روزگاری که لنجان، فریدونکنار بود

شبکه آب اصفهان، یکی از وسیع ترین، مدرن‌ترین و درعین حال تاریخی‌ترین شبکه‌های آبرسانی کشور است. این شبکه البته یک اشکال کوچک دارد و آن اینکه سال‌هاست قطره‌ای آب در آن پیدا نمی‌شود. آنقدر قدیمی که محلی‌ها هنوز به آن «مادی» می‌گویند و اعتقاد دارند این سیستم آبیاری به دوره مادها برمی‌گردد و آنقدر وسیع و مدرن که در این استان پهناور به هرسمتی بروی، یکی از نهرها و لوله‌ها با بهترین سازه و مراقبتی وسواسی، شانه به شانه‌ات می‌آید.

شبکه آب اصفهان، یکی از وسیع ترین، مدرن‌ترین و درعین حال تاریخی‌ترین شبکه‌های آبرسانی کشور است. این شبکه البته یک اشکال کوچک دارد و آن اینکه سال‌هاست قطره‌ای آب در آن پیدا نمی‌شود. آنقدر قدیمی که محلی‌ها هنوز به آن «مادی» می‌گویند و اعتقاد دارند این سیستم آبیاری به دوره مادها برمی‌گردد و آنقدر وسیع و مدرن که در این استان پهناور به هرسمتی بروی، یکی از نهرها و لوله‌ها با بهترین سازه و مراقبتی وسواسی، شانه به شانه‌ات می‌آید.
درست روزی به اصفهان می‌رسم که قرار است بستر زاینده‌رود پاکسازی شود و آب‌بند‌ها و سنگ‌چین‌ها را بردارند و دریچه مادی‌ها را ببندند تا به سرعت باغ‌های خمینی‌شهر و نجف آباد را نجات دهند. بستر رود آنقدر خشک است که اگر 10 روز آب رها شود، 5 روزش در راه مکیده خواهد شد. یعنی 15میلیون متر مکعب از 30 میلیون متری که رها می‌شود.
با مهندس حمیدرضا نریمانی، مدیر شبکه آب‌های سنتی میراب زاینده رود، به سمت زرین‌شهر لنجان می‌روم تا از نزدیک واکنش کشاورزان را به مسدود کردن مادی‌ها و برچیدن سنگ‌بندهای وسط رودخانه ببینم. منطقه‌ای که به کاشت برنج متهم است و زمانی نه چندان دور به هتل‌ها و تفرجگاه‌های ساحلی‌اش می‌بالید. نریمانی می‌گوید: «تا خمینی شهر باید مسیر باز باشد و در راه کسی آب برندارد. بنابراین در منطقه مبارکه و لنجان باید موانع را برداریم که متأسفانه تا حالا به‌دلیل درگیری کشاورزان این اتفاق نیفتاده و بستر رود بدرستی پاکسازی نشده.»
سنگ‌بندها موانعی سنتی هستند که روستایی‌ها در بستر رود ایجاد می‌کنند تا با بالا آمدن آب، آن را با شق نهر به زمین‌های کشاورزی اطراف برسانند و آن طور که مهندس نریمانی توضیح می‌دهد در منطقه لنجان 16 سنگ‌بند با35 دریچه و 50 حقابه‌دار و در منطقه مبارکه 14 سنگ‌بند وجود دارد که تعدادی از آنها هم برای مصارف صنعتی و بهره‌برداری شهرداری‌هاست: «کشاورزان می‌گویند سنگ‌بندها لااقل 200 تا 300 سال قدمت دارند که این از جهاتی درست است اما فیزیک آنها جدید است و با تغییر شرایط هم تغییر کرده‌. البته حرفی که مستقیم زده نمی‌شود این است که می‌گویند ماهم از این آب حق داریم و ماهم دل‌مان می‌خواهد زمین‌های‌مان را سیراب کنیم. یعنی هنوز انسجامی بین خود کشاورزان وجود ندارد و بالادستی‌ها بدرستی مراعات پایین دستی‌ها را نمی‌کنند.»
