ باشد. آزادی کسی که به جرمی روزها و سال‌ها را در زندان گذرانده و دیگر امیدی به آزادی از زندان یا رهایی از مرگ ندارد. جرمی که شاید حادثه، آن را آورده باشد، شاید در یکی از خیابان‌های شهر در حین رانندگی بی‌دقتی کرده و کودکی را زیر گرفته باشد یا در میان بگو مگوهای معمولی و روزمره بحث بالا گرفته باشد و ناخودآگاه موجب مرگ کسی شده باشد. حادثه خبر نمی‌کند. بعد از حادثه دیگر راه فراری وجود ندارد. قاضی و دادگاه و زندان یا اعدام در انتظار کسی است که موجب مرگ شخص دیگری شده است؛ اما فرخنده جبارزادگان به این خانه و آن خانه می‌رود تا توضیح دهد این اتفاق حادثه‌ای بیش نبوده است. می‌رود تا طلب بخشش کند و به قول خودش آرامش را به خانه‌شان بازگرداند. با او از گروه یاران نجات آشنا شدم. گروهی که برای آزادی زندانیان جرایم غیرعمد از میان مردم دیه جمع می‌کند. هر کسی که مبلغی را به آنها کمک می‌کند، درواقع چراغی را روشن کرده و این نامی است که آنها برای هر کمک گذاشته‌اند. حال با فرخنده جبارزادگان به گفت‌وگو نشستیم تا بدانیم چرا آرامش خانواده‌ها برایش مهم است و چگونه فرشته نجات زندانیان جرایم غیرعمد شده است؟

اول خودتان را معرفی کنید و بگویید چند سال‌تان است و چه تحصیلاتی دارید؟
من فرخنده جبارزادگان متولد ‌سال ١٣٣٢ هستم. تحصیلاتم رشته شیمی بود ولی هیچ ربطی به فعالیت الانم ندارد.
می‌توانید کمی توضیح دهید الان چه فعالیتی دارید و از کی شروع کردید؟
حدود ١٥‌ سال پیش فعالیتم را در این زمینه شروع کردم و از همان سال‌ها به صورت مداوم ادامه می‌دهم. آن زمان آیت‌الله‌ هاشمی‌ شاهرودی هم مقداری با ما همکاری داشتند و ما هم تا جایی که می‌توانستیم فعالیت می‌کردیم و فعالیت‌مان را گسترش می‌دادیم؛ اما بعد از مدتی که پیش رفتیم داستان کارمان عوض شد دیگر هم خیلی نمی‌توانستیم درباره آن موضوعات صحبت کنیم. بعد از مدتی راه‌مان را کمی تغییر دادیم و به دنبال گرفتن رضایت از خانواده‌های اولیای دم برای افراد زیر ١٨‌ سال بودیم.
شما چطور وارد این ماجرا شدید؟
من در آن سال‌ها فعالیت‌های مدنی بسیاری می‌کردم و در ابتدا بیشتر فعالیت‌هایم برای دفاع از حقوق زنان بود. در همان فعالیت‌ها با وکلایی آشنا شدم و آنها موضوع کمک به لغو اعدام‌ها را مطرح کردند. من هم که همیشه با این‌گونه اعدام‌ها مخالف بودم به دنبال لغو اعدام افراد زیر ١٨‌ سال رفتم. در نتیجه من و چند نفر دیگر جذب شدیم. از همان‌جا با وکلا پرونده‌ها را بررسی می‌کردیم و ادامه می‌دادیم. پرونده‌ها را به ما معرفی می‌کردند و ما به دنبال رضایت‌گرفتن می‌رفتیم.
