طلاق؛ نشانه پختگی یا خامی

21 طلاق در هر ساعت، رد شدن مرز طلاق کشور در سال های گذشته، وقوع بیش از 500 هزار نزاع ، آمار بالای کشفیات مواد مخدر و زندان‌های کیپ تا کیپ پر از مجرمان جرائم عمد و غیر عمد در سراسر کشور، آمار بالای کودک آزاری و قتل و هزاران اتفاق ناگوار دیگر گواهی بر این ادعاست که جامعه مان بیمار شده و تب آسیب های اجتماعی در بدنه این جامعه به شدت بالاست.

مینا عباسپور- اصفهان امروز: 21 طلاق در هر ساعت، رد شدن مرز طلاق کشور در سال های گذشته، وقوع بیش از 500 هزار نزاع ، آمار بالای کشفیات مواد مخدر و زندان‌های کیپ تا کیپ پر از مجرمان جرائم عمد و غیر عمد در سراسر کشور، آمار بالای کودک آزاری و قتل و هزاران اتفاق ناگوار دیگر گواهی بر این ادعاست که جامعه مان بیمار شده و تب آسیب های اجتماعی در بدنه این جامعه به شدت بالاست.

کاهش آسیب های اجتماعی کشور این روزها کلاف سردرگمی است که هر کس از منصب و جایگاه خود نگاه متفاوتی به آن داشته و به فراخور دیدگاه خود نسخه ای برای آن می پیچد. اما هرچه بیشتر از اهمیت کاهش آسیب ها سخن گفته و تاکید دستگاه های مختلف به مقابله با آن بیشتر می شود نه تنها آسیب ها کاهش پیدا نکرده بلکه آمار سرسام آورشان رو به فزونی هرچه بیشتر می گذارد.

اما در راستای بررسی اینکه کدام آسیب عامل اصلی است و چه آسیبی در سایه دیگری به وجود می آید بر آن شدیم با یکی از جامعه شناسان برجسته استان و کشور به گفتگو بنشینیم. دکتر مرتضی پدریان که با صراحت لهجه‌اش معروف بوده و سابقه زیادی در امور بررسی آسیب های اجتماعی از جمله اعتیاد، روسپیگری، طلاق و غیره دارد، این روزها بیش از 300 کارگاه در مورد طرح « تفکر افیونی» در سراسر استان برگزار کرده است و در تشریح این طرح به 11 مولفه‌ای که در ایجاد آسیب‌های اجتماعی دخیل هستند می پردازد. پدریان معتقد است که در بررسی‌های اجتماعی باید میان آسیب و مسئله اجتماعی تمایز قایل شد. به باور او طلاق یک مسئله اجتماعی است در حالیکه می‌تواند منشأ برخی آسیب‌های اجتماعی همچون اعتیاد و روسپیگری باشد. او می‌گوید اگر افزایش آمار طلاق را به عنوان مسئله‌ای که صرفا پیامدهای منفی دارد، نگاه نکنیم آنگاه می‌توان به آن از دید مثبت نیز نگریست و آن را یکی از مؤلفه‌های رشد عقلانیت در جامعه دانست. اصفهان امروز با او گفتگویی پیرامون مسائل و آسیب‌های اجتماعی فراوانی که جامعه امروزی با آن درگیر است انجام داده که در ادامه می‌خوانید.

