۱۱۷ کودک با حمایت بهزیستی به زندگی عادی خود بازگشته اند

کودکانی که روزی قرمز شدن چراغ های سر چهارراه ها، بزرگترین فرصت زندگی آنها بود اما این روزها با گرمای دست خیران پا به دنیایی گذاشته اند که «کودکی کردن» همه مشغله آنها شده است.

کودکانی که روزی قرمز شدن چراغ های سر چهارراه ها، بزرگترین فرصت زندگی آنها بود اما این روزها با گرمای دست خیران پا به دنیایی گذاشته اند که «کودکی کردن» همه مشغله آنها شده است.
نگاهش را دزدید و رفت، دختر بچه ای که خیره به دهانم شده بود تا بپرسم:یک شاخه گل چند؟.
چهارراه شلوغی بود و به قول علی پسرک فال فروش خوب می شد پول درآورد، علی ۹ ساله بود و گاهی قدش به شیشه ماشین هم نمی رسید اما دست از تلاش بر نمی داشت برای آنکه بتواند فال های خود را نشان مرد پژو سوار بدهد.
نرگس سبزه پوست بود، با موهای لخت مشکی و روسری آبی، مانتو صورتی به تن کرده بود با کفش های پسرانه می گفت خیلی وقت است پدرش را ندیده، کم حرف بود بیشتر با آره و نه به سوالات پاسخ می داد انگار می خواست وقتش هدر نرود با پاسخی کوتاه دوباره به پشت چراغ قرمز رفت و گفت: خانم برای پدرت جوراب نمی خواهی؟. جواب مردم هم در مقابل سوال نرگس کوتاه بود (نه) و دوباره نفر بعد...
رضا از دیگر بچه ها بزرگتر بود وقتی شیشه ماشین را پاک می کرد چشمان روشنش بیشتر از همه چیز جلب توجه می کرد، انقدر شیشه ماشین ها را پاک کرده بود که مچ دستش را با پارچه سفید که به مشکی میزد بسته بود وقتی از او پرسیدم به مدرسه می روی یا نه گفت: اگر وقت کنم چرا که نه، گفتم مگر چند ساعت در روز کار میکنی؟ گفت:‌ صبح تا شب...
معاونت امور اجتماعی بهزیستی اصفهان که شاید بیشتر اوقات خود را برای ساماندهی امور چنین کودکانی سپری می کند با وضعیت این کودکان چندان هم بیگانه نیست اما توجه به تحصیل این کودکان مانع دست روی دست گذاشتن آنها شده است و معاون امور اجتماعی بهزیستی به ما گفت: حدود ۴۴۰ کودک کار در سال گذشته به سازمان بهزیستی مراجعه کردند که ۱۱۷ نفر آنها از طریق موسسه خیریه غیردولتی ساماندهی شدند و روزانه برای آنها سه وعده غذایی گرم تهیه دیده شده و آموزش های مختلفی در زمینه کودک و خانواده به کودکان و خانواده های آنها داده می شود.
وی در ادامه افزود: ۴۰ درصد از این کودکان از اتباع خارجی هستند و با توجه به آمار به دست آمده ۶۰ درصد این کودکان را پسران تشکیل داده اند و تاکنون ۴۰ نوزاد تحت پوشش بهزیستی قرار گرفته اند که همه اینها در موسسه خیریه (سرمد) سرویس دهی می شوند.
مجتبی ناجی اضافه کرد: از آنجایی که این کودکان به دلیل تکدی گری از تحصیل جا مانده اند هدف این موسسه توانمندسازی کودکان و بازگرداندن آنها به مدارس است از طرفی برخی از آموزش های هنری از جمله، صنایع دستی، نقاشی و خط و ... به کودکان آموزش داده می شود تا استعداد و توانایی این کودکان شکوفا شود.
۱۱۷ کودک با حمایت بهزیستی به زندگی عادی خود بازگشته اند
وی اظهار کرد: در آموزش هایی که به خانواده این کودکان داده می شود سعی شده خانواده ها را متقاعد کنند که اگر برای ترحم مردم و کسب سود بیشتر فرزندان خود را مجبور به کار کردن می کنند این کار نوعی کودک آزاری است و باید از آن جلوگیری شود چرا که رویکرد اصلی بهزیستی خانواده محوری است و تمام تلاش خود را می کنیم تا کودکانی که دارای خانواده بدسرپرست هستند را با آموزش و حمایت به کانون گرم خانواده بازگردانیم.
معاون امور اجتماعی بهزیستی اصفهان در ادامه افزود: البته در شرایط خاص با رای و نظر قاضی کودک در بهزیستی نگهداری می شود اما از آنجایی که خود کودکان نیز در کنار خانواده و اقوام خود احساس راحتی بیشتری می کنند حدود ۵۵۰ کودک و نوجوان نیز نزد اقوام درجه یک نگهداری می شوند و از طرف سازمان بهزیستی نیز ماهیانه کمک هزینه ای به آنها تعلق می گیرد.