همان‌طور که سیستم آبیاری و شبکه آب اصفهان یکی از قدیمی‌ترین و دقیق‌ترین شبکه‌های آب کشور است، سیستم کشاورزی و باغداری آن هم کاملاً اصولی و برمبنای داده‌های دقیق علمی است؛ دو مجموعه‌ای که یکجا در «طومار شیخ بهایی» به دقت بدان پرداخته شده و من در خیلی از نقاط اصفهان برگه‌ای از این طومار را در دست کشاورزان دیدم. در این طومار آمده است، بالادستی‌ها برنج بکارند و در پایین دست، باغ‌ها آبیاری شود و پایین دست آن هم که شرق اصفهان است و رود به تالاب گاوخونی می‌ریزد، غلات و صیفی‌جات به عمل آید. بنابراین در اصفهان با سه گونه از کشت و زرع مواجه می‌شویم؛ شالیزارهای پایین دست سد «چم آسمان» و منطقه لنجان و مبارکه، باغ‌های خمینی شهر و نجف‌آباد در غرب اصفهان و زمین‌های وسیع شرق اصفهان در مرز تالاب گاوخونی. اما زاینده رود درست از چم آسمان به بعد یعنی در 65 کیلومتری جنوب غرب اصفهان تا گاوخونی خشک است. درواقع سال‌هاست که خشک است.
اما چرا برنج؟ منطق شیخ بهایی که آن همه به دقت مهندسی‌اش می‌بالیم می‌گوید زمین در لنجان و مبارکه وسیع نیست درحالی که حقابه آن درست به اندازه شرق اصفهان است و زمین کم و آب فراوان این اجازه را به کشاورز می‌دهد تا محصول پرمصرف تری بکارد و درآمدی برابر با شرق داشته باشد.
اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم مبارکه و لنجان که بلوک اول از هفت بلوک طومار شیخ بهایی است، با 4 هزار هکتار زمین قابل کشت، 6 سهم آب دارد و رودشت در شرق اصفهان که آخرین بلوک محسوب می‌شود، با 50 هزار هکتار زمین قابل کشت نیز 6 سهم. با این تفاوت که در شرق می‌بایست غله و صیفی جات بکارند و اجازه کاشت برنج داده نشده. بلوک‌های دیگر پس از لنجان، به ترتیب النجان، ماربین، جی - شهر اصفهان- براآن، کرارج و در نهایت رودشت است که سهم آب و نوع کشت هرکدام در طومار شیخ بهایی مشخص شده است. اما مهم‌تر از آن اینکه چند متر پایین‌تر از بستر زاینده رود، زمین مثل چینی یکدست و وسیعی می‌شود که آب را دوباره به رود برمی‌گرداند و گاه این اتفاق تا 4 بار می‌افتد. یعنی 4 بار آب به شالیزار می‌رود و دوباره به رود برمی‌گردد و اساساً برای همین نامش را زاینده رود گذاشته‌اند؛ رودی که در مسیر خود مدام زایش دارد. هرچند این‌ها متعلق به زمانی است که زاینده رود، زنده بود و نیازی هم به برچیدن سنگ‌بند و توقیف ماشین‌های حفاری و لایروبی چاه و شکستن چینی طبیعی زمین‌های اطراف و دعوای بالادستی و پایین دستی نبود.
روی پل دیزیچه و بستر خشک زاینده‌رود می‌ایستم تا یکی از سنگ‌بندها را از نزدیک ببینم. انگار چند کمپرسی سنگ، وسط رود خالی کرده باشند. کنار پل روی تابلو نوشته شده «به شهر ساحلی و تاریخی دیزیچه خوش آمدید» و تابلو دیگری که یک هتل ساحلی را تبلیغ می‌کند. برای آنکه یادم نرود، ضبطم را روشن می‌کنم و چند جمله یادداشت صوتی برمی‌دارم: «طنز تلخی است؛ فریدونکنار متروک، ویلاهای رها شده نوشهر. می‌گویند اینجا زمانی بوی برنج دیوانه‌ات می‌کرده.»
