زندگی زیر سایه وحشت !

یکی از ویژگی‌های دوران حکومت رضاخان، حاکمیت وحشت بر جامعه برای جلوگیری از اعتراضات مردمی بود.

یکی از ویژگی‌های دوران حکومت رضاخان، حاکمیت وحشت بر جامعه برای جلوگیری از اعتراضات مردمی بود. پهلوی اول، به عنوان یک قزاق کهنه‌کار، تنها با زبان زور و تَشَر آشنایی داشت. او همین الگو را برای اداره امور کشور مورد استفاده قرار می‌داد. در طول دوران حاکمیت رضاخان، خوف و هراس عمومی نسبت به اقدامات رژیم، به شدت افزایش یافت. حتی افراد نزدیک به شاه و کسانی که او را در رسیدن به قدرت همراهی کرده بودند هم، احساس امنیت نمی‌کردند و سایه وحشت حاکم بر این دوره، آن ها را هم در بر گرفته بود. علی‌اکبر داور، تیمورتاش و نصرت‌الدوله فیروز، در زمره این افراد قرار داشتند که سرنوشتشان به صورت خودکشی یا قتل به وسیله آمپول هوای پزشک احمدی رقم خورد. افزون بر این‌ها، دستگاه مخوف شهربانی، با افرادی مانند سرپاس رکن‌الدین مختاری، درگاهی و آیرم، آماده بود تا با یک اشاره شاه، مخالفان او را از میدان به در و حذف فیزیکی کند. قیام عشایر در فارس و مردم مشهد در مسجد گوهرشاد، به شدیدترین شکل ممکن سرکوب شد. رضاخان از کشتار و قتل عام برای رسیدن به اهدافش، ابایی نداشت. در این باره اسناد متعددی موجود است که بخشی از آن ها به گزارش‌های سفارت‌خانه‌های خارجی در تهران مربوط می‌شود. دکتر قلی مجد، استاد پیشین دانشگاه میشیگان آمریکا، ضمن بررسی اسناد وزارت خارجه این کشور، به اطلاعات ارزشمندی درباره شرایط سیاسی و اجتماعی ایران در دوره پهلوی اول دست یافته است. این اسناد نشان می‌دهد که رضاخان، طی دوران سلطنت خود، چگونه با ابزار زور و وحشت، نقشه‌های مد نظر خود را اجرایی می‌کرد. نکته مهم در یافته‌های دکتر مجد، چگونگی برخورد انگلیسی‌ها با اقدامات پهلوی اول و حمایت‌های بی‌قید و شرط آن ها از اوست. آن‌چه در پی می‌آید، فرازهایی از کتاب «رضاشاه و بریتانیا»، نوشته دکتر قلی مجد است که بر اساس اسناد موجود در آرشیو وزارت خارجه آمریکا تهیه و تنظیم شده است.
دیکتاتوری، سرکوب و دیگر هیچ!
اسناد وزارت خارجه آمریکا، تصویر روشنی از حکومت وحشت که در سال های 1921 تا 1941 بر مردم ایران حاکم بود، ارائه می دهد. برای مدت 20 سال، کشور تحت یک حکومت نظامی کاملاً مستبد و ددمنش اداره می‌شد. مجلس، بله قربان‌گو شده و سانسور کامل بر کشور حکم فرما بود. روزنامه‌ها و مدیران شان از اولین قربانیان این دیکتاتوری بودند. شرح سرکوب روزنامه ها، خشونت فیزیکی (به ویژه ضرب و شتم های وحشیانه ای که به دست شخص رضاخان انجام می شد) و حتی قتل مدیران سرکش روزنامه ها، در این اسناد ثبت و ضبط است. نمونه های بسیاری از بازداشت و سپس ناپدید شدن مخالفان، از جمله تعداد زیادی از علما که برجسته ترین شان [آیت‌ا...] سیدحسن مدرس بود، در این اسناد یافت می شود.
بی اعتمادی فراگیر
میلسپو در کتاب 1946 خود «آمریکاییان در ایران» گوشه‌هایی از حکومت وحشت رضاشاه را شرح می‌دهد. او می‌نویسد که وی «هزاران نفر را حبس کرده و صدها نفر را کشته بود و بعضی ها را با دست های خودش به قتل رسانده بود.» در نتیجه این حکومت وحشت، «بر دل مردم ترس افتاده بود. به هیچ کس نمی‌شد اعتماد کرد؛ و اَحَدی جرئت اعتراض یا انتقاد نداشت ... شواهد فراوان و متأسفانه مجاب کننده‌ای نیز نشان می‌داد که وحشت افکنی‌های [شاه]، روان مردم محجوب و زودرنج [ایران] را آشفته کرده و تعادل روحی‌شان را بر هم زده بود. علاوه بر این، او چنان روحیه خشونت آمیزی از خود نشان می داد که تأثیرات شومی در دامن زدن به خُلق و خوی ناپایدار مردم، از هم گسیختگی کشور و نابه سامانی و ضعف حکومت گذاشت.»