وی در پاسخ به سوال خبرنگار ما مبنی بر اینکه چه تعداد از این کودکان پس از بازپروری و حمایت های اعمال شده به زندگی ایده آل خود بازگشته اند،‌ گفت: کودکان کار به دلیل شرایطی که دارند بسیار در معرض آسیب های اجتماعی، مسائل بهداشتی و .... قرار می گیرند و در بسیاری از موارد مورد سوء استفاده قرار می گیرند و اگر در گروه یا باندی مشغول فعالیت باشند به قاچاق مواد مخدر، دزدی و اعتیاد روی می آورند؛ سازمان بهزیستی با مجوزی که به موسسه خیریه سرای مهر دستان سپهر داده است توانسته ۱۱۷ کودک را به زندگی عادی خود بازگرداند که این کودکان در جشن های سازمان همراه با خانواده های خود شرکت می کنند و زندگی مطلوبی دارند.
سرمد؛ مددکار کودکان کار
سرای مهر دستان سپهر نام داشت (سرمد) هم به آن می گفتند، خانه ای قدیمی بود با حیاطی سر سبز و درختان بلند، وارد که می شدی از چهره هایشان معلوم بود هر کدام چندین سال درد کشیده اند اما امید داشتند که روزی همه دردهایشان التیام پیدا می کند.
در دفتر مدیریت خانم های جوان به عنوان مربی حضور داشتند که هر کدام آموزش هایی را به کودکان می دادند، حدود ۱۰ کلاس وجود داشت که در هر کدام هنری آموزش داده می شد در یکی از کلاس ها که با رنگ صورتی تزیین شده بود موسیقی تدریس می شد، در کلاس دیگری بچه ها مشغول بازی فوتبال دستی بودند.
بچه هایی که روزی در گرمای تابستان و سرمای زمستان جوراب و فال و آدامس می فروختند اکنون در حال بازی کردند در محیطی امن و خنک در حال کودکی کردن بودند، کودکی هایی که شاید خیلی زودتر باید به آن می رسیدند.
محبوبه بکاء مددکار موسسه سرمد در گفت و گو با مهر گفت: ۱۱۰ مددجو داریم که ۹۷ نفر آنها به صورت فعال در سازمان حضور دارند که در رده سنی های شش تا ۱۶ سال در کلاس های موسسه شرکت می کنند اما نوجوانان سنین ۱۸ سال نیز در کلاس های مشاوره ای شرکت می کنند زیرا به دلیل غرور دوره جوانی تمایلی به شرکت در کلاس های موسسه ندارند.
بازارچه خیریه کسب درآمدی برای کودکان
وی ادامه داد: ۴۶ مددجوی دختر و ۵۱ مددجوی پسر در موسسه حضور دارند که می توان گفت ۵۶ درصد آنها از اتباع غیر ایرانی هستند که رشته هایی از قبیل کامپیوتر، زبان، گلدوزی، چرم دوزی، مینا کاری، موسیقی و کلاس های تقویتی ریاضی و ... توسط مربی به آنها آموزش داده می شود.
مددکار موسسه سرمد با اشاره به برگزاری بازارچه خیریه در مرکز بهزیستی استان اصفهان گفت: بچه هایی که در زمینه های هنری آثاری را خلق می کنند، آثار آنها در بازارچه خیریه به نمایش گذاشته می شود و اگر این آثار به فروش برسد درآمدی برای خود کودکان خواهد شد.
وی در ادامه افزود: در صدد هستیم برای بچه ها شغل مناسب در زمینه هایی که آموزش دیده اند فراهم کنیم و با پرکردن زمان آنها اجازه ندهیم کودکان در خیابان ها دست فروشی کنند از طرفی با دادن کمک هزینه ناچیز به خانواده ها و تهیه خورد و خوراک آنها نیز حمایت هایی از سازمان صورت می گیرد.
حمایت از کودکان وابسته به «سرمد» تا ۱۸ سالگی
محبوبه بکاء به چهار طرح کمک رسانی مالی سازمان اشاره کرد و گفت: سازمان چهار طرح را برای ما تعیین کرده که در مناسبت های زمانی مختلف کمک هایی که خیرین برای کودکان تهیه می بینند را به دست آنها برسانیم که ما برای عید نوروز، اول مهر، ماه رمضان و شب یلدا، لباس و مواد خوراکی را که خیرین تهیه دیده اند به دست خانواده ها و کودکان می رسانیم.