  • آسیب‌های اجتماعی جامعه ما در سطح کلی چه وضعیتی دارند؟

جامعه امروز ما بسیار بیمار است. برای دانستن آن‌هم کافی است مؤلفه‌های موجود را بررسی کنیم. به‌این‌ترتیب که وقتی بدن یک انسان بیمار می‌شود از تب‌سنج استفاده می‌کنیم. در جامعه نیز برای آسیب‌شناسی و جرم‌شناسی سه تب‌سنج وجود دارد. نخستین آیتم آن، قوه قضاییه است که به دو شکل نشان‌دهنده این بیماری در جامعه است. مورد نخست، تعداد مراجعان به قوه قضاییه که بر اساس اعلام رئیس قوه قضاییه در سال‌های 93-92، 15 میلیون پرونده حقوقی وجود در کشور وجود داشت که اکنون این آمار به حدود 18 میلیون رسیده است. با توجه به اینکه در هر پرونده دست‌کم دو نفر درگیرند، اگر 15 میلیون را دو برابر کنیم به عدد 30 میلیون نفر می‌رسیم که یعنی چیزی حدود 45 درصد اعضای جامعه ما درگیر پرونده‌های قضایی هستند. مورد دوم فربه‌شدن قوه قضاییه است و این روزها در هر کوچه و پس‌کوچه شهر یک شعبه شورای حل اختلاف وجود دارد.

تب‌سنج دوم تعداد زندانیان است. بر اساس آمار سال 58-59 حدود 8 هزار و 800 زندانی داشتیم اکنون 260 هزار زندانی داریم و این چندین برابر شدن تعداد زندانیان در حالی است که جمعیت جامعه ما تقریباً 5/2 برابر شده است. تعداد زندانی نشان از سلامت و بیماری جامعه است که می‌بینیم شرایط جامعه ما مطلوب نیست. مورد سوم فربه‌شدن نیروی انتظامی کشور است. این سه آیتم کنترل بیرونی کنش‌ها و ناهنجاری‌های اجتماعی را بر عهده‌دارند و هرچه قانون‌شکنی بیشتر شود نیاز به کنترل از این سه طریق بیشتر می‌شود.

معتقدم بین مسئله (پرابلم) و آسیب (پاتو) اجتماعی باید تمایز قائل شد. مثلاً طلاق یک مسئله و خودکشی یک آسیب است. با هر دید که نگاه کنیم باید بین این دو تمایز قائل شویم چراکه مسائل اجتماعی ازجمله طلاق، بیکاری، تأخیر در سن ازدواج، حاشیه‌نشینی به ذات برای جامعه نه ضرر دارند نه منفعت. اما آسیب‌هایی مانند قتل، تجاوز به عنف، اعتیاد و روسپیگری به‌گونه‌ای است که برای جامعه ضرر دارد. البته بین اینها قرابت وجود دارد یعنی برخی مسائل اجتماعی می‌توانند منشأ آسیب‌ها باشند؛ اما الزما همیشه اینگونه نیست.

  • چرا ما در سال‌های گذشته در کاهش آسیب‌ها موفق نبوده‌ایم؟

نخستین مورد این است که چیزی به اسم انسان‌شناسی در تحلیل‌هایمان نداریم. اگر بخواهیم بدانیم چرا فردی معتاد یا روسپی شده باید انسان را بشناسیم. ما در این 40 سال هیچ تعریفی از انسان نداده‌ایم.

  • چه کسی باید این تعریف را ارائه دهد؟

هم تصمیم گیران و تصمیم سازان جامعه، هم حوزه‌های دانشگاهی ما. سال‌های قبل ما 4 واحد انسان‌شناسی در دانشگاه می‌خواندیم اما الآن این درس حرف شده است.

چرا؟

فکر می‌کنم به این دلیل است که ما در حوزه‌های تکامل انسان حرف زیادی برای گفتن نداریم و در انتخاب دیدگاه‌های سه‌گانه ازجمله اثباتیون، تکاملیون و جهشیون اختلاف‌نظر و پارادوکس وجود دارد.

چه موارد دیگری باعث شده نتوانیم در کاهش آسیب‌ها موفق باشیم؟

در برخورد با آسیب‌های اجتماعی رویکرد مبارزه را به‌عنوان سرلوحه تمام فعالیت‌های اجتماعی قرار داده‌ایم. رویکرد مبارزه خوب است اما نخستین و بهترین راهکار نیست؛ بلکه آخرین راهکار است. مثلاً در تجاوز به یک دختر انگشت اتهام به نیروی انتظامی است که چرا عملکرد خوبی نداشته و این اتفاق رخ‌داده است اما نگاهمان به نهادهای فرهنگی نیست.

