نان ، آب ،موتور چینی

حق‌تقدم با ‌موتورسیکلت سواران است‌؛ هرچه به بازار تهران نزدیک‌تر می‌شوید این قانون نانوشته بیشتر ثابت می‌شود، در چهارراه سیروس تهران ده‌ها موتور سوار با موتورهای چینی‌شان ایستاده‌اند، ده‌ها موتور سوار دیگر در حال صید مسافر هستند و ده‌ها موتور سوار نیز با شتاب فراوان ویراژ می‌دهند، دراین آشفته بازار، اما موتورسواران برای خود قوانینی دارند.

حق‌تقدم با ‌موتورسیکلت سواران است‌؛ هرچه به بازار تهران نزدیک‌تر می‌شوید این قانون نانوشته بیشتر ثابت می‌شود، در چهارراه سیروس تهران ده‌ها موتور سوار با موتورهای چینی‌شان ایستاده‌اند، ده‌ها موتور سوار دیگر در حال صید مسافر هستند و ده‌ها موتور سوار نیز با شتاب فراوان ویراژ می‌دهند، دراین آشفته بازار، اما موتورسواران برای خود قوانینی دارند ، آنها با توجه به علاقه و حرفه‌شان موتورسیکلت انتخاب می‌کنند برخی از آنها آنقدر در این زمینه مهارت دارند که شغل و زندگی فرد را با توجه به موتورسیکلتی که سوار می‌شود آنالیز می‌کنند.
موتورسیکلت هنوز متوقف نشده که مردی میانسال که به نظر مسافر می‌رسد از روی زین موتور پایین می‌پرد و در شلوغی جمعیت گم می‌شود، راننده موتور هرچه داد می‌زند «آقا بقیه پولتان... آقا...» اما هیچ فایده‌ای ندارد، مرد میانسال سوزنی شده در انبار کاه.
مرد جوان فرمان موتورش را می‌گیرد و با گام‌های بلند و محکمی که بر‌می‌دارد موتورش را به حاشیه خیابان می‌کشاند، آن را روی دو جک محکم می‌کند و در انتظار مسافر روی زین موتورش می‌نشیند، گاهی هم داد می‌زند موتور... موتور به اقصی نقاط تهران بزرگ...‌
موتور سیکلت در خیابان‌های اطراف بازار طرفداران بیشتری نسبت به جاهای دیگر دارد. بعد از جمع شدن گاری‌سوارها و کمتر شدن دوچرخه‌های قدیمی کارشان گل کرده و به قول خودشان برای کسب روزی حلال از صبح روی ترک سفت و سخت موتورسیکلت می‌نشینند و خیابان‌های شهر را گز می‌کنند. از پلاک‌های خوانا خبری نیست،‌ انگار مخدوش و ناشناس بودن لازمه موتور‌سواری است.
رضا معروف به «رضا موتوری» کلاه نمدی‌اش را جلو می‌کشد و با دستمال یزدی روی صفحه کیلومتر موتور را تمیز می‌کند، روی چراغ ترمز موتورش نوشته است «خودم و خودت»، هر‌از‌گاهی هم نیم‌نگاهی دارد به کسانی که از پاساژ بیرون می‌آیند و به محض دیدنشان شروع می‌کند به گفتن «موتور، موتور میخوای»، تهران را مانند کف دستش می‌شناسد،کوچه به کوچه، تصادف شدید هم داشته است، اما موتور سواری را جزء جدانشدنی از خودش می‌داند، عشق به موتور او را وارد این شغل کرده است. از درآمدش راضی نیست می‌گوید پیک موتوری‌های اینترنتی بازارشان را کساد کرده‌اند، بد اخلاقی و رقابت برای گرفتن مسافر و بار از دیگر موتورسوارها این را ثابت می‌کند. اگر از او درباره علت قانون گریزی موتورسواران بپرسید او دلیلش را مهندسی نامناسب خیابان‌های تهران می‌داند!
