غریبهای به نام شادی
«شادی» گمشده دیرینه ایرانیان و واژه غریب این دیار است. مردمان ما، مردمان اخمویی هستند که نه تنها سالهاست شادمانه زیستن را فراموش کردهاند بلکه شیفتگی وصفناپذیری به گریستن و سوگواری دارند. برخی آموزهها و ارزشهای غلط در جامعه که مردم را به سمت و سوی گریهدرمانی سوق داده است. مقصر وضعیت موجود میدانند و برخی مشکلات اقتصادی و اجتماعی و برخی دیگر توپ را به زمین پیشینیان ایران میاندازند. حال مقصر وضعیت موجود هر پدیدهای باشد شوربختانه باید بپذیریم که مردم کشور ما علیرغم این که استعداد عجیبی در ساخت طنز دارند، اما مردمان اخمویی هستند که با واژه شادی قرابت و نزدیکی چندانی ندارند.
«شادی» گمشده دیرینه ایرانیان و واژه غریب این دیار است. مردمان ما، مردمان اخمویی هستند که نه تنها سالهاست شادمانه زیستن را فراموش کردهاند بلکه شیفتگی وصفناپذیری به گریستن و سوگواری دارند. برخی آموزهها و ارزشهای غلط در جامعه که مردم را به سمت و سوی گریهدرمانی سوق داده است. مقصر وضعیت موجود میدانند و برخی مشکلات اقتصادی و اجتماعی و برخی دیگر توپ را به زمین پیشینیان ایران میاندازند. حال مقصر وضعیت موجود هر پدیدهای باشد شوربختانه باید بپذیریم که مردم کشور ما علیرغم این که استعداد عجیبی در ساخت طنز دارند، اما مردمان اخمویی هستند که با واژه شادی قرابت و نزدیکی چندانی ندارند.
ایرانیان در ته جدول شادی
آمارهای جهانی نیز بر ناشاد بودن ایرانیان صحه میگذارد. بر اساس گزارش شبکه راهحلهای توسعه پایدار (SDSN) - نهادی زیر نظر سازمان ملل متحد -که از سال 2012 آغاز به کار کرده است- در سال 2017 ایران در تهجدول شادی قرار داشت و در زمره کشورهای غمگین دنیا به شمار میرود. براساس این گزارش در رتبهبندی شادترین کشورهای جهان در سال 2017 ایران در ردیف ۱۰۸ جهان ایستاده است. وضعیت ایران نسبت به سال گذشته ۳پله بدتر شده است. این در حالی است که افغانستان با تمام مشکلات
ریز و درشت و کشور ناامنی که خبرهای ناگوار آن روزانه سهم زیادی از اخبار رسانههای دنیا را به خود اختصاص میدهد.
در این رتبهبندی در ردیف ۱۴۰ جهان قرار دارد که وضعیتش نسبت به سال گذشته که رتبه ۱۵۴ را داشته، 14پله بهتر شده است. اگر چه پیش از اعلام این گزارش نیز افسردگی جامعه ایران را با توجه به نشانههای روشن آن به راحتی میتوان حدس زد، اما این گزارش فقط باعث شد تا زنگ خطر در بحث سلامت روان با صدای بلندتری به گوش برسد، که امید است این صدای بلند به گوش مسئولان امر نیز رسیده باشد.
در رابطه با استقبال ایرانیان از غم و اندوه، برخی این گمانهزنی را مطرح میکنند که نبود شادی در کشور پیشینه تاریخی دارد و پیشینیان این سرزمین را افرادی تشکیل میدادند که با غم و اندوه قرابت بیشتری داشتند تا با شادی و سرور. اما نیم نگاهی بر تاریخ ایران باستان ما را به این واقعیت میرساند که ایرانیان مردمانی شاد بودند. وجود جشنهای متعدد که به مناسبتهای مختلف برگزار میشد گواه روشنی بر این ادعاست. جشنهایی مانند: جشن مهرگان، جشن آبانگان، جشن نوروز و... که با آداب و تشریفات خاصی نیز برگزار میشد نشان از نشاط پیشینیان ما دارد. حتی برخی از جشنهای که در ایران باستان برگزار میشد چندین شبانه روز ادامه داشت. اما این که در میانه تاریخ چه اتفاقی افتاده است که مردمان شاد دیروز به مردمان عنق و اخموی امروز تبدیل شدهاند موضوع قابل تاملی است.