وی حمایت سازمان بهزیستی از کودکان را تا سن ۱۸ سال اعلام کرد و گفت: بعد از ۱۸ سالگی ما به صورت دورادور از حال و احوال بچه ها جویا خواهیم شد بکاء با اشاره به موفقیت بچه های وابسته به موسسه گفت: کودکی که تحت حمایت بهزیستی بود بعد از سالها حمایت برای ادامه تحصیل به آلمان سفر کرده است یا دختری که قصد خودکشی داشت الان به زندگی عادی خود بازگشته است.
مددکار موسسه سرمد ادامه داد: برخی از این کودکان تا سن ۱۳ سالگی نیز وارد مدرسه نشده اند که توسط مربی های موسسه سواد آموزی می شوند و با رایزنی هایی که صورت می گیرد در نزدیک ترین مدرسه محل زندگی خود ثبت نام می شوند.
وی در ادامه افزود:‌ بیشتر این کودکان از محله های حصه، زینبیه و امام خمینی هستند.
پای درد و دل کودکی که پشت چراغ قرمز ماند
فرزین نوجوان ۱۳ ساله ای بود که گیتار به دست گرفت و با هر دستی که بر ساز میزد هزاران رویا و خیال را در سر می پروراند، در خانواده ای بزرگ شده بود که ضرب دست پدر، مادرش را بیمار کرده و فرزین برای فرار از جو نابسامان خانواده خود را با کار کردن در مکانیکی سر گرم کرده بود.
گیتار، ضرب و پیانو سازهایی بود که فرزین در چهار سال عضویتش در موسسه سرمد آموخته بود و دلش میخواست خواننده ای معروف شود و روزی برای مردم کنسرت بگذارد.
پسری که موهای بور و لختش روی پیشانی اش ریخته بود و با چشمان سبز رنگش نگاه می کرد و هنرمندانه سیم های گیتار را به صدا در می آورد همان پسرکی بود که روزی آچار در دست کوچکش جا خوش کرده بود.
امیرعلی که همراه مادرش به موسسه آمده بود، گوشه ای از سالن کتابی به دست گرفته بود و نقاشی می کشید خودش اهل صحبت کردن نبود اما مادرش برایمان از ورود امیرعلی به این موسسه گفت؛ «پدر امیر علی با بدهکاری های زیادی که داشت به زندان افتاد و من با مختصر حقوقی که از آموزش و پرورش دریافت می کردم مقداری از بدهکاری ها را پرداخت کردم اما هنوز مقدار زیادی از آنها باقی مانده است».
مادر امیر علی ادامه داد: در آن روزها که من درگیر کارها و بدهکاری ها بودم امیر علی و خواهرش برای ساعات و مدت های طولانی در منزل می ماندند و هیچگونه تفریحی نداشتند و ضربه روحی بزرگی خوردند اما بعد از اینکه به این موسسه آمدند خیلی از لحاظ روحی بهتر شد.
سرمد، بومی برای آرزوهای کودکان
۱۳ سال پیش در افغانستان متولد شده بود، چهره ای سبزه با چشمانی کوچک داشت اما دو سال بود طعم شیرین مدرسه رفتن را چشیده بود، می گفت از شش سالگی دست فروشی کرده و چیزی در این دنیا نیست که نفروخته باشد.
محمدعلی نوجوان افغانستانی توسط یکی از اقوامش به موسسه معرفی شده بود و از زمانی که وارد موسسه شده بود حدود چهار سالی می گذشت که دیگر دست فروشی نکرده بود و از این بابت بسیاز خوشحال بود وقتی از او پرسیدم جمله ای درباره این روزهای زندگی خود بگو، گفت: این موسسه برای امثال ما که اینقدر بدبختی داریم خیلی خوب است حداقل کمی از بدبختی هایمان را کم می کند.
کلمه «بدبختی» آنقدر عمق وجود محمدعلی را درد آورده بود که در این سن و سال از آن یاد میکرد و این برای جامعه ای که تمام تلاش خود را می کند تا کودکی از تحصیل جا نماند بسیار دردناک است.
در مقابل کلمه «بدبختی» که روی زبان آنها بود واژه ای دیگر در چشمان خیلی از کودکان این موسسه می درخشید و آن کلمه «خوشبختی» بود که دل خیلی از کودکان و خانواده هایشان را شاد و کودکان را به دنیای کودکی بازگردانده بود.
امید در چشم بسیاری از این کودکان دیده می شد، امیدی سرشار از آرزوهای رنگی که شاید در گذشته ای نه چندان دور باور به رسیدنش نداشتند اما امروز در سرمد برای رسیدن به آن آرزوها لحظه شماری می کردند و در مقابل کودکان، خانواده هایی که نحوه رفتار صحیح با فرزندان را نیاموخته بودند این بار با کمک مددکاران و مشاوران موسسه توانسته بودند کانونی گرم برای خانواده خود فراهم کنند.

ارسال نظر