بررسی آلبوم «ایرانِ من»؛ جنون همایون و سهراب

لابد چیزی جز «جنون» نمی‌تواند این اثر را خلق کند؛ جنونی مستدام برای آهنگساز و خواننده‌ای که خوش مان بیاید یا نه؛ شده اند بخش مهمی از تاریخ موسیقی معاصر ایران، جنونی که سبب می‌شود تمام عتاب‌ها را تاب بیاورند؛ تمام انتقاد‌ها را، تمام آن هجمه‌ها و گاه حتى اتهام‌ها را.

لابد چیزی جز «جنون» نمی تواند این اثر را خلق کند؛ جنونی مستدام برای آهنگساز و خواننده ای که خوش مان بیاید یا نه؛ شده اند بخش مهمی از تاریخ موسیقی معاصر ایران، جنونی که سبب می شود تمام عتاب ها را تاب بیاورند؛ تمام انتقادها را، تمام آن هجمه ها و گاه حتى اتهام ها را. «همایون شجریان» و «سهراب پورناظری» أما نشان داده اند که دارند راه خودشان را می روند بی توجه به تمام اظهارنظرهای دلواپسانه و البته که گاه خیرخواهانه.

به چند سال اخیر نگاه کنید: به آن قطعه پایانی «آرایش غلیظ» که می گفتند هر چه هست؛ موسیقی سنتی نیست. به «رگِ خواب» و آن قطعاتی که خوش مان بیاید یا نیاید؛ رفت در حافظه جمعی ملت ایران با آن پاییزی که با نامردی آمده بود. به «سی» نگاه کنید به آن تجربه متفاوت که هر چه نداشت؛ توانست راهی را باز کند که حالا همچنان می توان ثمرات آن را مشاهده کرد و از همه اش مهمتر آشتی دادن مردم با هنری بود که تا پیش از آن، آن را از آنِ اغیار می دانستند یا به همین «ایران من».

می دانید «ایرانِ من» زمانِ خویی منتشر شد. درست است که این روزها، مشکلات اقتصادی چنان کمر مردم را شکسته که هر چه برای شان مهم باشد؛ «هنر» نیست؛ که «هنر» همیشه اولین و بزرگترین قربانی هر بحرانی است؛ اما «ایران من» یادمان انداخت که پیش از همه این دغدغه های سکه و دلار و پراید؛ میان این همه نگرانی و اضطراب از آینده ای نامعلوم، میان کاسه «چه کنم»ی که این روزها همه مان دستمان گرفته ایم؛ هنوز چیزهای مهمتری وجود دارد؛ مثل همین «ایران» که «ایران همه مان» است.

ایران من

آلبوم «ایران من» با چند ماه تاخیر منتشر شد؛ قرار بود پیش از نوروز منتشر شود که نشد، حتی دو قطعه بهارانه هم در آلبوم گنجانده شد که چون به انتشار نرسید، آن دو قطعه را زودتر در فضای مجازی منتشر کردند. حالا اما آلبوم به انتشار در آمده؛ اثری که «سهراب پورناظری» درباره آن می گوید مهمترین و سنگین ترین پروژه ای است که در حیات موسیقایی خویش انجام داده است و دلیل تاخیر در انتشارش هم وسواسی است که برای آن داشته است. این اثر در ایران، ترکیه و آمریکا ضبط شده و به گفته آهنگساز زمانی بیش از ۲۰۰ ساعت صرف تولید آن شده است.

