صدای قلک آزادی

من و شما شش سال پیش کجا بودیم؟ از آن زمان تا امروز زندگی چقدر تغییر کرده است؟ قیمت‌ها چقدر بالا و پایین شده‌اند؟ مد روز چه روالی را طی کرده است؟ خودمان چقدر عوض‌شده‌ایم؟ آیا اینها ملموس بوده‌اند؟ شاید ما به این دقت به پنج یا شش سال گذشته‌مان فکر نکرده باشیم و تغییرات محسوسی به چشممان نیامده باشد اما هستند کسانی که دنیا به‌گونه‌ای دیگر برایشان رقم خورده است. حمیدرضای اهل کرمان، شش سال پیش زمانی که 18 سال داشت، در یک نزاع خیابانی به دفاع از مادرش پرداخت و هنگام درگیری ناخواسته قتلی را مرتکب شد که تا امروز گریبانش را گرفته است. کابوس اعدام هیچ شبی در این شش سال او را رها نکرده است.

مینا عباسپور- روزنامه اصفهان امروز: من و شما شش سال پیش کجا بودیم؟ از آن زمان تا امروز زندگی چقدر تغییر کرده است؟ قیمت‌ها چقدر بالا و پایین شده‌اند؟ مد روز چه روالی را طی کرده است؟ خودمان چقدر عوض‌شده‌ایم؟ آیا اینها ملموس بوده‌اند؟ شاید ما به این دقت به پنج یا شش سال گذشته‌مان فکر نکرده باشیم و تغییرات محسوسی به چشممان نیامده باشد اما هستند کسانی که دنیا به‌گونه‌ای دیگر برایشان رقم خورده است. حمیدرضای اهل کرمان، شش سال پیش زمانی که 18 سال داشت، در یک نزاع خیابانی به دفاع از مادرش پرداخت و هنگام درگیری ناخواسته قتلی را مرتکب شد که تا امروز گریبانش را گرفته است. کابوس اعدام هیچ شبی در این شش سال او را رها نکرده است.
قصه از کجا شروع شد؟
آبان ماه سال 91 بود. طبق معمول عصرهای آن روزها، موتورش را داخل کوچه گذاشت تا راهی باشگاه بدنسازی شود که در همین لحظه خبر آوردند که کسی در بازار با مادرش درگیر شده. مادرش راننده تاکسی بانوان بود. وقتی پسر به بازار رسید مادر را بالباس‌هایی خاک‌آلوده و ظاهری آشفته دید. خونش به جوش آمد، چراکه او تنها فرزند پسر این خانواده بود و حامی مادر و چهار خواهرش. آن روز در پی یک‌ سوءتفاهم بر سر بوق زدن، عده‌ای با مادرش گلاویز شده بودند و حمیدرضای ریز جثه با آنها درگیر شد. این پسر کتک‌خورده و درمانده، در یک‌لحظه به خودش آمد و در میان ولوله‌ای بازار پدرش را دید که در گوشه‌ای زیر دست‌وپا افتاده و صدای ناله مادرش می‌آید. زورش نمی‌رسید تا این غائله را خاتمه دهد. چشمش به چاقوی داخل سینی ترشی‌فروش افتاد. آن را برای تهدید در دست گرفت. طرف دیگر دعوا که تازه‌داماد بود با او گلاویز شد تا چاقو را بیندازد اما این درگیری باعث شد تا آنچه نباید، اتفاق افتد و چاقو در گردن تازه‌داماد فرورود. مجروح را با تاکسی به بیمارستان بردند اما شدت جراحت وارده و خون‌ریزی باعث مرگ او شد و قتل شکل گرفت. حمیدرضا به‌عنوان قاتل پشت میله‌های زندان رفت و روند قانونی این ماجرا حکم قصاص و اعدام را برایش به همراه داشت.
فاصله ای به مرز یک ماه از قصاص تا دیه
در این سال‌ها پیگیری اطرافیان حمیدرضا باعث شد تا مادر داغدار مقتول به دیه 300 میلیون تومانی راضی شود؛ اما فروختن تاکسی مادر حمیدرضا که اکنون در خانه‌های مردم کار می‌کند برای تأمین دیه کافی نبود. عده‌ای هم کمک‌هایی کرده‌اند اما هنوز تا تأمین کامل دیه راه درازی باقی‌مانده است. حمیدرضا اکنون با سرنوشتی نامعلوم گذر از نوجوانی به جوانی را در زندان تجربه کرده و حالا در یک‌قدمی اعدام است. شیرازه زندگی‌شان ازهم‌پاشیده، چراکه پدر بیمار شده و در اثر اختلافات به وجود آمده مادر را ترک کرده است. مادر زیر بار این زندگی کمر خم کرده و آرزو دارد تا پسرش آزاد شود و در برداشتن بار زندگی یاری‌اش کند؛ اما میان این آرزو و واقعیت، فاصله‌ای به‌اندازه تأمین دیه 300 میلیون تومانی در کمتر از یک ماه وجود دارد. فاصله‌ای که خیران می‌توانند آن را کوتاه کنند و به این جوان که پشیمان ازآنچه رخ‌داده و در زندان به خوش‌رفتاری معروف است، فرصت زندگی دوباره دهند. او تمام سال‌هایی که باید پشت نیمکت‌های چوبی مدرسه می‌گذراند را پشت میله‌های آهنین زندان سپری کرد اما ایمان و امیدش را از دست نداده و سعی کرده است تا جای ممکن خودش را از دیگر آسیب‌ها محافظت کند. صحبت یکی از کارکنان زندان درباره او متضمن این ادعاست که حمیدرضا در تمام مدت حبسش، بااخلاق پسندیده رفتار کرده و ضمن شرکت در کلاس‌های مذهبی، در کارگاه‌های اشتغال زندانیان کارکرده و باوجوداین فاصله نیز کمک‌خرج خانواده‌اش بوده است.
چشم انتظار خیران هم وطن
یکی از نزدیکان این خانواده که در گذشته نیز در پرونده‌ای مانند این توانسته بود با کمک‌های مردمی به رهایی جوانی در آستانه اعدام کمک کند، اکنون پیگیر این ماجرا شده و پا را از استان کرمان فراتر گذاشته تا بتواند با جلب کمک‌های مردم شهرهای دیگر راه رهایی این جوان را هموار کند. او مستندات پرونده را در اختیار رسانه‌های سراسر کشور قرار داده تا از این طریق خیران را برای این کار خیر فرا خواند. .... لرستانی فردی است که امیدوار است بتواند با کمک هم میهنان کابوس تلخ اعدام را از خواب‌های این نوجوان دور کند و اعلام کرده است اگر کسی تمایل دارد در این کار با او سهیم شود می‌تواند با شماره تلفن 09182322007 تماس بگیرد.
ارسال نظر