زير چتر فاميل
مثل کوه، مثل يک مشت آهني، مثل مشتي گره کرده، مثل حلقه هاي يک زنجير. پريسا طباطبايي 52 ساله، خوشرو و مصمم وقتي از خانواده و فاميل بزرگش حرف مي زند هم بايد به کوه فکر کرد، هم به مشت آهني و هم به حلقه هاي يک زنجير. آنها روي هم مي شوند
مثل کوه، مثل يک مشت آهني، مثل مشتي گره کرده، مثل حلقه هاي يک زنجير. پريسا طباطبايي 52 ساله، خوشرو و مصمم وقتي از خانواده و فاميل بزرگش حرف مي زند هم بايد به کوه فکر کرد، هم به مشت آهني و هم به حلقه هاي يک زنجير. آنها روي هم مي شوند نزديک به 60 نفر و 28 خانواده، از اعضايي که مو سفيد کرده اند و قامتي خميده دارند و قرص پشت قرص مي خورند تا بچه هايي که تازه متولد شده اند و توي بغل اهل فاميل بزرگ مي شوند. پريسا شايد از همه اعضاي فاميلش بزرگ تر نباشد، اما او بي شک مغز متفکر اين جمع است و کلي فکر بکر دارد، شايد بشود گفت ملاتي که آجرهاي کاشانه فاميلي آنها را به هم مي چسباند او مي سازد يا لااقل فرمولش نزد اوست. اين فاميل موفق، شبکه اي است از پدرها و مادرها و دخترها و پسرها و عروس ها و دامادها و نوه ها و نتيجه هايي که با يک تفکر هنرمندانه و کاملا ايراني به هم جفت و جور شده اند و شده اند مثل يک کوه، استوار و با صلابت و تزلزل ناپذير.
اسم حلقه فاميلي شان «طباطبايي» بود وقتي پريسا (سرحلقه) و دو سه نفر از بستگانش با هم روي سن سالن اجتماعات فرهنگسراي رازي تهران مي رفتند تا جايزه اول را بگيرند به نام حلقه برتر فاميلي. نام جشنواره، «فاميل، چترخانواده» بود، چتري که حالا در مشغله هاي زندگي ماشيني از سر خيلي از ما برداشته شده و از آن فقط خاطره هايي دور و محو مانده است.
چتر فاميل اما از سال ها قبل، از زمان هاي دوري که پريسا و بستگانش به ياد دارند، بر سرشان سايه دارد و نسل هاي جديد را يکي يکي زير بال و پرش مي گيرد.
آموزش آري، قهر هرگز
از کودکي ياد گرفته اند با هم باشند، از بچگي توي گوششان خوانده اند که بايد با هم بود، از وقتي يادشان مي آيد همه با هم درصلح و صفا کنار يکديگر بوده اند نه به اين معني که هيچ وقت کدورت سراغشان نيامده يا جر و بحث نکرده اند، بلکه به اين معني که دلخوري هايشان هيچ وقت نمي شود کينه هاي بزرگ. پريسا مي گويد مادربزرگي داشت که هميشه مي گفت با هم باشيد و دست همديگر را بگيريد و حالا در فقدان او بزرگ ترهايي دارند که اگر کدورتي پيش بيايد ريش سفيدي و پادرمياني مي کنند تا مبادا دل ها از هم دور شود. اين فاميل به جاي چسبيدن به حاشيه هاي بي ثمر، اهل پرداختن به متن هاي پرثمرند مثل آموزش و انتقال تجربه ها به نسل هاي جوان تر و دست به دست کردن آزموده هايي که به درد زندگي مي خورد. پريسا مي گويد وقتي فاميل دورهم جمع مي شوند بچه ها مي روند سراغ بازي شان، از آن بازي هاي سنتي که کم کم در خانه ايراني ها دارد فراموش مي شود، مردها هم مي روند پي بحث هاي اقتصادي و سياسي و تحليل هاي آنچناني شان. در اين ميان اما زن ها مي مانند و درس هاي زندگي، نکاتي درباره آشپزي، خياطي و هنر يا بچه داري. اين درس ها براي اين فاميل بزرگ يک گنجينه است و پريسا
خوشحال است که هميشه از تجربيات اهل فاميل سودها مي برند.