اما الان برای آزادی زندانیان غیر از زیر ١٨‌ سال هم فعالیت می‌کنید؛ چطور شد تا این حد کارتان گسترش پیدا کرد؟
بعد از مدتی شماره تلفن‌مان میان زندانیان پخش شد و نمی‌شد که زندانی که تماس می‌گرفت و کمک لازم داشت را رد کنیم، در نتیجه این کار شامل حال همه زندانیان شد. به‌ هر حال ما هم مخالف اعدام بودیم و می‌دانستیم که با اعدام‌کردن خانواده مقتول به آرامش نمی‌رسد و گرفتن بخشش به این منظور نیست که ما از کسی که در زندان است و قتلی را مرتکب شده، دفاع می‌کنیم. این کار فقط به خاطر خانواده‌هاست و در این سال‌ها دیده‌ایم که واقعا خانواده‌هایی که رضایت داده‌اند، چگونه به آرامش رسیده‌اند. شاید این خانواده‌ها اولش گرم هستند و بهانه‌های مختلفی می‌آورند اما به ‌هر حال بعد از رضایت‌دادن آرامش به خانواده‌شان برمی‌گردد. بارها شده که بعد از رضایت‌دادن از آنها مصاحبه گرفتیم یا خودشان تماس گرفتند و گفتند که ما واقعا فکر نمی‌کردیم به این آرامش و سبکی برسیم.
در پیداکردن پرونده‌ها یا پذیرفتن آنها برای کمک خط قرمزهایی هم دارید؟
بله؛ خط قرمزهایی وجود دارد که درواقع جرم اتفاق‌افتاده باید خارج از این خط قرمزها باشد؛ مثلا قتل نباید خیلی ناموسی باشد یا قتل باید پیش‌بینی نشده باشد و از قبل برنامه‌ریزی شده نباشد یا مثلا نباید قتل با اسلحه باشد؛ وقتی قتل با اسلحه اتفاق می‌افتد یعنی از قبل برنامه‌ریزی‌ شده است و اسلحه برای این منظور خریداری شده است. معمولا قتل‌ها باید نزاعی باشد. قتل‌های نزاعی بسیار زیاد است و برای پوشش‌دادن هم وقت کم می‌آوریم و هم نیرو و کمک‌های مالی. با این‌که خیلی‌های دیگری هم هستند که در این زمینه کار می‌کنند اما باز هم از همه لحاظ کم است. خود ما برای آن‌که بتوانیم به همین تعداد پرونده‌هایی که انتخاب می‌کنیم و به عهده می‌گیریم پشت سر هم باید به شهرستان‌های مختلف سفر کنیم.
شما به خانه‌های مقتولان یا درواقع اولیای دم می‌روید برای گرفتن رضایت؛ آنها در وهله اول با شما چه برخوردی دارند؟
در مرحله اول وقتی وارد می‌شویم و خانواده‌های مقتولان با ما روبه‌رو می‌شوند، می‌گویند که شما چرا از قاتلان دفاع می‌کنید؟ اما واقعیت این است که کار ما دفاع از قاتل نیست. کار ما تنها برای آن است که هم خشونت از جامعه کم شود و هم صلح و آرامش به جامعه برگردد.
معمولا سن و‌ سال افرادی که به آنها برای آزادی کمک می‌کنید، چقدر است؟
بستگی دارد چه زمانی به ما معرفی می‌شوند. بچه‌هایی هستند که از ١٦ سالگی حکم اعدام‌شان صادر می‌شود که در کانون بوده‌اند و دوران‌شان را تا ١٨ سالگی گذرانده‌اند و به زندان رفته‌اند و بعد ما را پیدا کرده‌اند. برخی ممکن است در همان کانون ما را پیدا کنند و برخی هم ممکن است سال‌ها در زندان مانده باشند و بعد به سراغ ما بیایند؛ اما معمولا سن افرادی که در کانون هستند و حکم‌شان صادر می‌شود، ١٦‌سال است.