در راه مدام چشم می‌گردانم تا شالیزاری دیده باشم. درست شبیه فیلم‌هایی که در شبکه‌های مجازی دیده‌ام. اما جز زمین‌های رها شده و نشا‌های سوخته‌ای که مثل جارو در زمین فرو رفته‌اند، چیزی پیدا نمی‌کنم. مهندس نریمانی برایم توضیح می‌دهد که
از 20 هزار هکتار برنجکاری سال‌های قبل، 3 هزار و 500 هکتار بیشتر نماند که گله گله این طرف و آن طرف با چاه‌های کم عمق آبیاری می‌شوند. معنی این حرف آن است که توسعه شالیزارها چنان بوده که طبیعت خود آن را به میزان طومار شیخ بهایی برگردانده است. حال اگر زاینده رود باز شود، چاه‌ها هم تغذیه می‌شوند. خیلی‌ از کشاورزان این را می‌دانند و با بستن دریچه مادی‌ها مشکلی ندارند اما جو غالب مقاومت و درگیری آنها با مسئولان آب منطقه‌ای است. آن هم بر سر آبی که هنوز جاری نشده و اگر هم جاری شود، معلوم نیست مشکلی از باغداران پایین دست حل کند یا نه؟
در راه خبر می‌رسد کشاورزان و نمایندگان‌شان جلوی فرمانداری زرین‌شهر تجمع کرده‌اند. اما بازدید از سنگ‌بند برچیده شده شهرداری زرین‌شهر و مجتمع فولاد مبارکه هم اهمیت زیادی دارد. این را باید به چشم دیده باشم. با مهندس نریمانی به سمت پلی حرکت می‌کنیم که فنس مجتمع مبارکه در سمت چپ و راه‌آهن این مجتمع در سمت راست پیداست. زیر پل سنگ‌بند برچیده شده و دریچه مادی‌ها هم با خاک مسدود شده است. به گفته نریمانی، شرکت آب منطقه‌ای تا زمان حضور من در اصفهان یعنی یک هفته پیش از باز شدن زاینده‌رود، موفق به برچیدن تنها یک سنگ‌بند در «وینیچه» و شکافتن دو سنگ‌بند دیگر شده است. تا به فرمانداری زرین‌شهر برسیم، از او می‌پرسم دقیقاً کجا هستیم و چند کیلومتر تا سد چم آسمان فاصله داریم؟ نریمانی می‌گوید:
- حدوداً 45 کیلومتر با چم آسمان فاصله داریم و از آنجا هم 150 کیلومتر تا سد زاینده رود.
- چرا هیچ آبی از چم آسمان به این طرف جاری نمی‌شود؟
آب کم است و فقط برای شرب استفاده می‌شود.
- برای صنایع چطور؟
نه، برداشت صنایع از رودخانه صفر است. آنها از چاه و پساب استفاده می‌کنند.
- عجیب نیست؟ واقعاً می‌شود با چاه یا فاضلاب، صنایع به این بزرگی را تأمین کرد؟
مجتمع فولاد، پساب مبارکه را خریده که 300 لیتر بر ثانیه آب دارد و همین طور قسمتی از پساب زرین‌شهر که عمده مصرف‌شان را تأمین می‌کند.
- این اطلاعات دقیق است؟
بله. این طرح‌ها متعلق به خیلی وقت پیش است که متأسفانه دیر اجرا شد.
این گفت‌و‌گو را با بسیاری از کارشناسان آب منطقه‌ای تکرار می‌کنم و هربار همین توضیح را می‌شنوم. متأسفانه درنهایت هماهنگی‌ها برای پیگیری موضوع از خود مجتمع فولاد مبارکه و ذوب آهن اصفهان به جایی نمی‌رسد و کار می‌ماند برای سفر بعد. با این همه ناچارم به‌دلیل تکرار اطلاعات از زبان افراد مختلف آن را باور کنم؛ موضوعی حساس و جنجالی که لااقل در افکار عمومی به‌عنوان متهم اصلی نرسیدن آب به حقابه‌داران سنتی اصفهان ثبت شده است. چم آسمان البته از طریق لوله‌ای به قطر یک متر و 70 سانت به یزد هم آب می‌رساند که آن هم مورد اعتراض مردم و کارشناسان است. کارشناسان می‌گویند قرار بوده وقتی آب تونل سوم کوهرنگ به زاینده‌رود ریخت، یزدی‌ها آب بردارند درحالی که تونل سوم هنوز تکمیل نشده اما یزد 17 سال است که از زاینده‌رود برداشت می‌کند. مردم هم به زبانی ساده‌تر این پرسش را مطرح می‌کنند که آیا درست است باغ‌های
300 - 200 ساله اصفهان را بخشکانیم و در یزد کاشی و سرامیک بسازیم؟