«پورناظری» البته توضیح می دهد که این کار طی چهار پنج سال اخیر گردآوری شده است و به همین خاطر ممکن است آثار با یکدیگر پیوند فضایی نداشته باشند؛ اما تمام قطعات یک سیر خاص را در موسیقی دنبال می کند: «مهم ترین انگیزه برای انتشار این اثر با این وسواس و با تمام مشکلاتی که این روزها فعالیت در حوزه هنر دارد؛ مفهومی به نام «ایران» است. البته مثل همیشه «همایون شجریان» در این اثر بزرگترین همرامِ بود و نمی دانم اگر حضور او نبود، این اثر می توانست اصلا شکل گیرد یا خیر. اما او در تمام این سال ها، با مهری غیرقابل وصف، افتخار همراهی به من را داد و با تمام هجمه هایی که علیه اش شکل گرفت؛ توانست کاری کند که طیف وسیعی از مردم که تا پیش از آن هیچ ارتباطی با اشعار بزرگان نداشتند؛ آن را زمزمه کنند. حالا که به تمام تجربه های مان فکر می کنم، این نکته را متوجه می شوم که همه شان تجربه هایی ارزشمند برای ما بودند و دستاوردهای بسیاری به همراه داشتند؛ اما ما بیش از هر چیز به «ایران» فکر کردیم؛ به اینکه این کارها می تواند دریچه ای تو از موسیقی ایرانی را به روی مردم باز کند. ما در پروژه «سی» تلاش کردیم نام مردی را زنده کنیم که تاریخ و ادبیات و زبان ایران زمین بسیار وامدار اوست. برای همین اثر را در مکانی خاص اجرا کردیم؛ در حالی که اجرای آن در یک فضای تاریخی همچنان آرزویی است که آن را دنبال می کنیم و امیدواریم که یک روز محقق شود.»

او می گوید «ایران من» به شکل قطع از نهادِ او، خواننده و شاعر برآمده است و به همین خاطر است که توانسته با مخاطب نیز ارتباط برقرار کند: «می دانیم که این روزگار چندان برای مردم خوش نیست؛ اما امیدوار بودیم که این اثر روزنه ای برای مردم باشد در این روزگار نامهربان. هرچند که به خاطر عدم رعایت قانون کپی رایت در ایران، این اثر هیچ انتفاع مالی ای برای ما ندارد؛ اما ما این کار را انجام دادیم برای ایران و مردمانش .»

سهراب پورناظری» درباره تجربه های نوین اش در موسیقی می گوید: «اتفاق مهمی که در این مسیر باید بیفتد یک روند طبیعی است. کسی که موسیقی تولید می کند که تا حدودی از عادت هایش فاصله دارد و حتی تا حدود زیادی با چیزی که از او انتظار دارند فاصله دارد. اگر یک اتفاق از پیش تعیین شده، فکر شده و بر اساس اینکه «من باید این کار را بکنم» باشد، از نظر من محکوم به شکست است. اگر ما کارهای جدیدی انجام می دهیم، لابد نیازی در دل موسیقی، در روند اجتماعی زندگی بنده به عنوان آهنگساز و همایون به عنوان خواننده احساس شده و این حرکتی نبوده که بخواهیم خودمان را رنگ دیگری جلوه بدهیم و من اساسا از این نکته پرهیز می کنم. این اتفاق از نظر من ممکن است در دل کهنه ترین اتفاقات بیفتد. یعنی در دلِ یک بداهه نوازی شما نوآوری کنید، حتی در دلِ موسیقی سنتی و بیرون هم نزنید. نو وقتی اتفاق می افتد که هنر خلق می شود. در خلق، نو اتفاق می افتد و خلق هم کار سختی است. یک مرحله و نقطه ای است که دسترسی به آن ده ها سال زمان برای تمرین، دانش آموختن و تجربه کردن نیاز دارد. شاید این شما را به نقطه ای برساند که در لحظه بتوانید نو بیافرینید. این کارها از دل یک تجربه گرایی ارگانیک بیرون آمده است.»

او همچنین می گوید: «تنها اتفاقی که شاید بتوان کمی به آن تکیه کرد این است که نسلی که شاید تقریبا تا آخر عمر امکان نداشت هیچ کدام از این نواها را گوش بدهد، با این نوع کارها کمی آشتی کرده است. کمی گوش هایش تیز شده و توجه می کند. ممکن است از این دریچه برود و کمی دقیق تر شود و حتی عمیق تر در دل سرمایه های موسیقی ایرانی غور کند و با شعر مانوس شود. اگر این اتفاق افتاده باشد که تیراژ کارهای ما از همین اتفاق حکایت دارد کارهای ما به هدف خودش رسیده است. کارهای ما شاید رگه هایی دارد که مردم بیشتر با آن ارتباط برقرار می کنند. در عین حال می توان گفت جزو مشکل ترین رپرتوارهای موسیقی هستند و اینگونه نیست بگوییم یک کار ساده موسیقایی و عامه پسند نوشته ایم.»