بسیاری از جامعهشناسان و کنشگران اجتماعی معتقدند غم و اندوه در جامعه ایران نهادینه شده است. بر اساس آمار وزارت بهداشت ایران نزدیک به 50درصد از مردم تهران به یکی از انواع اختلالات روانی و برخی نیز به چند نوع اختلال روانی دچار هستند.این در حالی است که بیشتر کارشناسان، کاهش شادی در جامعه را از مهمترین علل بروز این اختلالات میدانند. مسافرت هرساله صدها هزار ایرانی برای به دست آوردن شادی و هیجان و شرکت در کنسرتهای موسیقی کشورهای همسایه شاهدی بر نبود شادی و نشاط اجتماعی در این کشور است.
دود دعواهای جناحی به چشم مردم میرود
اگر از خبرهای بد جهانی و مشکلات اقتصادی و اجتماعی که نقش پررنگی در ایجاد حس یاس و افسردگی در جامعه دارند، بگذریم. نباید از نگاه سیاه تندروهای داخلی در به وجود آمدن این احساس افسردگی وسرخوردگی صرفنظر کرد. به اعتقاد بسیاری از صاحبنظران دود دعواهای سیاسی و جناحی بر سر قدرت به چشم مردم میرود و اغلب طیف تندرو جامعه بخاطر رسیدن به اهداف سیاسی و جناحی خود با دمیدن بر تنور مشکلات و سیاه نمایی نه تنها در بهبود شرایط موجود گام برنمیدارند بلکه اقدامات آنان موجب به وجود آمدن حس یاس و سرخوردگی در جامعه میشود. سیاهنمایی و بزرگنمایی مشکلات موجود از سوی طیف خاصی باعث میشود که مردم بیش از پیش خود را در یک بنبست لایتناهی فرض کنند که راهگریزی از آن نباشد. این در حالی است که جامعهشناسان معتقدند ساختار رسمی جامعه باید «شادی» را به عنوان یک حق برای مردم بشناسد، آن را درک کند و در جهت شاد بودن مردم بکوشد.
ایرانیان به سختی میخندند
گشودن اخمهای مردمی که سالهاست از شادی فاصله گرفتهاند کار بس دشواری است. تا آنجا که مسئولان صدا و سیما هم اقرار دارند که تولید و پخش برنامه در ایام شادمانی ملی برایشان بسیار دشوار و دلهرهآور است. بسیاری از آنها معتقدند ساخت یک مجموعه طنز و خنداندن مخاطب آن هم از نوع مخاطب ایرانی سختترین کار برای یک هنرمند است زیرا مردم ایران به سختی میخندند و حتی گاهی که خنده شان میگیرد، خود را کنترل میکنند. عدهای این سخت خندیدن ایرانیان را تبلوری از سختی زندگی مردم میدانند.
برگزاری آیینهاو مراسمهای شاد برای این مردمی که سالهاست از شادی دور ماندهاند زمانی دشوارتر به نظر میرسد که به واقعیتهای موجود جامعه نیز نیم نگاهی داشته باشیم. واقعیتهایی تلخ که از محدودیتهای که اغلب غیر قانونی است حکایت دارد.مردم برخی از شهرهای ایران براساس یک قانون نانوشته حق برگزاری کنسرت را ندارند. زنان جامعه براساس همان قانون نانوشته از حضور در ورزشگاهها منع میشوند. یا برخوردهای که از سوی عدهای با جشنهای خصوصی افراد میشود و... گویا در جغرافیای ایران شادی جرمی نابخشودنی است.