در تبیین پدیده‌های اجتماعی به سراغ علت‌ها نرفته‌ایم بلکه سراغ معلول‌ها رفته‌ایم. این روزها من در حال تحلیل سند جامع پیشگیری از اعتیاد هستم و حدود 90 درصد متن سند جامع پیشگیری از اعتیاد در رابطه با معلول است. ما باید بدانیم روسپی، قاچاقچی و معتاد علت نیستند معلول هستند. عواملی باعث شده فردی روسپی، معتاد یا دزد شود و تا وقتی‌که آن عوامل که به تعبیر متدولوژی، متغیر مستقل محسوب شده و به حیات خود ادامه دهد متغیر وابسته بازتولید و بازنشر می‌شود. روی علت‌ها و دلایل شکل‌گیری آسیب‌های اجتماعی کارنکرده‌ایم و رویکردمان برخورد با معلول‌ها بوده است. مثلاً در جامعه ما چیزی به اسم تخلیه هیجان نیست و هر نوع سیستم تخلیه هیجان با سرکوب مواجه می‌شود. اگر من سیستم تخلیه هیجان طبیعی نداشته باشم سراغ راه دیگر ایجاد آن با محرک غیرطبیعی مثل مصرف مواد مخدر می‌روم. بر این اساس آسیب اجتماعی که معلول است و علت نیست، به وجود می‌آید.

معضل بعدی این است که ما خود آسیب را هم به‌درستی نشناخته‌ایم. گام نخست درمان هر بیماری شناخت آن است. اگر آسیب یا بیماری را نشناسیم نمی‌توانیم آن را درمان کنیم. بحث بعدی این است که تصمیم‌گیرندگان متخصص نیستند و با تحصیلات غیر مرتبط در دستگاه‌های مختلف مشغول به کار هستند. عامل دیگر مبحث صنعت اعتیاد و صنعت مسائل اجتماعی است. همین الآن اگر اعتیاد در جامعه ما به حد نرمال «دورکیمی» برسد چیزی در حدود 6 میلیون نفر بیکار می‌شوند. این 6 میلیون نفر قاچاقچی یا توزیع‌کننده مواد مخدر نیست بلکه مقصود مراکز MMT یا مراکز ترک اعتیاد، کمپ‌ها، مراکز مشاوره اعتیاد و هرکسی که در این چرخه و صنعت در حال پیشگیری، درمان یا مبارزه است. عامل بعدی بحث انکار را داریم. در چرخه انکار مشکلات قرارگرفته‌ایم. مثلاً وقتی ایدز وارد کشور ما شد باوجودآن مقابله کردیم، چون در چرخه انکار قرار داشتیم؛ اما وقتی حسابی گسترش پیدا کرد و دامن جامعه را گرفت در مراکز عمومی ابزار جلوگیری و پیشگیری گذاشتیم تا بیشتر گسترش پیدا نکند. حتی تلویزیون هم سریال‌هایی ساخت که بگوید ایدز آنقدرها هم بد نیست و می‌توان باوجودآن زندگی را ادامه داد. این انکار در مورد آسیب‌ها وجود دارد و متأسفانه در زمان وقوع، وقتی هنوز می‌توان آن را درمان کرد انکارش می‌کنیم.

  • آموزش‌وپرورش یا نهادهایی که می‌توانند افراد را جامعه‌پذیر کنند، چه مسیری را طی می‌کنند؟

به‌طورکلی نهادهای جامعه‌پذیر کننده ما یک پارادوکس و به تعریف من حالت آنتروپی منفی دارند. اینها در حال خنثی کردن یکدیگرند و نتوانستند فرایند جامعه‌پذیری را همسو و هم‌جهت با هم جلو ببرند. آموزش‌وپرورش هم رویکرد مناسبی ندارد اما در این زمینه متخصصان تربیتی باید نظر بدهند که باید چه رویکردی را انتخاب می‌کردیم که نتیجه بهتری دهد. فرد در خانواده، رسانه جمعی، جامعه و آموزش‌وپرورش با رویکردهای آموزشی مختلفی مواجهه شده و دچار ناهمگونی و پارادوکس می‌شود که تفکر او را به هم می‌ریزد.