برخوردهای خانواده‌های مقتولان با شما چگونه است؟ موردی خاص وجود دارد که بخواهید تعریف کنید؟
خانواده مقتولان اکثرا در وهله اول گارد می‌گیرند و بسیار پرخاشگر می‌شوند. همیشه این خطر برای ما بوده است. ما معمولا سعی می‌کنیم در دسته‌های سه تایی یا دو تایی به خانه اولیای دم برویم. معمولا با خودمان هیچ مردی را نمی‌بریم؛ چون وقتی مردها را می‌بینند، گاردشان بیشتر می‌شود اما به دو یا سه تا خانم بیشتر اعتماد می‌کنند. یک‌بار یکی از همکاران ما با دو خانم دیگر برای رضایت رفته بودند به یک آپارتمان شیک در یکی از محله‌های شرق تهران. در ابتدا هم خانمی که یکی از اولیای دم بود با همسایه‌شان جلوی در با همکارانم صحبت می‌کرد اما بعد از چند لحظه در آسانسور باز می‌شود و مردی قمه به دست از آن خارج می‌شود و همکارانم را تهدید می‌کند. یک‌بار هم در مشهد آژانس گرفتیم به خانه خانواده مقتول رفتیم. آژانس را جلوی در نگه داشتیم. خواهر مقتول در را باز کرد و ما هم مشغول صحبت شدیم اما ناگهان برادر مقتول با چوب و دمپایی به سمت ما حمله‌ور شد. ما فقط می‌دیدیم که چیزهایی به سمت‌مان پرتاب می‌شود. راننده آژانس خیلی ترسیده بود و می‌خواست فرار کند که ما هم مجبور شدیم سوار ماشین شویم که آژانسی ترسید و ما هم سریع فرار کردیم. پارسال زمستان هم در شهر ری یکی از اولیای دم شیلنگ آب را روی ما گرفت و همه‌مان را خیس کرد. این برخوردها هست اما به ‌هر حال برخوردهای خوبی هم داشته‌ایم؛ البته که معمولا تمام این موارد به بخشش منجر می‌شود. در ایلام هم خانواده‌ای بودند که همه‌شان می‌خواستند که حکم اعدام اجرا شود و از اسفند تا به حال دو بار به سراغ آنها رفتیم، حالا دیگر کل خانواده راضی هستند که حکم اعدام را ببخشند اما چون به صورت قومی رفتار می‌کنند، اطرافیان‌شان مانند دایی و عمو تهدیدشان کرده‌اند و نمی‌گذارند که رضایت بدهند ولی مردمان بسیار میهمانپذیری هستند و از همان ابتدا که وارد شدیم، دیگر نمی‌گذاشتند ما به محل استقرارمان برگردیم و برای بار دوم هم مستقیم به همان خانه رفتیم و کنار همان خانواده ماندیم اما در کل معمولا خانواده‌ها در وهله اول گارد می‌گیرند.
مبالغ دیه را چگونه فراهم می‌کنید؟ خانواده‌ها در این میان چه نقشی دارند؟
بسیاری از خانواده‌ها معمولا تمام تلاش‌شان را می‌کنند تا مبلغ دیه را فراهم کنند و ما معمولا توان‌مان را برای جلب رضایت خانواده اولیای دم می‌گذاریم اما در زمان‌هایی که می‌بینیم دیگر توان تأمین بقیه دیه را ندارند، ما برای آنها از طریق گروه‌هایی که در تلگرام داریم، تلاش می‌کنیم تا الباقی مبلغ دیه را فراهم کنیم. تاکنون چندبار هم نمایشگاه برگزار و از هنرمندان درخواست کردیم تا آثارشان را برای کمک به آزادی در اختیار نمایشگاه بگذارند که استقبال خوبی هم شده است و درآمد حاصل از نمایشگاه را برای فراهم‌کردن مبلغ دیه می‌گذاریم.
