مرگ های عجیبی که هرگز توضیحی برای آنها پیدا نشد

درمطلب زیر قصد داریم شما را با ۸ مورد از عجیب‌ترین مرگ‌های تاریخ آشنا کنیم.

مرگ های عجیبی که هرگز توضیحی برای آنها پیدا نشد

درمطلب زیر قصد داریم شما را با ۸ مورد از عجیب‌ترین مرگ‌های تاریخ آشنا کنیم.
به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان؛مرگ‌ها و قتل‌های عجیب و مشکوک همیشه ذهن انسان را درگیر خود می‌کنند و نمی‌توان داستان آنها را به دست فراموشی سپرد. در طول تاریخ، مرگ‌ها و قتل‌های بی‌شماری روی داده که دلیل اصلی مرگ یا حتی قاتل شناسایی نشدند و ماجرای این مرگ‌ها برای همیشه در هاله‌ای از ابهام باقی مانده است.
بعضی از داستان‌های جنایی در تاریخ وجود دارند که نیروهای پلیس و محققان هرگز نتوانستند پرده از راز آنها بگشایند و قاتل‌ها آزادانه به زندگی خود ادامه داده و هیچ‌گاه هویتشان شناسایی نشد.

از قتل برای مخفی شدن تا مرگی عجیب که احتمال داده می‌شود مقتول، قاتل خودش بوده تمامی این داستان‌ها در زمان خود بسیار مورد توجه مردم، رسانه‌ها و نیروهای پلیس قرار داشتند اما با همه این اوصاف، هیچ‌گاه حقیقت مشخص نشد و ماه از پشت ابر بیرون نیامد. برای آشنایی با این موارد در ادامه با ما همراه باشید.

قتل در خودرو و سوزاندن جسد
آلفرد رُز پس از اینکه قرض مالی بسیار زیادی بالا آورده بود تصمیم گرفت برای مرگ خود صحنه‌سازی کرده و بدین روش از شهر فرار کند.
او بدنبال نقشه‌ای که برای این تصمیم کشیده بود، یک غریبه را سوار خودروی خود کرد تا در میانه راه او را به قتل برساند و سپس ماشین خود را آتش بزند تا بدین صورت صحنه مرگ خود را بازسازی کرده و همه تصور کنند که خودش مرده و جنازه‌اش هم سوخته است.
برای این منظور، آلفرد رُز با ضربه زدن به سر مسافر غریبه او را به قتل رساند و سپس ماشین را به آتش کشید. اما نقشه او موفقیت‌آمیز نبود و رُز به جرم قتل عمد دستگیر و در نهایت اعدام شد.
با اینکه رز به قتل اعتراف کرده بود، اما گفته بود که هیچ اطلاعاتی در مورد نام و مشخصات مسافر ندارد. همزمان با وقوع این قتل دلخراش، مردی به نام ویلیام بریگز که برای مراجعه به مطلب پزشک خانه‌اش را ترک کرده بود، هرگز به خانه بازنگشت و خبری از وی وجود نداشت.
همه تصور می‌کردند که بریگز کسی است که رز وی را به قتل رسانده اما پس از انجام بررسی‌های دی‌ان‌ای مشخص شد که مقتول بریگز نبوده. پس از این مراجعه دو سوال همیشه بی‌جواب ماند، چه اتفاقی برای بریگز افتاده بود و آن مردی که در خودرو به قتل رسیده بود، که بود؟
ادگار آلن پو
در سوم اکتبر سال ۱۸۴۹ میلادی، جوزف دبلیو واکر، آهنگساز مشهور آن زمان، بدن نیمه‌جان ادگار آلن پو را به حالت درازکش در جوی آبی در بالتیمور پیدا کرد. پو در آن زمان زنده بود از توهم و هذیان شدید رنج می‌برد. او چهار روز در چنین وضعیت آشفته‌ای زنده ماند و در نهایت به خاطر التهاب شدید مغز درگذشت.

نظریه‌های متعددی در مورد مرگ او وجود دارد از قتل و آنفولانزا گرفته تا هاری و مسمومیت با الکل. اما در نهایت هیچ‌کدام از این نظریه‌ها به عنوان عامل مرگ پو تایید نشدند.