  • آیا موافقید که در مورد آسیب‌های اجتماعی قهرمانی از جنس مردم وجود نداشته تا الگو قرار بگیرد؟

این امر ساختاری ریشه‌دار در تاریخ دارد. ما در الگوها طیف رنگ نداریم و افراد را یا سیاه یا سفید می‌بینیم؛ بنابراین در بحث آسیب‌های اجتماعی نتوانسته‌ایم الگوی مرجع خوبی ارائه کنیم. در این فرایند جامعه‌پذیری و الگوهای مرجع مطرح می‌شود که ما را کمی از بحث آسیب‌ها دور می‌کند؛ اما درمجموع در مبحث آسیب‌های اجتماعی الگوپذیری چندان وزنه سنگینی نیست. درواقع روی نقش الگوها در شکل‌گیری آسیب‌های اجتماعی زیاد کار انجام‌نشده است.

  • با توجه به رشد سلبریتی ها در شبکه‌های اجتماعی و استفاده ناکارآمد از این فضا توسط افراد جامعه، ارزیابی شما از این رفتار چیست؟

بی‌اعتمادی اجتماعی یکی از عوامل شکل‌گیری آسیب‌های اجتماعی است که با از خود گشودگی در فضای مجازی همراه بروز پیدا می‌کند و در پی آن ترس به وجود می‌آید. وقتی ترس و بی‌اعتمادی افزایش یابد فرد منزوی‌شده و به سمت آسیب‌ها سوق داده می‌شود. در حقیقت رابطه تنگاتنگی بین بی‌اعتمادی، ترس و آسیب وجود دارد که نتیجه آن طرد اجتماعی است؛ یعنی افراد از حقوق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی محروم شده و به دنبال آن احساس تعلق به جامعه را از دست می‌دهند بنابراین ضربه زدن به هنجارهای اجتماعی برایشان طبیعی شده و اتفاق می‌افتد.

  • این بی‌اعتمادی و فردگرایی چه تبعاتی دارد؟

وقتی درباره منفعت فردی صحبت می‌کنیم باید بین منفعت‌طلبی که کسب منافع فردی را در منفعت جمع می‌بینید با فردگرایی که برای منفعت جمع اهمیتی قائل نیست تمایز قائل شویم. وقتی فردی منفعت خود را در منفعت ملی ببیند خوب است اما متأسفانه ما شاهد بروز جنبه منفی آن هستیم که به همان مبحث انسان‌شناسی برمی‌گردد که در آن ناتوان بوده‌ایم.



طرح طلاق اثر سعید شعبانی - اصفهان امروز
  • آیا این منفعت‌گرایی می‌تواند عامل تأثیرگذاری در ازدواج ناپایدار و به دنبال آن طلاق باشد؟