شادی و نشاط لازمه زندگی
جفری ساچز (Jeffrey Sachs) مدیر شبکه راهحلهای توسعه پایدار و مشاور ویژه دبیرکل سازمان ملل در تعریف کشورهای شاد میگوید «کشورهای شاد آنهایی هستند که از یک توازن سالم بین رفاه و سرمایه اجتماعی برخوردارند که به معنای درجه بالای اعتماد در جامعه، نابرابریهای کم و اعتماد به دولت است» حال باید قیاس بگیریم که کشور ما چقدر به این شاخصها نزدیک است. بدون شک زمانی که شادی جای خود را با غم و افسردگی عوض کند باید منتظر نتایج و عواقب آسیبزای آ ن نیز باشیم.
یک روانشناس بالینی در این زمینه به همدلی گفت: شادی هیجان مثبتی است که به رضایت از زندگی تعبیر میشود وکشوری که شاد نباشد، یعنی به سمت افسردگی و غمیگینی و عدم رضایت از زندگی میل پیدا کرده است، بنابراین مستعد پذیریش هرگونه آسیب اجتماعی نیز است.
«زهرا قاسمی» گفت: شادی و نشاط یک پدیده طبیعی و از نیازهای اساسی و لازمه زندگی انسان است. آمار بالای اختلالات روانی در بین مردم جامعه رابطه مستقیمی با نبود شادی و میزان افسردگی دارد. وی افسرگی را ناشی از یک عامل ندانست و این پدیده اجتماعی را متاثر از عوامل متعدد و مختلفی دانست و افزود: هر چقدر در جامعهای سرکوب احساسات و محدودیتها بیشتر باشد به تناسب آن شادی کمرنگ و کمرنگتر میشود. مردم نیازمند آزادیهای فردی و اجتماعی معقول هستند، نباید به بهانههای واهی شادیهای جمعی را از مردم دریغ کنیم.
جامعه ایرانی تشنه شادی است
قاسمی با بیان اینکه جامعه ایرانی تشنه شادی است، افزود: حجم شادیهای مردم آنقدر کاهش یافته است که هر شادی کوچکی برایشان جذاب میشود. وی افزود نیاز به شادی موضوع روان و سیالی است که اگر در جایی جلوی آنها سد ایجاد کنند از مسیر خود منحرف شده و در جایی دیگر که حتی شاید مطلوب نباشد خود را نشان میدهد. پس بیراه نیست اگر بگوییم یکی از دلایل ظهور و دیده شدن به اصطلاح «شاخهای اینستاگرام » مانند «علی کسگم»که غالبا افرادی با ادبیات سخفیف و رفتار نامتعارفی نیز هستند نیاز جامعه به شادی و طنز است. وی افزود: از آنجا که شادی یک نیاز ذاتی است و به دلیل اینکه امروزه زیرساخت و ظرفیتهای لازم برای شادی مردم در جامعه فراهم نیست این نیاز از راه درست و بجا اقناع نمیشود. بنابراین بسیاری از مردم به اشتباه به جای استقبال از طنز به سمت «لودگی» سوق داده میشوند.
قرار گرفتن در زمره کشورهای شاد دنیا، یا حتی فاصله گرفتن از قعر جدول مستلزم زیرساختهای لازم و مناسب است، برای این مهم کارهای زیادی لازم است انجام بدهیم. بخشی از آن از وظایف دولتمردان است، مسئولان، خصوصاً در نهادهای مجلس، نیروی انتظامی و صدا و سیما، باید توجه داشته باشند بهره نبردن از سنت شادی، برهمزدن اجتماعات شادی و فراهم نساختن مکان و وسایل مجاز جهت ابراز آن، عدم وجود مقررات و قوانین مدافع شادی سبب انحرافی قلمدادشدن سبک زندگی شاد شده است. امید است مدیران جامعه صورتی خندان را بر چهرههای عنق و جدی ترجیح دهند و فراموش نکنند که خنده بر هر درد بی درمان دواست و ما مردم نیز شادی را تمرین کنیم و امیدوار باشیم تا شاید کشور ایران هم روزی از ته جدول فاصله گرفته و در بین شادترین مردم جهان قرار بگیریم.
روزنامه: همدلی