معمولا دیه‌ها تا چه میزان است؟ آیا دیه‌های بالا هم درخواست کرده‌اند؟
یکی از مشکلات مهم ما در کمک به آزادی زندانیان جرایم غیرعمد این است که دیه هیچ حد و مرزی ندارد. الان از دیه دولتی که حدود ٢٠٠‌میلیون است داریم تا خیلی بالاتر. در مواقعی که دیه در حد معمول است مردم هم راحت‌تر کمک می‌کنند. مثلا اگر خانواده‌ای دیه ٢٠٠‌میلیون تومانی خواسته است، خانواده قاتل با آن‌که معمولا از قشر ضعیف و کم‌درآمد جامعه هستند، تمام تلاشش را برای فراهم کردن آن می‌کند و حدود ١٠٠ تا ١٥٠‌میلیون را تأمین می‌کند و ما برای فراهم کردن الباقی آن در گروه‌های خود تلاش می‌کنیم تا دیه کامل را جمع کنیم و به خانواده مقتول بدهیم. در این صورت برای مردم هم معقول است تا کمک کنند. وقتی می‌شنوند که خانواده اولیای دم همان دیه دولتی را می‌خواهند خیلی راحت‌تر کمک می‌کنند. اما گاهی خانواده اولیای دم دیه‌های بالاتری درخواست می‌کنند. مثلا موردی داریم که خانواده مقتول ٧٠٠‌میلیون دیه درخواست و خانواده قاتل هم ٥٠٠‌میلیون آن را فراهم کرده است اما دیگر بیش از این را نمی‌تواند، بنابراین از ما خواسته‌اند الباقی آن را فراهم کنیم اما هیچ‌کس راضی نمی‌شود ٢٠٠‌میلیون باقی‌مانده را بدهد. همه می‌گویند با این مبلغ می‌توان چند نفر را نجات داد. الان مادر ایشان به شدت از من ناراحت هستند اما وقتی به هنرمندان هم می‌گویم راضی نمی‌شوند این مقدار را برای آزادی فقط یک نفر بدهند.
این فعالیت‌ها چه تأثیری روی زندگی شخصی‌تان گذاشته است؟ فرزندان‌تان با نبودن شما کنار آمده‌اند؟
بله، در این ١٥‌سال دیگر فرزندانم هم به این روند عادت کرده‌اند. درست است که فرزندانم با من زندگی می‌کنند ولی عادت کرده‌اند. دخترم به خاطر آلودگی هوا به لاهیجان رفته است و آن‌جا زندگی می‌کند، پسرهایم هم به نبودن من عادت کرده‌اند. مهمترین موضوع این است که این فعالیت‌ها برای خودم خیلی خوب است. گاهی فکر می‌کنم کسانی که در طول روز و هفته و‌ سال به این فکر می‌کنند که چه کار کرده‌ایم و عمرمان را چگونه گذرانده‌ایم؟ حداقل من می‌توانم بگویم کاری کرده‌ام و دست خالی نیستم. اواخر‌سال گذشته تقویمم را برداشتم که پاره کنم و دور بیندازم. ورقی زدم و دیدم هر صفحه از آن خاطره‌ای برای من بوده است. البته که در این میان خاطرات تلخ هم بسیار وجود داشته است. آن زمانی که حکم اعدام برای برخی اجرا می‌شود و نتوانستیم رضایت خانواده‌ها را بگیریم برایم بسیار دردناک است. مخصوصا پرونده‌هایی که خودم درگیر آنها بوده‌ام. ما در این میان پابه‌پای خانواده‌ها می‌رویم. برخی اوقات به خودم می‌گویم دیگر این کار فایده ندارد و دنبال آن نمی‌روم اما باز هم وقتی یک بخشش صورت می‌گیرد، انرژی می‌گیرم و می‌خواهم دوباره ادامه دهم. ‌سال گذشته در مشهد ٥ پرونده داشتیم که همه آنها منجر به آزادی شد و این اتفاق برای من خیلی خوشحال‌کننده و پر انرژی بود. تقویم را که ورق می‌زدم و جلوتر می‌رفتم می‌دیدم هیچ روزی نبوده که کاری دراین‌باره انجام نداده باشم. این برای خودم بسیار خوب و خوشحال‌کننده است.
در این میان تهدید هم شده‌اید؟ کسی به سراغ‌تان آمده است؟
تاکنون نشده که تهدید جدی شده باشم. در کل تلاش می‌کنیم آدرس منزل‌مان را به مددجوها ندهیم. ما معمولا سعی می‌کنیم که در گروه سه نفره‌ای که کار می‌کنیم، پراکنده قرار بگذاریم و به سمت آدرس اولیای دم برویم. خدا را شکر تاکنون اتفاق بدی نیفتاده است.
