مصرفگرایی ایرانی به شوی فشن کودکان رسید/سن لاکچریسم زیر ۵سال
فرایند نمایشگری در جامعه نمایش ایرانی حد و مرزی ندارد، حالا پای معصومیت و جذابیت کودکان را هم به میان کشیده و از آن ابزار یا «کالایی» ساخته است که میتوان با آن بیشتر و بهتر فروخت!
فرایند نمایشگری در جامعه نمایش ایرانی حد و مرزی ندارد، حالا پای معصومیت و جذابیت کودکان را هم به میان کشیده و از آن ابزار یا «کالایی» ساخته است که میتوان با آن بیشتر و بهتر فروخت!
به گزارش مهر ؛یک سرچ ساده برای پیدا کردن مقالات یا کتابهایی که در آنها از مد و مدگرایی و فشن و فشنیسم حرفی به میان آمده است، شما را به انبوهی از منابع میرساند که این موضوعات به طور خاص نزد دو قشر بررسی شده است؛ نخست «زنان» و دوم «جوانان»! درست است که این تقسیمبندی کاملا استقرایی و البته ناقص است؛ و همچنین میتوان منابع متعددی هم پیدا کرد که پدیده مد و فشن را نزد مردان یا میانسالان بررسی کرده، با اینحال تمرکز بر آن دو دسته، بیانگر فراگیری مد و فشن در بین آنها و یک اختلاف نسبت معنادار است؛ به عبارتی این تمرکز بر زنان و جوانان نشان میدهد که پدیدههای عینی در جوامع متعدد پژوهشگران و نویسندگان را به واقعیتی در خصوص فراگیر بودن مد و فشن در بین این دو قشر، یعنی «زنان» و «گروه سنتی جوانان؛ اعم از دختر یا پسر» رهنمون شده است. اما حالا دیگر باید تغییری اساسی در این تقسیمبندی اعمال کرد و کمکم قشر خاص و سومی را باید به آن دو دسته افزود؛ قشری که شاید کمتر کسی حتی به ذهنش هم خطور میکرد در آن تقسیمبندی رتبه سوم را از آن خود کند؛ «کودکان»!
در همین ساعاتی که این متن در حال نگارش است، کلیپی تبلیغاتی در فضای اینستاگرام منتشر شده و در حال دست به دست شدن است که در آن ما با یک پدیده نو و عجیب در ایران مواجهایم؛ شاید برای نخستین بار در این کشور، کلیپی از یک سالن «فشنشو» - به معنای «نمایش فشن» و نه بر وزن «خنداننده شو»! - ساخته منتشر شده و در حال دیده شدن است که در ما با سالنی پر زرق و برق مواجهایم که از در و دیوارش از لوگوی تبلیغاتی شرکتهای ایرانی که در حقیقت کار دلالی را انجام میدهند، پر شده و در عین حال تلاش برجستهای صورت گرفته تا این سالن، تا حد ممکن به یک سالن «فشنشو» در یک کشور اروپایی یا آمریکایی شبیه و نزدیک شود. در تصویر دکوری پر زرق و برق و نورپردازی شده را میبینیم که با رنگهای کرم و طلایی و سایهروشنهای خیرهکننده در حال القای جذابیتی مثالزدنی است؛ دکور مذکور دارای یک دالان ورود و خروج کاراکترهای مدل، و همچنین سکوی نمایش و پرزنت مد است و چند کودک معصوم با چهرههای خندان از این دالان، داخل و خارج میشوند، روی سکو راه میروند و لباسهایی که بر تنشان کردهاند را نمایش میدهند. کودکانی انتخاب شده و آراسته شده به عنوان ابژههایی که مانند یک عروسک، جذاب و دلربا به نظر برسد تا هر بینندهای با دیدن آنها به این رویا متوسل شود که «ای کاش فرزند من هم در بین اینها یا در شمایل آنها بود!»
بچههای حاضر در این کلیپ که طبیعتاً کوچکترین درکی از کنشی که در حال ارتکاب آن هستند، ندارند، با خندههای ملیح، جلو و عقب میروند، میچرخند، خود را تکان میدهند و با آموزشهایی که برای اجرای هر چه بهتر این نمایش به آنها داده شده، اغواگری میکنند و در حالی که یک دستشان را بر کمرشان تکیه دادهاند، دست دیگر را بالا آورده و برای دوربین و لذا مخاطبان (خریداران) بوسه میفرستند و اینگونه لباسهایی را که بر تنشان کردهند، در قالبی معصومانه و اغواکننده «پرزنت» میکنند.