حافظان طبيعت
در حلقه اين فاميل برتر، بار هميشه روي دوش يک عده نيست، بلکه بارها همواره تقسيم مي شود و همه به يک اندازه از کارها سهم مي برند، مثل وقتي که سيزده به درها دور هم جمع شوند و قرار اين مي شود که هر خانواده غذايش را با خود بياورد و آن وقت نتيجه اين مي شود که غذاهاي ساده هر خانواده در کنار هم يک بزم رنگارنگ را مي سازد، به گفته پريسا مثل يک جشن عروسي، همه چيز قشنگ و خوش آب و رنگ. در فاميل 28 خانواده اي طباطبايي، جوادي و احمدي نيا اما مردها کمک حال هستند و دوشادوش زنان در دورهمي ها تلاش مي کنند. ظاهرا جمع کردن سفره و شستن ظرف ها با آنهاست و خانم ها بيشتر دست به کار جمع و جور کردن اند. البته براي کاستن از زحمت شست و شوي ظرف ها و صد البته صرفه جويي در آب، اين فاميل تصميم گرفته اند گاهي از ظرف هاي يک بارمصرف گياهي استفاده کنند که براحتي در طبيعت تجزيه مي شوند و ضرري براي محيط زيست ندارند. اين فاميل محال است زباله هاي خشک و ترشان را نيز با هم مخلوط کنند، چرا که تک تک شان آموخته اند و به هم ياد داده اند که اين جدايي به نفع همه است، هم خودشان و هم طبيعت دوست داشتني ايران.
پدربزرگ اذان گو
حوريه کوچولو چند ماهي بود که متولد شده بود، ولي چون پدربزرگ و مادربزرگش براي مدتي به خارج کشور رفته بودند کسي ديگر توي گوشش اذان گفته بود. ماه رمضان پارسال اما خانم طباطبايي در يکي از دورهمي هاي خانوادگي شان از پدربزرگ حوريه خواست تا در گوشش اذان بگويد. او از اين صحنه عکس هم گرفت و به دبيرخانه جشنواره «فاميل، چترخانواده» فرستاد که مورد استقبال هيات داوران قرار گرفت.
اين اذان گويي اگرچه به صورت نمادين انجام شد، ولي سنت ديرينه اذان گويي براي نوزاد تازه متولد شده توسط بزرگ فاميل را به نوه ها و نتيجه هاي فاميل آموخت.
همه به ياد روزه اولي فامي ل
در لابه لاي مشغله هاي بيشتر خانواده هاي امروزي، بچه ها گم مي شوند، نه که کسي خورد و خوراک و پوشاکشان را فراموش کند يا از تحصيلشان غفلت کند، بلکه اگر غفلتي مي شود از بزرگ شدن بچه ها و قد کشيدن بي صدايشان است. در فاميل برگزيده تهران اما حواس همه به همه چيز هست. آنها يادشان نرفت روشا که نتيجه مادرشوهر خانم طباطبايي است يک روزه اولي است.براي همين هديه اي تهيه شد و به دست روشا رسيد. چهره خوشحال او توي عکس گواهي است بر اين که بچه ها چقدر لذت مي برند از اين که ديده شوند و محبت ببينند.
آقا دکتر مهربان
خانم طباطبايي مي گويد آقاي دکتر که داماد برادرشوهرش است از آن دست پزشکان مهربان و بااخلاقي است که بهتر است به او بگويند يک انسان دوست واقعي. او هميشه براي کمک پيشقدم است و اگر مشکلي در فاميل پيدا شود او حتما در خط مقدم آماده خدمت رساني است. وقتي پدرشوهر خانم طباطبايي فوت کرد او بعد از پسر بزرگ خانواده زودتر از ديگران بر بالين متوفي آماده شد و همه کارها را رتق و فتق کرد، وقتي هم که مادرشوهرش سکته کرد و خانه نشين شد باز همين آقاي دکتر دست به کار شد، براي ويزيتش اقدام کرد، آن هم مرتب، هر هفته و هر وقت که زماني خالي پيدا مي کرد. او ماه رمضان پارسال همه اهل فاميل را ويزيت کرد و اگر مشکلي داشتند به آنها مشاوره مي داد. همين شد که سال پيش هديه اي تقديمش شد به رسم قدرداني.
موبايل ها توي سبد
اولش سرِ بيشتر اهل فاميل توي گوشي هاي موبايل بود، مثل بيشتر آدم ها؛ سر توي موبايل و هوش و حواس جايي فرسنگ ها دورتر از خانواده و اهل و عيال . اما يک روز اين فاميل عزم کرد تا اين وضع را عوض کند و بشوند فاميلي که از با هم بودن لذت مي برد نه آدم هايي که به ظاهر کنار هم نشسته اند و هر کدام در دنياي خود سير مي کنند. تصميم، قاطع و عزم، جزم بود. اينها يک روز متفق القول عهد کردند که در دورهمي ها و مهماني هاي فاميلي سراغ تلفن هاي همراه نروند و موبايل ها را داخل کيفشان بگذارند يا همه را توي سبدي مخصوص بريزند تا پايان دورهمي. از آن روز تا به حال بيشتر اهل فاميل بر اين عهد استوارند مگر برخي جوان ها که گاهي در مهماني ها سري به گوشي هاي تلفن همراهشان مي زنند.
منبع: روزنامه جام جم