تاکنون به این فکر کرده‌اید یا برای‌تان اتفاق افتاده است که افرادی که از زندان آزاد می‌شوند به راه خلاف بروند یا دوباره جرمی مرتکب شوند؟
تاکنون که اتفاق نیفتاده است. من با اغلب آنها بعد از آزادی در تماس هستم. به‌خصوص آنهایی که سن‌های پایین‌تری دارند. یک نوجوان زیر ١٨‌سال در‌ سال ٨٨ از زندان آزاد شد که هنوز هم با او در تماس هستم و می‌دانم چه کار می‌کند. معمولا این افراد وقتی ٨، ٧‌سال در زندان هستند، آن‌قدر سختی‌ کشیده‌اند که هر روزشان مثل مردن بوده و وقتی بیرون می‌آیند دیگر حاضر نیستند به هیچ وجه دوباره به آن روزها برگردند. من شنیده‌ام که برخی از افراد بعد از آزادی از زندان ممکن است دوباره دست به کار خلاف دیگری بزنند اما معمولا آنهایی که در انتظار اعدام هستند بعید به نظر می‌رسد که دوباره بخواهند به کار خلاف برگردند. ما هم برای پذیرفتن یک پرونده از مددکاران زندان‌ها تحقیق می‌کنیم. وقتی آنها از زندان آزاد می‌شوند به توجه بیشتری از سوی خانواده و اجتماع نیاز دارند و باید همه هوای‌شان را داشته باشند. ما حتی با خانواده‌های آنها هم در تماس هستیم. الان یک نفر در نهاوند است که پسرش بعد از آزادی رفته عسلویه و کار می‌کند و مادرش هم به او می‌گوید که هر از چندگاهی با من تماس بگیرد اما پسر می‌گوید خجالت می‌کشد و رویش نمی‌شود. برای من همین کفایت می‌کند که بدانم او سالم است و به دنبال راه خلاف نمی‌رود و به زندگی معمولی برگشته است. همین مسائل هم به ما برای ادامه کار انرژی می‌دهد. مثلا فردی را در مشهد داشتیم که زن و بچه داشت و حالا هم بعد از آزادی پیش خانواده‌اش برگشته و تمام وقتش را صرف آنها می‌کند. آن زمان هم تنها در اتفاقی دریک مراسم عروسی باعث کشته شدن شخصی شده بود. معمولا این افراد قاتل و جانی نیستند و به دنبال قتل کسی نرفته‌اند و ما هم همین خط قرمزها را برای انتخاب و کمک به افراد داریم.
این افراد بعد از آزادی از شما توقع خاصی داشته‌اند؟
بیشتر از همه کمک می‌خواهند و گاهی این کمک‌ها به شدت زیاد می‌شوند. فردی را به تازگی از کانون آزاد کرده بودیم که تماس گرفته و به دنبال کار می‌گشت. معمولا تا آنها جا بیفتند و دوباره به اجتماع برگردند باید به آنها کمک شود. ما هم تا آن‌جایی که بتوانیم به آنها کمک می‌کنیم. چند موسسه‌ای را می‌شناسم که بیشتر به دختران کمک می‌کنند. چندی پیش دو زندانی هم‌جرم در رشت که ٢٤‌سال پیش به زندان رفته بودند را آزاد کردیم. برای رضایت گرفتن از اولیای دم هم مقدار زیادی دیه پرداخت نکردیم و هر دو نفر با ٥٠‌میلیون تومان آزاد شدند. زمانی که به زندان رفته بودند ٢٠‌سال داشتند و وقتی از زندان بیرون آمدند هیچ نداشتند. در سرمای زمستان با یک تی‌شرت بودند و حتی یک دندان هم به دهان‌شان نمانده بود. این افراد وقتی می‌خواهند جایی کار کنند از آنها عدم سوءپیشینه می‌خواهند و یکی از مهمترین اتفاقاتی که باید بعد از آزادی برای آنها بیفتد بازگشت به جامعه و کار کردن است. خیلی خوب است که موسسات و افراد به آنها کمک کنند و برای‌شان کار فراهم کنند. اگر حمایت‌های لازم از این افراد نشود هر لحظه ممکن است که پای‌شان بلغزد و دچار درماندگی شوند.
