غصه میخورم که چرا نگذاشتم صدایم شنیده شود
مهدی حمیدی، خواننده «یا ربالعالمین»ی که سالها در ماه رمضان قبل از اذان مغرب پخش میشد، معتقد است دری که آنها به واسطه سحریخوانی بین بنده خدا و خدا گشودند، با آنچه اکنون هنگام سحر از تلویزیون پخش میشود، بسته شده است.
مهدی حمیدی، خواننده «یا ربالعالمین»ی که سالها در ماه رمضان قبل از اذان مغرب پخش میشد، معتقد است دری که آنها به واسطه سحریخوانی بین بنده خدا و خدا گشودند، با آنچه اکنون هنگام سحر از تلویزیون پخش میشود، بسته شده است.
به گزارش ایلنا، مهدی حمیدی، ملقب به قرهالحمید در سال 1320 در اصفهان به دنیا آمد. او در 11 سالگی شیوه خواندن اشعار مذهبی و مداحی را به مدت دو سال نزد حسن جوانمرد و شیوه خواندن قرآن را به مدت 10 سال نزد میرزاعباس نخودی، مرتضی فصیحالقرا و استاد میرزا نجار یاد گرفت. حمیدی در سال 1344 وارد دانشگاه اصفهان و در 1348 از رشته ادبیات فارسی فارغالتحصیل شد و در سال 1345 نزد استاد ملاحسین موسیقی که از شاگردان استاد سیدرحیم بود برای فراگیری ردیفهای آوازی در رادیو اصفهان شاگردی کرد و بعد هم به گروه موسیقی رادیو دعوت شد اما با اشرافی که در خواندن قرآن و اشعار مذهبی داشت، در برنامه بامدادی رادیو با ضبط اشعار عرفانی و قرائت قرآن مشغول به کار شد.
حمیدی پس از مدتی با همکاری سیداحمد قوامنیا، چند برنامه دوصدایی مذهبی را روی صفحههای گرامافون ضبط کرد. از دیگر برنامههای معروف آن زمان میتوان به «یا ربالعالمین» که سالها، قبل از اذان مغرب در ماه رمضان پخش میشد، اشاره کرد.
او برای تکمیل ردیفهای آوازی محضر حسن کسایی را درک نمود و با مراودات هنری که با جلالالدین تاجاصفهانی داشت از حضور او نیز بهرهمند شد. حمیدی در سال 1349 به مدت دو سال به صورت حضوری نزد علیخان ساغری شاگردی کرد. درک حضور جلیل شهناز و علی تجویدی از دیگر افتخارات اوست. او همچنین با استفاده از نوارهای اساتیدی چون ادیب خوانساری، حسین طاهرزاده و محمود کریمی فراگیری ردیفها را به اتمام رساند. حمیدی از سال 1350 همکاری خود را با تلویزیون ایران در بزمهای مذهبی آغاز کرد و از سال 1345 تا 1357، 27 برنامه را ثبت و ضبط نمود.
سحریخوانیهایی داشتیم که با شنیدنششان خود را دربست در اختیار خدا میگذاشتید
پشیمانم که به «گلها» نرفتم
مهدی حمیدی با آنچه شنیدن یک سحریخوانیِ درست میتواند با انسان بکند، آغاز کرده و گفت: مرحوم سیدجواد ذبیحی، که خدا رحمتش کند هر چند من مخالفش بودم و سال 1356 در بزم مذهبی که در مدرسه مطهری داشتیم کنارش ننشستم، یکی از کلاس دیدههای قشر ما بود که پهلوی مرحوم ادیب برومند رفته بود و هم آوازخوانی میدانست و هم ردیف، بنابراین فرض کنید وقتی شعری غمانگیز را در آواز دشتی میخواند اثری غیرقابل انکار میگذاشت. مثلا شعر شهریار را که میخواند؛ «شب شنفته است مناجات علی، جوشش چشمه عشق ازلی...» دل سنگ را هم نرم میکرد.