آلبرت دکر

آلبرت دِکِر، هنرپیشه و سیاستمدار اهل کشور ایالات متحده آمریکا بود. این هنرپیشه دارای یک ستاره در پیاده‌رو شهرت هالیوود است و بیشتر عمر خود را در هالیوود سپری کرده بود.
دکر در سن ۶۲ سالگی در حالی جان خود را از دست داد که مشغول بازی در فیلم The Wild Bunch بود و هرگز موفق به دیدن آن نشد. در آن زمان، جسد این هنرپیشه مشهور در حالیکه یک کمربند چرمی دور گردنش پیچیده شده بود، چشم‌هایش با یک روسری بسته شده بود، توپی نیز درون دهانش قرار داشت و دست‌هایش با طناب به پشت بسته شده بود به صورت عریان در حمام خانه‌اش پیدا شد.
همچنین روی بازوهای او سرسوزن‌های آلوده‌ای وجود داشت که عکس‌هایی را به دست او سنجاق کرده بودند و با رژلب نیز روی تنش جملاتی نوشته شده بود.
پزشکان پس از بررسی جسد، علت مرگ را اختناق شهوانی اعلام کردند؛ محدودیت عمدی اکسیژن‌رسانی به مغز برای برانگیختگی جنسی را گویند.
اما این مرگ بسیار عجیب‌تر از اینها بود. درِ حمام از سمت داخل با زنجیر قفل بود و امکان خروج فرد دوم از محل حادثه وجود نداشته است.
آیا دکر همه این بلاها را خودش بر سر خودش آورده بود؟ آیا او در را به روی خود قفل کرده بود؟ اینها سوالاتی هستند که هرگز پاسخی برای آن پیدا نشده است.
داهیلای سیاه

در سال ۱۹۴۷ میلادی، الیزابت شورت با اسم مستعار «داهیلای سیاه» زن ۲۲ ساله جوانی بود که آرزوی هالیوود را در سر می‌پروراند. او به عنوان پیشخدمت در یک رستوران کار می‌کرد تا پس‌انداز کافی برای خود داشته باشد و در نهایت به موفقیت بزرگی که در سر داشت برسد. اما هرگز به آن دست نیافت.

یک زن، جسد برهنه داهیلای سیاه را در حالی که از وسط دو نیم شده بود و اعضای بدنش نیز قطع شده بودند در نزدیکی لیمرت پارک در پانزدهم ژانویه آن سال پیدا کرد.

قاتل تمامی اعضای بدن را تمیز کرده کرده و بدون هیچ لکه خونی آنها را در خیابان گذاشته بود. علیرغم جست‌وجوهای اف‌بی‌آی و LAPD هیچ رد و اثری از قاتل پیدا نشد و در نهایت هم مشخص نشد که قاتل این زن جوان چه کسی بوده است.