در بحث طلاق که این روزها آمار 21 عدد در ساعت اعلام‌شده است عوامل مختلفی نقش بازی می‌کند و دیدگاه‌های متعددی هم وجود دارد. یک دیدگاه همین فردگرایی و منفعت‌طلبی است که درنهایت منجر به طلاق می‌شود؛ اما زاویه دید دیگری هم وجود دارد که بر اساس آن طلاق به دنبال رسیدن به نقطه‌ای از عقلانیت در تصمیم بر جدایی اتفاق می‌افتد. در خانواده که گروه و جامعه اولیه است چیزی به نام حق‌وحقوق نداریم بلکه این رابطه بر اساس کنش‌های عاطفی برقرار است. حق‌وحقوق در گروه ثانویه معنی پیدا می‌کند اما در سال‌های گذشته ما زمان زیادی را صرف پرداختن به حق‌وحقوق زنان کرده‌ایم و زنان ما گفتند حق ما چه می‌شود؟ این امر در کنار نپرداختن به مبحث مردسالاری قرار داشته است. به‌این‌ترتیب دچار پس‌افتادگی فرهنگی شده‌ایم چون صحبت از حقوق زنان با تفکر مردسالاری توأم بوده است. زن حقش را می‌خواهد و مرد بر اساس دیدگاه مردسالارانه این حقوق را به او نمی‌دهد. قواعد و قوانینی که در گروه اولیه یعنی خانواده وجود دارد با قواعد و قوانین گروه ثانویه متفاوت است. نظام خانواده بر اساس ارتباط عاطفی است و تقسیم‌کار رسمی در آن وجود ندارد. به‌این‌ترتیب فضای پارادوکسی ایجادشده که نظام خانواده را با اختلال و درنتیجه فروپاشی مواجه کرده است. اما در مبحث طلاق من دیدگاه دیگری دارم و آن را از یک منظر به‌عنوان رشد فکری جامعه می‌بینیم که زاویه‌ای مثبت است. در حال حاضر بیش از 90 درصد طلاق‌ها توافقی شده و جامعه ما به اینجا رسیده که چرا باید از کنار هم بودن زجر بکشیم؟ وقتی ما نمی‌توانیم باهم زندگی کنیم به‌جای آزار یکدیگر می‌توانیم از هم جدا شویم، پس می‌توان از این منظر طلاق را مثبت دید.

  • از منظری دیگر طلاق‌ها در اولین مواجهه با مشکلات، منفعت‌طلبی و فردگرایی اتفاق می‌افتند. آیا این امر دیدگاه مثبت شما نسبت به طلاق را دچار سو برداشت نمی‌کند؟

بله. در جامعه‌شناسی بحث مطلقی وجود ندارد و این تنها یکی از نشانه‌های عقلانیت جامعه است. دو نکته در این زمینه وجود دارد. نخست اینکه ما چه اندازه در نظام آموزشی مهارت برقراری ارتباط، تاب‌آوری، تحمل ناکامی و غیره را به افراد می‌آموزیم. اگر ما در ساختار آموزشی‌مان این مؤلفه را داشته باشیم شعارمان به‌جای «مثل هم بودن» به «باهم بودن» تغییر پیدا می‌کند. زمانی در جامعه ما طلاق بد بود چون فرد به خاطر خواهر و برادرهایش طلاق نمی‌گرفت که دیگران نگویند این خانواده اهل جدایی و ناسازگاری‌اند؛ بنابراین فرد خودش را فنا می‌کرد تا همه بگویند اعضای این خانواده اهل زندگی و سازگار هستند؛ اما الآن فرد در خانواده حتی نسبت به دیگر اعضا هم بی‌توجه است و فردیت اینجاست که خود را نشان می‌دهد. ما به‌جای باهم بودن فشار آورده‌ایم به‌مثل هم بودن این در عقاید و رفتار روزمره‌مان بروز پیداکرده است. نکته دومی اکنون در حال مطالعه آن هستم، این است که شاید فرایند بروز طلاق در کشور ما دنباله یک فرایند خطی در کل جهان و ضرورت دنیای امروزی باشد. این فرضیه را اگر دیدگاه خطی تائید کند بروز و وقوع آن اجتناب‌ناپذیر است.