حمیدی ادامه داد: حالا تصور کنید در دل شب که خواب میچسبد و لذتبخش است، رختخوابتان را ترک کردهاید که سحری بخورید و آن کسی که سحوری میخواند چنان با صدایش در درونتان نفوذ میکند که خودتان را دربست در اختیار خدا میگذارید. یکی از قطعاتی که خود من برای سحر خواندهام این است؛ «چنین شنیدم که لطف یزدان به روی جوینده در نبندد/ دری که بگشاید از حقیقت بر اهل عرفان دگر نبندد...» این را که شما در دل شب میشنوید اصلا زیر و رویتان میکند.
او گفت: البته من آن زمان به فتوای علمایی که میگفتند موسیقی حرام است معتقد بودم. وقتی در سال 1350 از من خواسته شد در برنامه «گلها» بخوانم، گفتم عذر میخواهم و نمیتوانم، برنامهای دو نفره با مرحوم سیداحمد قوامنیا ایجاد کرده بودم به نام «یا ربالعالمین» که قبل از اذان مغرب پخش میشد و به «گلها» نرفتم...
حمیدی افزود: آن زمان ما فکر میکردیم باید چیزهایی بخوانیم که جایگزین برنامههایی شود که بعضی آنها را مبتذل مینامیدند که قطعا همهاش هم مبتذل نبود و خیلیهایش باحال و رو به راه بود. من با «گلها» همکاری نکردم، چون اصرار داشتم با همراهی ساز نخوانم و این همکاری نکردن شده است غصه الانم که 76 سالم است و به این فکر میکنم که چرا نگذاشتم صدایم شنیده شود.
او تصریح کرد: البته در سال 92 یک سیدی با ساز تولید کردم، هر چند قرار نبود با ساز بخوانم. کسی که به من لِوِلِ صدا داد، آقای جهانبخش، ساز را کوک کرد و یک شورِ دو داد و من خواندم. در طول خواندن، سه، چهار بار از استودیو خارج شدم چون بغض گلویم را میگرفت. حاصل این اتفاق شد «خلوت حضور» در شش قطعه، چهار قطعه با ساز، دو قطعه بدون ساز که شامل ربنا و مناجات حضرت علی(ع) است که ترجمههایشان را هم به آواز خواندم، چون مهم است که شنونده معنا را هم بفهمد.
سحر بایستی بنده خدا را با ابواب باز خدا آشنا کرد، نه اینکه مسئله گفت
مهدی حمیدی معتقد است دری که آنها به واسطه سحریخوانی بین بنده خدا و خدا گشودند، با آنچه اکنون هنگام سحر از تلویزیون پخش میشود، بسته شده است.
او در این مورد گفت: در حال حاضر سحر که میشود، هر شبکهای را که میگیرید در حال مسئله گفتن هستند. سحر بایستی با خدا حرف زد و بنده خدا را با ابوابِ بازِ خدا آشنا کرد، نه اینکه مسئله گفت، اینجا، جای آوازخواندنی است که دل سنگ را هم نرم کند. مگر نشنیدهاید که العدل وضع کل شیء موضعه یعنی عدالت، آن است که هر چیزی در جای خودش قرار گیرد ولی این عدل را به هم زدند و من و امثال مرا خانهنشین کردند.
حمیدی توضیح داد: هوشنگ جاوید حرکتهای خوبی در این زمینه کرده است ولی روی کاغذ. اینها باید از روی کاغذ به منصه ظهور برسد. خود ذبیحی به من میگفت، شما دو تا بچهها با برنامههای دو صداییتان، من و مرحوم سیداحمد قوامنیا را میگفت، ما را از دور کنار گذاشتید. ما صدایمان را و موجودیتمان را در اختیار اسلام گذاشتیم، منتها کسانی که تندرو هستند و میخواهند دین را با جبر ابلاغ کنند، متوجه نیستند.
خواندن به زبانِ خود یا دیگری؟
حمیدی در مورد اینکه ترجیح میدهد به زبان خودش و در دستگاهها و گوشههای ایرانی بخواند یا با الحان عربی گفت: ما در قرآن هم داریم که هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر به زبان قوم خودش. اینهایی که عربی میخوانند، یک وقت نوع خواندنشان در دل شنونده اثرگذار میشود و سوزی بر دل مینشاند اما خواندنی که انسان معنایش را نفهمد چه سود دارد؟!