آنطور که خود کلیپ تبلیغاتی و کپشنهای همراه با آن میگوید لباسهایی که بر تن این کودکان شده، از یک برند اسپانیایی بوده که پارچههایش تولید ایتالیا است؛ این لباسها بر مبنای تبلیغ مبلغانشان در ایران «از جنس خیال» ساخته شده و برازنده «تن فرشتههای زمینی» ما هستند! این بخشی از مختصات «اولین فشنشوی مینیمدلها در ایران و رونمایی از کالکشن تابستانه»ی یک شرکت تجارتی - دلالی ایرانی است که به این شیوه برند «لاآماپولا»ی اسپانیا را ترویج و تبیلغ میکند.
فرایند نمایشگری در جامعه نمایش ایرانی حد و مرزی ندارد، حالا پای معصومیت و جذابیت کودکان را هم به میان کشیده و از آن ابزار یا «کالایی» ساخته است که میتوان با آن بیشتر و بهتر فروخت! نفس «مد» و «مدگرایی» که از منظری پدیدارشناسانه کارکردی هماهنگکننده و یکسانساز دارد، از اساس آدمی را مجبور به پذیرش تغییرات میکند! مد اساسا همان فرم و قالب تحمیل تغییرات و پذیرش درونی و اغواگرانه آنهاست که سال به سال، فصل به فصل، ماه به ماه، ماهانه و روزانه و حتی «آن به آن» عرضه میشود و ما را با آنچه در اطرافمان وقوع مییابد، همراه میکند. حالا باید با مد جدید هماهنگ و همراه شویم؛ استفادهای بدنمندانه از معصومیت کودکان برای تبلیغ کالا و کسب منافع بیشتر از این طریق؛ باز کردن حوزهای با عنوان «فشنشوی کودکان» و عمق بخشیدن به مصرف نمادهای فشن و لاکچریسم در زندگی با وارد کردن الگوهای آن به دورانی پیش از جوانی و بزرگسالی.
از سوی دیگر باید مد نظر داشت که مد و جریان نمایش آن، رقابتی پایان ناپذیر است؛ نه انتهایی دارد و نه نقطه اوجی. فرایندی است که نیازمند «بازتولید مدام» است و در این جریان آن چه که امروز مد است، فردا چیزی دمده و قدیمی است و مد جدید جایگزین آن خواهد شد و آن مد جدید هم با چیزهای جدیدتری جایگزین میشود و این رقابت به همین منوال ادامه مییابد.
به همین دلیل است که طرفداران پر و پا قرص مد، همیشه مدهای جدیدتری را پیش رو خواهند داشت که امروز به نظر دستنیافتنی میرسند، ولی به زودی زمان آنها هم فرا خواهد رسید؛ تا دیروز هرگز تصور نمیشد جذابیت و خلوص کودکانی معصوم تا این حد به یک فرایند بازاری و کالایی فروکاسته شود و به این شیوه مصرف شود، ولی امروز مد شده است و به احتمال قریب به یقین در آیندهای نه چندان دور، شاهد فراگیری آن هم خواهیم بود. امروز کودکانی را میبینیم که علیرغم جذابیت و دلرباییشان، وقتی به این فکر میکنیم که آنها به عنوان سوژههای ناآگاه در دل فرایندی کاملا تبلیغاتی، بازاری و کالایی قرار گرفتهاند، حس ترحممان هم برانگیخته میشود. آنان طفلمعصومهایی هستند که قربانیان نگاه ابزاری و بازاری ما میشوند، هر چند اگر این «ما»، پدر و مادران خود این کودکان باشیم.
نکته پایانی اینکه وقتی دوربین در این کلیپ میچرخد و فضاهای دورتر را هم در قاب میگنجاند، ما در پسزمینه زنانی را میبینیم که احتمالا مادران این بچهها هستند و عاری از هر نوع وجه نمایشی و مدگرایانه، روی صندلیهایی ساده به انتظار نشستهاند تا نمایش کودکانشان روی سکوی پرزنتسازی مد، تمام شود و دستشان را بگیرند و بروند خانه و تلاش کنند با فرا رفتن از وجوه نمایشی حیات امروزی به رابطه واقعی مادری و دختریشان بپردازند. ایدون باد!