  • نظرتان در مورد بروز ازدواج‌های نامتعارف و میزان پایداری آن چیست؟

در بحث ازدواج به چهار بلوغ جنسی، عاطفی، اجتماعی و اقتصادی نیاز است. امروزه در فرایند ازدواج شاهد گذار از همسان گزینی به ناهمسان گزینی و از فرادست همسرگزینی به فرودست همسرگزینی هستیم. به دنبال آن ازدواج زنان سن بالاتر از مردان را شاهدیم که دلایل متعدد دارد. درواقع وقتی در توزیع جمعیت نسبت تعداد دختران و پسران بافاصله سنی مناسب از تعادل برخوردار باشد «مضیقه ازدواجی» نداریم؛ اما وقتی در یک دوره و دهه سنی طراز بین متولدین دختر و پسر به هم بخورد این مضیقه ازدواج بوجود می‌آید. به‌این‌ترتیب که پسران و دختران در سن ازدواج دچار ناهمخوانی شده و دختران مجبور می‌شوند با پسران کوچکتر از خود ازدواج کنند. علت دیگر این اتفاق این است که زنان استقلال مالی پیداکرده و برخی ازدواج‌ها به این دلیل اتفاق می‌افتد. علت دیگر آن، گسترش و جذابیت کنش‌های عاطفی است. درمجموع این نوع ازدواج‌ها هم پیامد منفی دارد هم مثبت و افراد از منظر منفی آن در فرایندهای بعدی ازجمله درک متقابل و رفتارهای جنسی ممکن است دچار مشکل و اختلاف شوند.

  • تا اینجا بیشتر صحبت‌های ما کلی بود. اکنون از وضعیت آسیب‌های اجتماعی در اصفهان بگویید که چه ترتیب و اولویتی دارند؟

باید بدانیم که اصفهان از کشور جدا نیست اما اگر بخواهیم آسیب‌های اصفهان را دسته‌بندی کنیم به ترتیب بحث اعتیاد، روسپیگری و خیانت به همسر در اولویت قرار دارند. البته بین روسپیگری و ارتباط نامشروع باید تمایز قائل شد. باید توجه داشت که برخی خیانت به همسرها منجر به روسپیگری می‌شود. البته در این امر هم مرد و هم زن دخالت دارند اما اکنون خیانت به همسر و اعتیاد در خانم‌ها در حال افزایش است. خیانت به همسر دلایل عاطفی دارد اما منشأ روسپیگری مالی و اقتصادی است. این سه آسیب در اصفهان بسیار مهم است و پس‌ازاین‌ها سرقت قرار دارد. باید توجه داشت که مسائلی مثل مهاجرت و حاشیه‌نشینی متغیر عامل نیستند و بودونبودشان در شکل‌گیری آسیب نقشی ندارد بلکه در تسریع آن ممکن است اثر داشته باشد.

  • آیا مبحث احقاق حق در زنان که صحبتش را مطرح کردیم می‌تواند عامل افزایش آسیب خیانت و اعتیاد زنان باشد؟

یکی از دلایل آن همین است. دلایل دیگری هم وجود دارد. عده‌ای از زنان خیانت را برای انتقام از همسر انجام می‌دهند دلیل دیگرش این است که کنش‌های عاطفی‌شان در نظام خانواده ارضا نمی‌شود و از این بابت خلأ عاطفی سنگینی وجود دارد. دلیل دیگر هم برقرار نشدن ارتباط جنسی مناسب بین همسران است. در بحث روسپیگری خانه‌های فحشا هم در زیر پوست شهر وجود دارد. باید این نکته را یادآور شد که آسیب‌های اجتماعی طبقاتی و جغرافیای مشخصی ندارد یعنی در بالای شهر و پائین‌شهر به یک اندازه آسیب وجود دارد منتها تفاوتش این است که در برخی مناطق به‌راحتی آسیب‌ها آشکار می‌شود در برخی دیگر پنهان می‌ماند. درنهایت باید به فکر درمان علت‌ها باشیم نه معلول‌ها.