پیاده‌رو، کوچه، خیابان یکطرفه، چراغ قرمز و ورود ممنوع برایشان معنی ندارد. کرایه بیشتر که بدهید همه را نادیده می‌گیرند. زمان را برای مسافرانشان می‌خرند، ولی ابتدا با آنها اتمام حجت می‌کنند و چند بار می‌پرسند: «نمی ترسی؟!».
اشکان متاهل و 27 ساله است او بیشتر در خیابان 15 خرداد و اطراف دادگاه‌های روبه‌روی پارک شهر کار می‌کند. معروف است به «اشکان اورژانسی» می‌گوید در پا و دستش پلاتین کار گذاشته‌اند، اما مشتری هایش ادعا می‌کنند کار راه انداز عجیبی است، بیشتر مسافرانش وکیل یا شاکی‌هایی هستند که مدارک را در دفتر یا خانه جای گذاشته‌اند و اشکان جلدی آنها را به محل موردنظر می‌رساند و بر‌می‌گرداند.
روی پلاک عقب، روی صفحه کیلومتر شمار، روی زین و هر جای دیگر می‌توان کلاه ایمنی موتورسواران را دید، اما آنها باوری به استفاده از کلاه ایمنی بخصوص در تابستان ندارند و معتقدند کلاه برای جریمه‌نشدن است و گرنه هیچ استفاده دیگری ندارد. آمارهای اعلام شده چیز دیگری می‌گوید و از مرگ بسیاری از راکبان به علت برخورد سر به زمین یاهنگام تصادف دلالت می‌کند.
مسافران خاص
دختری جوان با اصرار زیاد و چهره‌ای نگران کوله‌پشتی به دست سوار موتورسیکلت می‌شود و با تاکید چندباره راکب کلاه ایمنی را با اکراه سرش می‌گذارد، کوله‌پشتی‌اش را بین خود و راکب می‌گذارد و می‌گوید: «من آمادم، بریم».
کافی است ساعتی را در جمع موتور‌سواران باشید تا به چشم خودتان مسافران خاص را ببینید، فرید از استاد دانشگاهی می‌گوید که در راه رساندنش به دانشگاه با او دوست شده و دو سالی است که معمولا او آقای استاد را در روز به چند دانشگاه می‌رساند، یکی دیگر از موتورسواران از چند پسر بچه هشت ساله می‌گوید که پول تو جیبی مدرسه‌شان را جمع می‌کنند و هفته‌ای یکبار برای سوار موتورسیکلت‌شدن به او مراجعه می‌کنند.
بستر _ نظم فراهم نیست
موتورسواران همیشه در بحث معضلات مربوط به این وسیله نقلیه مقصر نیستند، باید کم‌کاری برخی مدیران را نیز در نظر گرفت.
امیرمهرزاد، کارشناس ارشد ترافیک دراین باره به جام‌جم می‌گوید: در کنار تلاش برای قانونمدار کردن موتورسواران باید دید مسئولان چه امکانات سخت و نرم‌افزاری برای آنها تهیه کرده‌اند که انتظار رعایت قانون را داریم. آن‌طور که او می‌گوید، زمان اعمال قوانین قهری گذشته است و سیاست‌های اشتباه سبب شده حرمت قانون بین موتورسواران از بین برود. به گفته مهرزاد مرگ راکبان موتورسوار سالانه هزینه‌های هنگفتی را به کشور تحمیل می‌کند، این درحالی است که در بحث‌های ترافیکی و سوخت نیز هزینه آنها قابل توجه است.