تابه‌حال شده که یکی از این افراد که برای آزادی آنها تلاش می‌کنید روی روحیه و زندگی‌تان تأثیر مهمی بگذارد؟
اوایل شروع به این فعالیت، چون خودم را درگیر این افراد و زندگی‌شان می‌کردم، در مورد کسانی که حکم‌شان اجرا می‌شد به شدت حالم بد می‌شد. اما افرادی که آزاد می‌شوند روحیه بسیار خوبی به من می‌دهند و خوشحال می‌شوم. نکته این است که به‌هرحال این افراد بعد از آزادی نیاز مالی دارند و ما تلاش‌مان را می‌کنیم تا آنها را به جایی برای دریافت کمک معرفی کنیم.
به نظرتان محیط‌های کانون‌های اصلاح و تربیت برای این نوجوانان مناسب است؟
معمولا ما را خیلی وارد این حوزه نمی‌کنند. حتی من برای پایان‌نامه آقای محمدرضا فروتن چند نفر را معرفی کرده بودم که حتی یکی از آنها جزو کسانی بود که ما توانستیم منجر به آزادی‌اش شویم. اما کانون خیلی به ما اجازه ورود نمی‌دهد حتی وقتی آقای فروتن پیشنهادهایی مانند تئاتردرمانی را به آنها دادند خیلی برای‌شان عجیب بود که ایشان چه کاری می‌خواهند انجام دهند؟! ما تنها گاهی به کانون دختران رفته‌ایم تا مراسم‌هایی مانند شب یلدا را برای‌شان برگزار کنیم.

هنرمندان همراه رضا بنفشه‌خواه و رخشان بنی‌اعتماد و بقیه

زندگی اجتماعی و خانوادگی آنها چقدر در بروز جرم‌شان موثر بوده است؟
به نظر من مهمترین مقصر در بروز این اتفاقات اجتماع و زندگی اجتماعی آنهاست. من همیشه به خودم می‌گویم که اگر این افراد قتلی را مرتکب شده‌اند تقصیر بر گردن من هم هست. اینها به‌هرحال مدرسه رفته‌اند و در همین جامعه‌ای که ما بزرگ شده‌ایم رشد کرده‌اند و بسیار مهم است که آنها در مدرسه و جامعه چه چیزهایی دیده‌اند و چه مسائلی را یاد گرفته‌اند یا حتی به آنها احترام گذاشته شده است. معمولا خانواده‌های ضعیفی دارند و در خانواده شرایط مطلوب و مناسبی نداشته‌اند و به نظر من در مرحله دوم جامعه و مدرسه باید تأثیر مثبتی بر رفتار آنها می‌گذاشتند. وقتی از کودکی شخصیتی به شما داده نشده باشد و احترامی برای‌تان قایل نباشند، شما هم با آنها به همان شکل رفتار می‌کنید چون چیزهایی که باید را یاد نگرفته‌اید. البته که به تازگی در خانواده‌های تحصیلکرده هم این اتفاقات می‌افتد و ما پرونده‌هایی، چه دختر و چه پسر از این خانواده‌ها نیز داشته‌ایم. ما همیشه به خانواده‌ها می‌گوییم که بعد از آزادی خیلی حواس‌شان به آنها باشد چون این زمان یکی از حساس‌ترین زمان‌های زندگی آنهاست. آنها اغلب بعد از آزادی بسیار آشفته‌اند و طول می‌کشد تا خودشان را با زندگی وفق دهند و حتی ممکن است دچار مشکلات روحی و روانی شوند.