  • مباحث مختلف و راهکار متعددی برای کاهش آسیب‌های اجتماعی در حد حرف بیان‌شده است اما در عمل باید برای کاهش آسیب‌ها چه کرد؟

برای کاهش آسیب‌ها باید روی مؤلفه‌هایی که در ابتدای صحبتمان اشاره کردم کارکنیم؛ مثلا در مورد اعتیاد آموزش‌هایی در مدارس وجود دارد که اعتیاد و مواد مخدر را تشریح می‌کند و در ادامه معتقد است نباید سمت آن رفت. این روش غلط است. یک پیام می‌تواند بگوید راجع به چه چیزی فکر کنید اما نمی‌تواند بگوید چگونه فکر کنید. وقتی ما دائم از مواد مخدر صحبت کنیم آن را وارد ذهن مخاطب کرده‌ایم اما اینکه در ذهن او چه بگذرد و با این مواد مخدر چه برخوردی داشته باشد دست ما نیست. ما باید راهکاری داشته باشیم که بگوید به مواد مخدر فکر نکنید. نباید به والدین، مربیان و یا فرزندانمان اینها را آموزش دهیم. به آنها باید سیستم تخلیه هیجان، ابراز وجود، احساس تعلق‌خاطر، مسئولیت‌پذیری و مؤلفه‌های خانواده معتاد پرور را آموزش دهیم.

  • آیا این با انکار وجود مواد مخدر تفاوت دارد؟

بله. ما به‌این‌ترتیب وجود مواد مخدر را انکار نمی‌کنیم. می‌گوییم این پدیده وجود دارد اما نباید با صحبت دائم از آن کنجکاوی افراد را برانگیخته کنیم.

  • با توجه به اینکه گفته شد حاشیه‌نشینی آسیب نیست اما می‌تواند تسریع‌کننده افزایش آسیب‌ها باشد و از سوی دیگر بروز حاشیه‌نشینی به دلیل مهاجرت صورت می‌گیرد؛ اما نمی‌توان دروازه شهر را روی مهاجران بست؛ بنابراین چگونه می‌توان افزایش آسیب‌های حاصل از حاشیه‌نشینی را کنترل کرد؟

این مبحث نیاز به مدیریت جامع شهری و ساماندهی دارد. اگر بخواهیم در حوزه حاشیه‌نشینی کارکنیم همان‌طور که اشاره کردید دروازه شهر را نمی‌شود بست و نمی‌توان مانع از مهاجرت شد بنابراین کارگروه شهرسازی‌ها باید از جوانب مختلف اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کرده و ساماندهی کنند تا میزان آسیب‌های حاصل از مهاجرت و حاشیه‌نشینی آن کنترل شود.

  • یکی از مباحثی که در حاشیه‌نشینی مطرح می‌شود مسئله بی‌سوادی است. آیا این امر می‌تواند در بروز آسیبی همچون اعتیاد تأثیرگذار باشد؟

آمار اعتیاد در جامعه نشان می‌دهد که 23 درصد افراد دارای مدرک دیپلم و 25 درصد لیسانس دارند یا برعکس؛ یعنی میزان آن تقریبا مساوی است؛ بنابراین بی‌سوادی آسیب نیست و متغیر سواد تأثیر آن‌چنانی در ایجاد اعتیاد ندارد چون اگر داشت باید لیسانسه‌های ما کمتر به اعتیاد دچار می‌شدند؛ اما نکته اینجاست که سطح آگاهی و دانش افراد که بالا برود نوع آسیب و تمایل به آسیب هم در آنها فرق می‌کند. به‌این‌ترتیب که آسیب‌زایی یک فرد بی‌سواد با آسیب‌زایی یک پزشک متفاوت است؛ اما نگرش ما طبقاتی- جنسیتی بوده و مقوله‌بندی‌های ما در آسیب‌های اجتماعی ساختاری است. به همین دلیل حاضر نیستیم قبول کنیم در طبقات بالای جامعه آسیب وجود دارد. درنهایت باید پذیرفت که آسیب‌ها از جامعه حذف شدنی نیستند. اینکه عده‌ای از اعضای جامعه درگیر آن شوند طبیعی است اما وقتی این امر عمومیت پیدا کند خطرناک است. به دنبال آن شاهدیم که اعتیاد هم در طبقات پائین وجود دارد هم پدیده اعتیاد لاکچری ها به وجود می‌آید چراکه احساس تعلق نه‌فقط برای قشر خاص بلکه برای همه افراد از بین رفته است.


ارسال نظر