تست شخصیت با موتور
موتورسواران بین خودشان اصطلاحات و تقسیم‌بندی‌های خاصی دارند؛ از اسم خیابان‌ها گرفته تا دسته‌بندی مسافران، موتورسواری را هم به شخصیت و رفتار و موقعیت اجتماعی ربط می‌دهند و تقسیم می‌کنند. دسته اول «بازاری‌ها» افراد بالای 40 سال که معمولا از سن و سالدار‌های بازار هستند و موتورسیکلت‌های قدیمی بویژه «وسپا» سوار می‌شوند. دسته دوم که بیشترین جمعیت از موتورسواران را تشکیل می‌دهد «مسافرکش‌ها» هستند، راکبانی با موتورسیکلت‌های cc 125 و معمولا به زین موتورشان برای راحت بودن مسافر بیشتر می‌رسند، اما پلاک‌شان خوانا نیست و معمولا بیشترین تصادف را همین موتورسواران دارند.
با سر و صورتی خیس از موتور پیاده می‌شود، موتور را روی «جفت جک» می‌گذارد و روی زین می‌نشیند. دستمال خیس را روی سرش پهن می‌کند و می‌گوید: «من جزو دسته سوم هستم بیشتر بار می‌برم تا مسافر، موتورسیکلت‌های ما معمولا «بوکسر» و موتورسیکلت‌های قدرتی و جاندارتر است.» دسته چهارم را جزو موتور سواران بی‌آزار و قانونمندتر نسبت به خودشان می‌دانند و از آنها با عنوان «طفلک» یا «تازه موتورسوار» نام می‌برند. راکبانی با موتورسیکلت‌هایی که بدنه ظریف‌تری دارند جزو دسته چهارم محسوب می‌شوند. یکی از موتورسوارها می‌گوید از موتور‌های دسته چهارم معمولا «پسر حاجی بازاری». دانشجوها و شاگرد مغازه‌ها بیشتر استفاده می‌کنند.
انصاف و روزی حلال
اشکان موتورش را سریع روشن می‌کند. مرد کت‌و‌شلواری بدون هیچ چک و چانه‌ای سوار می‌شود. کرایه‌ای را که اشکان گفته است؛ می‌پردازد. اشکان با یکی دو نفرچاق سلامتی می‌کند و با زدن چند بوق پشت سرهم راه را باز می‌کند و از محل با سرعت دور می‌شود. کمی آن طرف‌تر اما جر و بحث به خاطر کرایه بین جوانی موتورسوار و صاحب بار بالا گرفته است؛ بقیه موتورسواران هم می‌خواهند پادرمیانی کنند که حل شود. جوان موتور سوار می‌گوید اندازه بار یک وانت پارچه جا‌به‌جا کرده است، اما صاحب بار می‌گوید مسیر نزدیک بوده و باید کرایه کمتری بدهد.
عموحسن بزرگ‌تر از همه و باسابقه‌ترین موتور‌سوار این منطقه است. همه او را با شکلات‌هایی که در جیبش دارد می‌شناسند، اما ماه رمضان است و از شکلات‌های عمو حسن خبری نیست، انسان خوش‌انصافی است و معمولا جر و بحث سر قیمت را او حل و فصل می‌کند. با آمدنش غائله ختم می‌شود و مرد جوان را راضی می‌کند. عمو حسن می‌گوید: «همیشه به بچه‌ها می‌گویم قیمت منصفانه بدهند و مردم را راضی نگه دارند، روزی را خدا می‌رساند، اما بعضی از مشتری‌ها هم بی‌انصاف هستند و وقتی می‌بینند تعداد «موتوری‌ها» زیاد است کرایه پایین می‌دهند. این بچه‌ها از روی ناچاری به این شغل پر از خطر روی آورده‌اند. کسب روزی حلال سخت شده است.» راکبان اطراف بازار غیر از مسافر معمولا بار هم حمل می‌کنند خیلی از آنها حمل بار را ترجیح می‌دهند چون پول بیشتری گیرشان می‌آید. خیالشان راحت‌تر است اگر با بار زمین بخورند دردسر کمتری نسبت به مسافر برایشان پیش می‌آید.
منبع:روزنامه جام جم

ارسال نظر