تازیانه‌های دیکتاتور
در اسناد موجود در وزارت خارجه آمریکا که عموماً مربوط به گزارش‌های سفیر این کشور در تهران است، داستان دستگیری و قتل بدون محاکمه شخصیت‌های سیاسی، نظیر تیمورتاش، سردار اسعد، صولت‌الدوله و دیگران، به تفصیل آمده است. از گزارش های متعددی که هارت(کارمند سفارت آمریکا در تهران)، درباره دستگیری و قتل تیمورتاش تهیه کرده‌است، در می‌یابیم که درست پیش از مرگ تیمورتاش، رضاشاه در زندان به ملاقات او می‌رود و چنان کتک وحشیانه‌ای به او می‌زند که تیمورتاش بیهوش بر زمین می‌افتد.
اگر عدالت اجرا می شد!
آن‌چه شاید یکی از ابعاد جالب توجه این رویدادهای اسفناک برای مورخان باشد، تلاش وزیرمختار انگلیس برای نسبت دادن مرگ برخی از این شخصیت‌های زندانی، به علل طبیعی است . از همه قابل توجه‌تر اصرار وزیر مختار انگلیس به همتای آمریکایی‌اش، ویلیام اچ.هورنی بروک، بر این مسئله است که مرگ سردار اسعد، وزیر جنگ سابق و یکی از رؤسای ایل بختیاری، در سال 1934 در زندان، به علت سکته مغزی بوده‌است. بعدها، یکی از مقامات زندان را که به قتل سرداراسعد متهم بود، در سال 1944، در یکی از میدان های تهران، در کنار مجسمه سوار بر اسب رضاشاه، به دار آویختند. این صحنه طنز آمیز، ریچارد فورد، کاردار سفارت آمریکا، را بر آن داشت که در گزارش خود بنویسد در حالی که مسئول زندان به دار مجازات آویخته می شد، قاتل اصلی یعنی رضاشاه که مجسمه اش در میدان بود، از چنگال عدالت گریخته بود.
تراژدی واقعه مسجد گوهرشاد
شرح سرکوب وحشیانه عشایر به دست ارتش، غارت مال و اموال آن ها و تبعید اجباری این مردم نگون‌بخت نیز در گزارش های مزبور آمده است. صحنه هولناک گذراندن مردان و زنان سالخورده و کودکان از صدها کیلومتر زمین خشک و لم یزرع و تبعید از خانه و کاشانه‌شان درغرب ایران، به مناطق دورافتاده خراسان، به خوبی در این گزارش‌ها انعکاس یافته‌است. ناراحت کننده‌تر از آن، شرح مفصل کشتار مردم در ژوئیه سال 1935 در مشهد است؛ چنان که وزیرمختار آمریکا توصیف کرده، نیروهای ارتش به دستور شخص شاه، به تظاهرکنندگان حمله کردند و «استفاده از تیربار موجب تلفات هولناکی شد.» برآورد محافظه‌کارانه از شمار کشتگان و مجروحان، 500 نفر بوده است. علاوه بر این، در حدود 2000 نفر نیز دستگیر شدند و «هر روز در گروه‌های 30 نفری فلک می شدند.» انگلیسی ها در اولین واکنش خود به این تراژدی، درست همانند زمانی که سعی داشتند مرگ برخی شخصیت های زندانی در سال 1934 را به علت های طبیعی نسبت بدهند، حالا نیز تلاش می‌کردند که تعداد تلفات را کمتر از واقع ذکر کنند و اصرار داشتند که «فقط» 60 نفر کشته و 120 نفر دستگیر شده‌اند. براساس گزارش وزیرمختار آمریکا، بعد از این واقعه اسفناک، دل‌مشغولی اصلی وزیر مختار انگلیس، محافظت از جان رضاشاه در مقابل سوءقصدها بود.
رابطه رضاشاه و انگلیسی‌ها
هارت می نویسد:«انگلیسی ها همیشه برای موفقیت سیاست‌های‌شان به او (رضاشاه) متکی بودند» و می خواستند که رضاشاه زنده بماند و به این ترتیب، ادامه کشتارها را تضمین می‌کردند. در سال 1938، حکومت وحشت، علاوه بر دیگر شخصیت‌ها، علی اکبر داور، نصرت الدوله فیروز، حسین دادگر، علی دشتی و زین‌العابدین رهنما را نیز طعمه خویش کرده بود. سه نفر اول، به سرنوشت شومی گرفتار شدند. بقیه نیز یا تبعید شدند یا در بیمارستان زندان «بستری» بودند. قربانیان مزبور از همان روزهای اول حکومت رضاخان، از ملازمان او بودند و در رسیدنش به قدرت نقش داشتند.
منبع: خراسان

ارسال نظر