نمایندگان کشاورزها در فرمانداری زرین‌شهر چنان با جمله‌هایی کلیشه‌ای از رفاقت و دوستی و همکاری برای پاکسازی بستر رودخانه حرف می‌زنند که انگار مصاحبه‌ای تلویزیونی است. نگفته پیداست که کمترین حقیقتی در این حرف‌ها نیست. از مهندس نریمانی می‌خواهم برویم و از نزدیک عملیات پاکسازی در روستای «بابا شیخعلی» را ببینیم. روستایی در کنار تصفیه‌خانه بابا شیخعلی که آب شرب اصفهان را تأمین می‌کند و مرقد امامزاده‌ای به همین نام. اما اینجا جایی نیست که بشود با اهالی گفت‌و‌گو کرد. آنها وسط بستر خشک رود و روی دیوار سنگ‌بند نشسته‌اند و یکسره داد می‌کشند. نمایندگان نیروی انتظامی، دادگستری، آب منطقه‌ای کل اصفهان، نمایندگان خود کشاورزها و... در صحنه هستند و تلاش می‌کنند مردم را برای برچیدن بند قانع کنند. آنها پابرهنه این سو و آن سو می‌دوند و بی‌امان فریاد می‌کشند. لحظه‌ای بعد با سنگ به طرف بولدوزر می‌دوند و راننده مجبور می‌شود صحنه را ترک کند. یکی از روستایی‌ها پشت فرمان می‌نشیند و بولدوزر را به تندی از بستر رودخانه خارج می‌کند. یک سرهنگ نیروی انتظامی دست در گردن پیرمردی می‌اندازد و تلاش می‌کند او را به گوشه‌ای ببرد و آرام‌اش کند. پیرمرد چنان فریاد می‌زند که هرلحظه احتمال سکته می‌رود. بعد از ساعتی فریاد و یقه‌کشی و دشنام‌گویی، کشاورزان و نمایندگان مصالحه می‌کنند که به جای تخریب بند، روی آن خاک بریزند و دو طرف را شیب دهند. اما همین که بولدوزر شروع به کار می‌کند دوباره اختلاف بالا می‌گیرد و بولدوزر وسط رود می‌ماند و راننده پا به فرار می‌گذارد. می‌گویند چند روز پیش یکی از مسئولان عالی‌رتبه محلی هم در مسجدی مجبور به فرار شده بود، طوری که کفش‌هایش را با اتومبیل دیگری از پشت سر می‌آورند. این را از چند کارشناس آب منطقه‌ای می‌پرسم و آنها تأیید می‌کنند که موضوع بدتر از آن چیزی بوده که شنیده‌ام. درواقع کشاورزی با تراکتور به یکی از همراهان مسئول محترم حمله برده و محافظان ناچار شده‌اند او را پابرهنه از صحنه دور کنند.
چند دقیقه بعد گوشه‌ای از چمن پارک، مهدی جعفری مسئول دفتر حقوقی سامان آب را می‌بینم که درحال ناهار خوردن است. خسته از بگو مگو با کشاورزان. می‌خواهم گپ و گفت کوتاهی داشته باشیم که صدای تیر هوایی بلند می‌شود و کمی بعد فرمانده نیروی انتظامی منطقه هم از راه می‌رسد. جعفری می‌گوید: «شک نکنید غرب اصفهان هم چند سال دیگر به سرنوشت شرق اصفهان دچار می‌شود. شرق هم همین مسیر را قدم به قدم رفت تا برهوت شد. آب رودخانه که خشکید شروع کردند به لایروبی چاه‌ها و کف‌شکنی. بعد بین چاه‌ها تونل زدند. بعد آب چاه شور شد و زمینی را که آب شیرین خورده بود خشکاند. در شرق زمینی که هزار کیلو گندم می‌داد حالا اگر آب هم بخورد 300 کیلو بیشتر محصول ندارد. الان هم که یکسره کشاورزی سوخته و رو آورده‌اند به پرورش ماهی با آب شور. شک نکنید که اینجا هم همان راه را می‌رود.»
جلال نعمتی که نماینده کشاورزان نجف آباد هم هست آمده بالادستی‌ها را ببیند و اینکه آیا آنها بالاخره اجازه برداشتن بندها را می‌دهند یا نه؟ او با فرمانده نیروی انتظامی این طور حرف می‌زند: «جناب اگر این بندها غیرقانونی است، با قدرت تمام برشان دارید، من که مسئول اجرای قانون نیستم. اگر هم قانونی است، تکلیف ما را روشن کنید که بروم نجف آباد بگویم فکری به حال خودشان بکنند. 20 روز است با هزار کلک و زبان بازی و شیره به سر این و آن مالیدن، باغدارهای منطقه را بین زمین و آسمان نگه داشته‌ام، دیگر نمی‌توانم. باغ‌های خمینی شهر و اصفهان همه نابود شد رفت. کاری نکنید مردم به این نتیجه برسند که خودشان باید کاری کنند. گندم نیست که بگوییم امسال خشکید سال بعد می‌کاریم. شما غرامت باغ 80 ساله را چطور می‌خواهید بدهید؟ روزی 50 نفر به من زنگ می‌زنند. به خدا شرق اصفهان هم آماده هستند که هروقت ما گفتیم بیایند کمک مردم نجف آباد و خمینی شهر، دیگر بقیه‌اش با خودتان است. کارد به استخوان رسیده جناب سرهنگ دو روز دیگر کاری از من ساخته نیست.»