او در توضیح این کار در آلبوم نیز شرح جامعی درباره قطعات داده و نوشته است سرود « ایران من» کاری است ملی در مقام «نوا» همراه با ارکستراسیون غربی که با ایده شکل گیری اثری درخور «ایرانِ» عزیز ساخته شد. شعر این کار بر اساس مضمونی که از قبل برای قطعه انتهایی «پروژه سی» در نظرم بود، توسط شاعر توانا - پوریا سوری - سروده شد که مروری بر سرگذشت عشق مردم این خاک به سرزمین شان در دوره های مختلف تاریخی تا امروز است؛ در بخشی از این سرود که گذری بر دستگاه «ماهور» دارد از تصنیف ماندگار «مرغ سحر» اثر جاودان مرتضی خان نی داوود بهره گرفته شده است.

آواز «من کجا، باران کجا» نیز اثری از «همایون شجریان» بر اساس مناجات خوانی استاد «کریم خانی» است؛ نیاز اجرا در این سبک از آواز، بهره گیری از تمام حجم حنجره در کنار ظرافت های آواز ایرانی است که اجرای آن را مشکل می کند. مفهوم شعر نیز مقدمه ای است بر تصنیف «خوب شد» که هر دو این آثار از قطعات شکل گرفته برای پروژه «سی» است.

این همان نکته ای که «همایون شجریان» در مراسم رونمایی اثر در تالار وحدت نیز به آن اشاره کرد و گفت: «ما در کنسرت سی، آوازی داشتیم که آن را از استاد کریم خانی استفاده کردم. من واقعا مبهوت صدای این هنرمند بودم. من تلاش کردم با استفاده از هنرمندی ایشان این کار را بخوانم. آقای محمد اصفهانی نقل می کنند که سال ها قبل استاد کریم خانی ملاقاتی با پدرم در دفتر قدیمی شرکت دل آواز داشتند. پدرم این هنرمند را نمی شناخت؛ اما می گفت پسرم وقتی این هنرمند در شرکت می خواند پنجره های دفتر می لرزید. به هر حال این را گفتم که نکته ای از پدر را یاد کنم که می گفت اوج خوانی یک هنرمند باید به نحوی باشد دل مخاطب را به دست آورد بنابراین من این قطعه را به استاد کریم خانی تقدیم می کنم.»

«خوب شد» تصنیفی عاشقانه در آواز دشتی است که ملودی آن کاملا فضای موسیقی دستگاهی و آواز دشتی را دنبال می کند؛ اما در تنظیم، فضایی تلفیقی را می شنویم. شعر این اثر بر اساس مضمونی از داستان «زال و رودابه» به قلم اهورا ایمان نوشته شده است؛ همچنین «قلاب» بر اساس تک بیتی از حضرت سعدی شکل گرفت: «سعدی چو جورش می بری نزدیک او دیگر مرو / ای بی بصر من می روم؟ او می کِشَد قلاب را...» این بیت را یکی از هنردوستان برایم فرستاد که جهانی از معنا و تجربه عشق در آن نهفته است. عالم این بیت؛ چراغ راهی شد برای خلق اثری که از مقدمه تا آواز و تصنیف همگی شرحی است بر این نکته که: «چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود / ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد...» در هم تنیدن صدای خوانندگان در این اثر نیز توصیفی است از این مفهوم.

در ادامه «مرگ اسفندیار» آمده است که باز هم قطعه ای اجرا شده در پروژه «سی» است؛ این اثر هم پیرو مقدمه بی همتای فردوسی بزرگ بر حماسه رستم و اسفندیار است. این مقدمه به گمانم یکی از بهترین فضاسازی های شکل گرفته برای بیان یک اثر هنری است: «تشبیه رستم به ابر و اسفندیار به گل و عشق بین این دو» | و این سوال غریب که در رابطه ابر و گل کدام یک عاشق اند؟ و تبدیل آن به حماسه رستم و اسفندیار، الهام بخش ساخت این اثر بود. موسیقی ای که از این حماسه در ذهنم شکل می گرفت، ترکیبی بود از موسیقی خراسان و نواهای بختیاری که به گمانم مسیر اشتباهی نبود؛ درک دقیق و بی کم و کاست «همایون شجریان» از فضای حماسی اثر و همینطور سوگ نهفته در آن تاثیرگذاری آن را دو چندان کرده است.