تام تامسون

تام تامسون در اوایل قرن بیستم میلادی یکی از مشهورترین نقاشان طبیعت بود. او همیشه عادت داشت در پارک آلگونکوئین به نقاشی از چشم‌اندازهای طبیعی بپردازد زیرا در آنجا مسحور زیبایی طبیعت می‌شد. اما همین پارک به قتل‌گاه وی نیز تبدیل شد.
در هشتم جولای سال ۱۹۱۷ میلادی قایق این هنرمند به صورت وارونه در دریاچه پیدا شد اما اثری از جنازه وجود نداشت. پس از آن داستان‌های زیادی در مورد مرگ این هنرمند مطرح شد که برخی آن را قتل و بعضی دیگر بدشانسی می‌دانستند.
اما هرگز مشخص نشد که وی چگونه مرده و چه بلایی سر جنازه‌اش آمده است.
جولیا والاس
ماجرای مرگ جولیا والاس در سال ۱۹۳۱ میلادی تا چندین دهه به موضوع جذابی برای نویسنده‌های داستان‌های جنایی تبدیل شده بود. همسر جولیا در شرکت بیمه کار می‌کرد و کارگزار بیمه بود. در بیستم ژانویه همان سال، ویلیام والاس یک تماس تلفنی از طرف مردی به نام آر ام کوالترو داشت که به وی گفته بود آن روز بعدازظهر به بخش شرقی خیابان ۲۵ Menlove Gardens برود.
به عنوان یک کارگزار بیمه، چنین تماسی عجیب و دور از ذهن نبود. به همین خاطر او به همان آدرس رفت. اما پس از رسیدن به مقصد متوجه شد که این آدرس شمال، جنوب و غرب دارد، اما شرق ندارد.
وی سریعا متوجه شد که فریب خورده و فورا به خانه خود بازگشت اما با جسد مثله شده همسرش جولیا مواجه شد.
پلیس ابتدا والاس را به اتهام قتل دستگیر و محکوم کرد اما بعدها بی‌گناهی وی ثابت شده و آزاد شد. پس از او دو نفر دیگر مضنون به قتل بودند: ریچارد پری مردی که والاس او را به خاطر گم کردن کتاب Prudential اخراج کرده بود و همچنین جوزف مارسدن، مردی که به جولیا والاس پول داده بود تا با او رابطه جنسی برقرار کند.
علیرغم این شبهات، در نهایت هیچ کسی به عنوان قاتل دستگیر نشد و راز این قتل برای همیشه سربسته ماند.
ال دورادو جین دو
پس از شناسایی و محکوم شدن قاتل ال دورادو جین دو که به نام «مرسدس» هم شهرت داشت، اما همچنان راز قتل این زن در هاله‌ای از ابهام باقی مانده است. او یک رقصنده و روسپی بود که درآمدش را برای دو فرزندش ارسال می‌کرد. اما هویت واقعی او را فقط عاشق او که قاتلش هم بود می‌شناخت: جیمز آیس مک‌آلفین.
مک‌آلفین این رقصنده را در متل محل اقامتش به ضرب گلوله به قتل رساند اما هرگز لب به سخن نگشود و معلوم نیست که آیا این خانم واقعا فرزندی داشته و پولهایش را برای او می‌فرستاده یا این یک داستان ساختگی است. و شاید او هرگز قاتلش نبوده.
چارلز براوو
در سال ۱۸۷۵ میلادی یک وکیل مدافع به نام چارلز براوو با زنی موسوم به فلورانس ریکاردو ازدواج کرد. آنها هر دو درگیر روابط نامشروع دیگری بودند و همسر قبلی فلورانس، الکساندر ریکاردو به طرز عجیبی مرده بود.
براوو از همان ابتدا روابط سخت و پرماجرایی داشت و بر اساس شایعات مرد بسیار شکاک، بددهن و کنترل‌کننده‌ای بشمار می‌رفت. او همچنین از اینکه همسرش از او پولدارتر است بسیار ناراحت بود و به همین خاطر همیشه خرج و درآمد همسرش را کنترل می‌کرد.
چهار ماه بعد، چارلز به دلیل مسمومیت شدید جان خود را از دست داد. سه نفر به قتل مشکوک بودند: فلورانس، خانم کاکس (پیشخدمت خانه) و دکتر گالی.
خانم کاکس سه فرزند داشت و یک بار چارلز او را تهدید به اخراج کرده بود. در روز مرگ چارلز، پلیس متوجه رفتار عجیب این خانم شد. حتی خانم کاکس به دروغ به پلیس گفته بود که آقای براوو قصد خودکشی داشته است در حالیکه این‌طور نبوده.
دکتر گالی یکی از عاشقان پیشین فلورنس بوده و بعد از ازدواج فلورانس و براوو بسیار غمگین و ناراحت بوده است. با اینکه هر سه متهم آزاد شدند اما هر سه آنها سرنوشت بدی پیدا کرده و با فاصله کمی از این حادثه جان خود را از دست دادند. اما در نهایت مشخص نشد که آقای براوو به دست چه کسی به قتل رسیده است.
معمای مرد سامرتنی
در سال ۱۹۴۸ میلادی، جنازه یک مرد در ساحل سامرتن در آدلاید استرالیا پیدا شد که آب او را به ساحل آورده بود. تا چندین دهه نیروهای پلیس و محققان او را مرد سامرتون می‌نامیدند. متوفی کت‌وشلوار مرتب، اندام متناسب و صورت تراشیده و تمیز داشت. اما هیچ کارت یا نشانه‌ای که بتوان هویت جنازه را تشخیص داد به همراه نداشت.
پلیس پس از بررسی متوجه یک جیب مخفی در شلوار او شد که اقلام عجیبی در آن وجود داشته: یک تکه کاغذ پاره که در آن بخشی از رباعیات عمر خیام با عنوان «تمام شد» (به انگلیسی) نوشته شده بود.
بعدها یک تاجر به پلیس مراجعه کرد و ادعا می‌کرد کتابی به داخل ماشین او انداخته شده است. در صفحه آخر این کتاب، عبارت «تمام شد» پاره شده بود. در پشت کتاب ۵ خط نامه و یک شماره تلفن نوشته شده بود.
پلیس شماره را ردیابی کرده و در نهایت به پرستای رسید که ادعا می‌کرد فرد متوفی را نمی‌شناسد. به همین خاطر پرونده مختومه اعلام شد و هرگز پرده از راز این مرگ مشکوک برداشته نشد.
این مرگ مشکوک با نام «پروندهٔ تمام شد» نیز شناخته می‌شود؛ نام پرونده از روی عبارت «تمام شد» بر روی تکه کاغذی از صفحه آخر رباعیات خیام که در جیب مخفی شلوار مقتول یافت شده بود، گرفته شده‌است. پرونده به عنوان یکی از مشکل‌ترین معماهای استرالیا مطرح شده‌است و موضوع بسیاری از جستجوهای مشتاقانه راجع به هویت قربانی و اتفاقاتی که منجر به مرگ او شد، بوده‌است.
ارسال نظر