او با ذکر خاطرهای گفت: یکبار در مراکش، محمد مسجدجامعی، سفیر اسبق ایران در مغرب؛ مرا که به همراه رفقایم برای برگزاری نمایشگاهی در آن جا به سر میبردم؛ برای ناهار وعده گرفت. آنها از من خواستند اشعار حافظ و سعدی را بخوانم تا برای مهمانانشان ترجمه کنند. دو تا، سه تا، چهار تا شعر که خواندم، متوجه شدم هیچ جاذبهای برایشان ندارد. من هم شعری عربی را که از حفظ بودم خواندم. این شعر کاری با آنها کرد که فردایش برادر شاه به سراغم آمد؛ یعنی تحت تاثیر قرارشان داده بود چون به زبان خودشان بود.
حمیدی افزود: پس آن چیزی که در سحر بر ما تاثیر میگذارد دعای سحر به زبان عربی نیست، خواندن خواننده به زبان فارسی است، این است که بنده را به خدا نزدیک میکند. البته که محمدصدیق المنشاوی یا خلیل الحصری نیز با قرائت قرآن دل انسان را حال میآورند اما آنچه با زبان خودتان برایتان خوانده شود تاثیری دیگر دارد. مثلا وقتی من میخوانم؛ «الهی، الهی، من آن عارفِ می پرستم که از جام لاتقنطوی تو مستم/ گنهپیشه من/ کرم شیوه تو/ الهی، تو آنی که هستی، من اینم که هستم...» این هر گنهکاری را عوض میکند. پدربزرگ ما، حضرت آدم هم گنه کرد، این قدر به مردم گیر ندهید... خدا تقوای درون ما را میخواهد، گناه کردهایم ولی درِِ خانه خدا را که نبستهاند...
گریستن با سحریخوانی سیدجواد ذبیحی
او در مورد به یادماندنیترین خاطرهاش از شنیدن سحریخوانی هم گفت: شب نوزدهم ماه مبارک رمضان بود و من در حرم امام رضا (ع) بودم، وقت سحر بود، اذانی پخش شد که بسیار به دلم نشست و دیدم چقدر باحال است. فردا شب کمی زودتر رفتم که به سحریخوانی برسم، چون فکر کردم اینکه اذانش این قدر قشنگ است، حتما سحریخوانیاش هم باحال است. باورتان نمیشود وقتی رسیدم فقط دم صحن ایستاده بودم و مثل بچهمردهها گریه میکردم، رفتم جستوجو کردم و پیرمردی ریش سفید را دیدم در کفشداری که شالی سبز هم روی کولش انداخته بود. جلو رفتم و گفتم سوالی دارم، این صدا به گوشم آشناست، این صدای ذبیحی نبود؟! گفت چرا! گفتم این را که کشتند، چطور است که صدایش را میگذارید؟! چون همانطور که میدانید پس از انقلاب؛ روزنامه اطلاعات به نقل از گروه شاهین گزارشی را چاپ کرد که قتل سیدجواد ذبیحی را به دلیل مداحی و مناجاتخوانی او در رادیوی وابسته به رژیم گذشته به گردن گرفته بودند و بعدها صادق خلخالی در کتاب خاطرات خود نام او را در فهرست کسانی آورد که حکم اعدامشان صادر شده بود. آن کفشدار ریش سفید جواب داد؛ ذبیحی برای سه شب در مراسم رمضان و دو روز تاسوعا و عاشورا
اینجا برنامه اجرا کرد و وقفش کرده است. باور کنید من که خودم خواننده هستم چنان با شنیدن صدای این مرد میلرزیدم که نمیتوانم وصفش کنم.
حمیدی در پایان گفت: آدم باید صدا داشته باشد و علم موسیقی و اینها را با یکدیگر ترکیب کند و آنچه را میخواهد درآورد تا در سحر که درِ رحمت خدا باز است بنده خدا را با خدا متصل کند. من یک سیدی از خودم به یادگار گذاشتهام به نام «خلوت حضور» و یک تعداد دیگر هم گذاشتهام و به بچههایم گفتهام جان که از این دنیا به در بردم اینها را به عنوان یادگاری به مردم بدهید.