آب زاینده رود بالاخره باز شد و تا سد خشکیده نکوآباد پیشروی کرد، بدون برداشتن بسیاری از بندها. نکوآباد با دو کانال در سمت چپ و راست به باغ‌های نجف آباد و خمینی شهر آبرسانی می‌کند اما برای خیلی‌ها دیگر کار از کار گذشته و صدبار هم که مسیر آب باز باشد، نمی‌تواند بازار سکه چال زغالی‌های این دو شهر را از رونق بیندازد.
فریاد پابرهنگان در بستر خشک رود
پس از دو ساعت کلنجار کنار بستر رودخانه و در پارک محوطه امامزاده بابا شیخعلی چند نفر از کشاورزان با مهدی جعفری مسئول دفتر حقوقی سامان آب، در حال بگو مگو هستند شاید راهی پیدا شود:
- آقا جان ما آب برنمی‌داریم ولی اجازه هم نمی‌دهیم بند را خراب کنید. دریچه‌ها را که بسته‌اید، بروید پی کارتان.
- اگر نمی‌خواهید آب ببرید، بند به چه دردتان می‌خورد؟
- این آثار باستانی ماست. از پدر و پدرجدمان به ما رسیده تمام.
کشاورزها دوباره همهمه می‌کنند:
- شما دوست داری یکی در نزده بیاید اتاق بالایی خانه‌ات؟
- ان‌شاءالله خشکسالی بدتر می‌شود و مشکل همه ما هم یکجا حل می‌شود، حرص نخور!
- هزار تا شرکت درست کرده‌اید بخدا نمی‌دانیم با کی طرف هستیم؛ شرکت آب، شرکت این ور آب، شرکت آن ور آب، شرکت وسط آب، شرکت بیرون آب. حقوق بی‌صاحب می‌گیرید خب بروید برای خودتان تصمیم بی‌صاحب هم بگیرید. چکار به کار ما دارید؟ اینها همه مال حقوق بی‌صاحب است، حقوق بی‌صاحب.
- چرا پارسال 8 ماه آب را ول کرده بودید کله کش توی رودخانه پایین می‌رفت؟
- برای اینکه کشاورز شرق اصفهان هم مثل من و تو زن و بچه دارد و باید اموراتش بگذرد.
- خب آب را باز کنید شرق و غرب اصفهان از تشنگی دربیاید، الان چرا باز نمی‌کنید؟
- تو بچه کشاورزی؟ منم بچه کشاورزم، پاییزه کاری را کی می‌کارند؟ شرق اصفهان پاییزه کاری داشت، باید آب برمی‌داشت یا نه؟
- برج 11 چه گندمی؟ تو کشاورزی؟
- شما حق‌تان را گرفتید، پایین دست هم آب می‌خواهد یا نه؟ به خاطر شما که نمی‌توانیم پایین دست را بخشکانیم. ما اصل را بر این می‌گذاریم که...
- اصل این است که شما برای خرابکاری آمده‌اید.
- خب نتیجه اینکه هرکسی پایین دست‌تر است باید برود بمیرد.
- نه خیر شرق اصفهانی هم مردم همین مملکتند، از خارج که نیامده‌اند. شما آب را درست تقسیم کنید. چطور ذوب آهن و فولاد یک میلیارد دارند بدهند یک بازیکن بخرند. پول کم دارند که حق ما را هم می‌ریزید توی حلقوم‌شان؟ آدم می‌خرند، بروند آب هم بخرند. شما یکی بگو ما هم یکی جواب می‌دهیم.
- والله من یکی می‌گویم شما 10 تا جواب می‌دهید.
- شما دلت پر نیست. جات راحت است. تابستان زیر کولری، زمستان بغل بخاری، خبر از شب و روز ما نداری.
- آقا اینها را ول کنید من یک آدم بیکارم، شما به من بگو چکار کنم؟ بروم دزدی؟ ها؟ گفتم جواب من را بده، بروم دزدی؟ از دیوار خانه تو بروم بالا؟ جواب من را بده!
دوباره فریاد پیرمردی که در آستانه سکته است، بلند می‌شود. کنار دیوار امامزاده، دختربچه‌ای گریه می‌کند و چند نفر دارند آرامش می‌کنند. دختر می‌گوید پدرش وسط رودخانه است و می‌ترسد اتفاقی برایش بیفتد
منبع: روزنامه ایران

ارسال نظر