تاکنون شده است این افراد آن‌قدر زندگی بدی داشته باشند که زندان یا اعدام را به آزادی ترجیح دهند؟
در ابتدا هیچ‌کس برای مرگ خود راضی نیست. هیچ‌کدام از ما از لحظه مرگ‌مان خبر نداریم اما بدترین چیز برای این افراد این است که از لحظه مرگ‌شان خبر دارند. آنها به این فکر می‌کنند که بهتر است رضایت گرفته شود. اما وقتی این پروسه طول می‌کشد ناامید می‌شوند و وقتی از خیلی از آنها می‌خواهیم که صبر کنند دیگر صبرشان را از دست می‌دهند و از آزادی ناامید می‌شوند. بعضی از خانواده‌های اولیای دم هم، نه دلش را دارند که بروند و حکم را اجرا کنند و نه می‌خواهند که آنها را آزاد کنند. همین مسأله هم باعث سردرگمی در آنها می‌شود و می‌خواهند زودتر تعیین تکلیف شوند. آن‌قدر زندان و بلاتکلیفی به آنها فشار می‌آورد که حتی بارها شده است با اجرای احکام تماس گرفتند و خواستند که حکم‌شان اجرا شود. معمولا افراد اجرای احکام حتی قضات، از خانواده اولیای دم دعوت می‌کنند و از آنها می‌خواهند که رضایت دهند. آنها هم بر این باورند با این‌که قصاص در قرآن آمده است اما این خانواده‌ها می‌توانند ببخشند و به هر دو خانواده آرامش دهند.
چه ارگان‌ها یا نهادهایی در این راه به شما کمک کرده‌اند؟ هم کمک مالی و هم همراهی؟
ما معمولا کمک مالی از جایی نمی‌گیریم. کسی هم نبوده است که کمک خاصی به پرونده‌ها کرده باشد مگر آن‌که بخواهیم نکته‌ای حقوقی را از وکیلی بپرسیم که دورمان بسیار زیاد هستند که در همین کارهای خیر کمک می‌کنند. همراه‌مان من هم خانم رمضانی و خانم رضائیان هستند که معمولا ما سه نفر برای رضایت گرفتن با هم می‌رویم. خانم رمضانی از‌ سال ٨٨ به ما پیوستند و خودشان در آن زمان از اولیای دم بودند که رضایت دادند و خانم رضائیان هم دبیر ریاضی هستند.
خیرین بزرگ یا هنرمندان هم در این راه به شما کمک می‌کنند؟
تا آن‌جایی که بتوانیم تلاش می‌کنیم خودمان برای جلب رضایت اقدام کنیم اما بعضی وقت‌ها هم از هنرمندان درخواست می‌کنیم تا ما را همراهی کنند. مثلا آقای رضا بنفشه‌خواه در این زمینه بسیار ما را همراهی می‌کنند. حتی برای‌شان مهم نیست که ممکن است در این راه به آنها توهین شود، همراه می‌شوند و از هیچ کمکی دریغ نمی‌کنند. خانم رخشان بنی‌اعتماد و آقای مسعود رایگان و خیلی‌های دیگر هم در این راه به ما کمک کرده‌اند. هم کمک مالی می‌کنند و هم از اعتبارشان استفاده می‌کنند.
چطور اعتماد مردم را برای کمک کردن جلب کرده‌اید؟
در تمام مراحل انجام کار ما همه‌چیز را با مردم در میان می‌گذاریم و کاملا شفاف عمل می‌کنیم. همه موارد کار هم باید قانونی پیش برود. باید دادنامه و تفاهمنامه وجود داشته باشد که بعد از جمع‌آوری مبلغ کسی نتواند زیر حرفش بزند، چون در این صورت هم کل آن مبلغی که جمع شده روی دست ما می‌ماند. در تمام مراحل گزارش کار را می‌دهیم. ما هیچ‌وقت پول را جمع نمی‌کنیم که نگه داریم و بعد برای پرونده‌ای آن را خرج کنیم. معمولا پرونده که انتخاب می‌شود بعد از انجام کارهای اولیه مبلغ باقی‌مانده دیه را جمع می‌کنیم و برای همان فرد آن را خرج می‌کنیم. مردم هم وقتی نتیجه را می‌بینند اعتماد می‌کنند.

روزنامه: شهروند
ارسال نظر