کاش همیشه روزه بگیرم
محمد شوقی، ریختهگر است و اهل اصفهان. مثل من پشتمیزنشین نیست. و مثل من، زیر باد کولر ننشسته، فخر بفروشد به خدا. تازه «روزه» را در اینها هم خلاصه نمیکند.
محمد شوقی، ریختهگر است و اهل اصفهان. مثل من پشتمیزنشین نیست. و مثل من، زیر باد کولر ننشسته، فخر بفروشد به خدا. تازه «روزه» را در اینها هم خلاصه نمیکند. خوردن یا نخوردن؟! مسأله برایش این نیست. به زبان ساده به من میگوید شاید آنچه مردان خدا از آن تعبیر به «نفس» میکنند، همان تمناهای درون باشد. بعد از این گپ کوتاه، فکر کردم شاید چیزی شبیه به مکالمات بیهوده «ذهن» باشد. شاید آیینی مثل روزهداری، مقاومت در برابر این توده درهمافکار باشد؛ تودهای که در آن میغلطیم و ما را گاهی با خود میبرد به ناکجا. پس روزهداری در معنای والای خود شاید آگاهی باشد؛ آگاهی از اینکه «من» میتوانم فارغ از تمناهای همیشه، تمایلات بیانتها، افکار هزارباره ذهن و آشوبهای گاهوبیگاه درون، زندگی کنم. محمد شوقی در این گفتوگو از این معانی نمیگوید، اما وقتی پدرش در زمان روزهداری برایش آب میریزد، ناخواسته به این معنا نظر دارد. او از پدرش میپرسد من که روزهام؟! و پدر پاسخی میدهد که فلسفه روزه و روزهداری در همین پاسخ نهفته است.
من بهخاطر کار سختتان با شما تماس گرفتم، البته چیز زیادی درباره کارتان نمیدانم، ولی حداقل میدانم که با گرما سروکار دارید و روزهداری در این شرایط سختتر است.
بالاخره شما هر کاری که با دل بکنید، خدا کمک میکند.
چند سالتان است و اسمتان چیست؟
٥١ سال، شوقی هستم.
از چه زمانی کار میکنید؟
از پانزده شانزده سالگی به بعد دیگر یادم نمیآید که کار نکرده باشم، یعنی همیشه سرکار بودهام. یک زمانی بیکاریهایی بوده، ولی جبر بوده و بعد برطرف شده، یعنی اینطور نبوده که خودم نخواهم کار کنم.
پس راجع به کارتان یک مقداری بگویید تا برسیم به اینکه ماههای رمضان را چطور سر کردهاید.
من از اول ریختهگری کار کردم؛ چدنریزی. الان البته نسبت به قبل، خیلی بهتر شده، یعنی شرایط فرق کرده. کورههای زمینی دیگر نیست؛ کورههای دوار آمده، ماسههای صنعتی آمده. قبلا ولی اینطور نبود. در کل، راحتتر شده.
میشود بیشتر توضیح بدهید که چرا سختتر بود؟
مثلا یک نمونه به شما بگویم، در کورههای زمینی، بوتهها را چند نفری با انبر بلند میکردیم تا ببریم بریزیم داخل کمچه، اگر بوته میترکید، یا خدایی نکرده مشکلی پیش میآمد، سوختگی داشت. کلا کار سختتر بود.
یعنی دیگر الان به شکل سنتی کار نمیکنید؟
الان هم من در کوره زمینی هستم. بالاخره خیلی چیزها هستند که برای ساخت آن صرف ندارد شما با کوره دوار کار کنی، اما امکانات و ابزار نسبت به سالهای اول خیلی بهتر شده است.
دمای محل کارتان چقدر است؟
ما دیگر عادت کردهایم، ولی بهخصوص تابستان سال گذشته، سخت بود.
با این حال از همکارانتان شنیدم همیشه به یکسری مسائل پایبندی دارید. مثلا گفتند اگر موضوع ماه رمضان است، با شما صحبت کنم، چون هیچوقت ندیدهاند نماز و روزهتان ترک شود.
کاری که برای خدا نکردهایم. همین نماز و روزه است که آن هم برای خودمان است. خدا رفتگان همه را بیامرزد، پدرم همیشه میگفت اینها را که میخوانیم، این روزهای که میگیریم، هیچوقت نباید فکر کنیم که از آنها سودی به خدا میرسد. همه برای خودمان است.
دقیقتر میتوانید بگویید. مثلا روزهداری چه فایدهای برایتان داشته؟
پدرم میگفت از همان وقتی که صبحهای ماه رمضان بلند میشویم و سرکار میرویم، یک چیزی هست که دایم از آدم میخواهد مثل روزهای قبل عمل کند، یعنی غذا بخورد، آب بخورد، پشت این و آن حرف بزند، خدایینکرده قدمی در راهی بردارد که نادرست است. اما وقتی روزه هستی، داری جلوی آن چیزی که پشت هم توی دلت وسوسه میکند، میایستی، یعنی مقاومت میکنی. میگفت آدم خوب کسی است که بتواند همیشه این مقاومت را داشته باشد. روزهداری هم تمرین همین مقاومت است، یعنی فقط این نیست که شما یک چیزی بخوری یا نخوری؛ یاد بگیری که کمکم مقاومتت را بیشتر کنی.
خاطرهای هم از سالهای روزهداری بهخاطر داری که برایمان بگویی؟
بیستویکی دو سالم بود، ماه رمضان، کنار پدرم کار میکردیم. وسطهای کار، استراحت دادیم. بچهها شروع کردند، حرف زدن پشت یک بندهخدایی که بعدا معلوم شد تهمت بوده و بیچاره اصلا آن مسائل در موردش درست نبوده. منتها آدم همیشه عادت کرده فقط حرف را گوش کند و فکر نمیکند که درست است یا غلط. خلاصه من هم نشسته بودم به گوش دادن. یکوقت دیدم پدرم از بیرون صدایم میکند. فکر کردم کاری دارد. دیدم یک لیوان آب دستش گرفته، آورده جلو بخورم! گفتم آقاجان، روزهام! من امروز با خودتان سحر بلند شدم، سحری خوردم، بعد شما آب تعارف میکنی؟! هیچوقت یادم نمیرود. گفت تو که داری روزهات را باطل میکنی، برایت آب آوردم که بیخود به خودت تشنگی ندهی! بعد آن را برد و خالی کرد و با همین کارش به من درس داد که روزه فقط این چیزها نیست. برای همین همیشه میگویم انشاءالله که بتوانیم همیشه روزه باشیم. روزهدار واقعی باشیم.
منبع: روزنامه شهروند