«ابر بهار» تصنیفی روی شعر خواجه شمس الدين محمد است که شاهکاری است از توصیفات شاعرانه: «گربه ابر بهار از بدعهدی ایام یا توصیف گریه به آبی که مانند مرهم بر رخ سوخته عاشق جاری است و همراهی ناله با عاشق» که همگی بیانگر اوج هنر ایرانی است. فضای موسیقی اثر الهامی است از آواز بسیار زیبای استاد «محمدرضا شجریان» روی همین «غزل» و در ادامه تصنیف، با تغییر ریتم، عالم موسیقی استاد «پرویز مشکاتیان» را می شنویم؛ بنابراین این اثر تقدیمی است به این دو گوهر موسیقی قرن اخیر ایران و بالاخره اینکه «اسفند، نوروزخوانی و نوروز» مقدمه اثر، خیالی است از روزهای پایانی اسفندماه و بوی نوروز در کوه های زاگرس و بیان نوروز به زبان نغمه هایی در ایران کهن که کردهای ایران بزرگ از خراسان تا کوبانی (واقع شده در سوریه امروز) در هزاره ها راويان آن بوده اند. سازهای دیوان، سرنا، بربط، لهجه ای کامل از موسیقی مورد نظر را به گوش می رسانند و همچنین شمشال که نغمه اش بیانگر غم و اندوه گذشته بر مردم ایران در هزاره هاست.»

نغمه های خلق شده در این اثر، روایتی است از روزهای پایانی اسفند. «پورناظری» همچنین درباره نوروزخوانی و نوروز هم می گوید: «ایده این اثر بر اساس موسیقی و جمله های کوتاه - بلندی است که بیشتر آثاری که در این سال ها ساخته ام، کمابیش پیرو آن هستند. مفهومی از نوروز در خیالم بود که با زبان «اسحاق انور» به شعر در آمد. در این اثر، گروه همخوانان، رسیدن نوروز را به گوش می رسانند و تصنیف نوروز بر اساس ملودی کردی آهنگ «لیبلی گلی» است که رنگ رخساره کار خبر می دهد از سر درونش.»

تمام واکنش ها

شاید هیچ کس در این سال ها در فضای موسیقی ایران به اندازه «همایون شجریان» و «سهراب پورناظری» مورد توجه، تحسین و البته اتهام قرار نگرفته اند. این دو هنرمند که حالا بدل به زوج هنری یکدیگر شده اند؛ در آثار متعددی که با همراهی یکدیگر خلق کرده اند، نوآوری هایی انجام داده اند که واکنش های متفاوتی را برای شان به بار آورده است. آنان که آرامش موسیقی ایران را به هر قیمتی دوست تر دارند؛ مورد انتقاد شدیدشان قرار داده اند و آنان که گمان می کنند که موسیقی باید فرزند زمان خود باشد؛ تحسین هایی مبالغه آمیز از آنان انجام داده اند؛ اما نکته درست همین جاست؛ اینکه این دو هنرمند فرزندان بزرگ ترین اساتید موسیقی ایران هستند.

«محمدرضا شجریان» که باید او را از معدود اسطوردهایی دانست که در زمان حیاتش اسطوره شد؛ اگرچه نماد موسیقی اصیل ایرانی است؛ اما در تمام کارهایش می توان نوآوری را مشاهده کرد و از آن طرف، «کیخسرو پورناظری» نیز در آن سال ها مبدع حرکاتی نوین در موسیقی شد که از هر کدام شان که بگذریم؛ شهری کردنِ تنبور را نمی توانیم نادیده بگیریم. فرزندان این دو هنرمند که سال هایی از عمر خویش را در همان مسیر متداول موسیقی حرکت کردند؛ بعد از مدتی به سمت تجربه کردن رفتند و ابایی از این نداشتند که «ناخلف» خوانده شوند. آنان که می توانستند راهِ آرامِ گذشته را ادامه دهند؛ ناگهان با پیچ و تابی به اندیشه های شان، بسیاری را حیران از این همه اتفاقی کردند که در موسیقی شان رقم زدند. دوستداران گذشته شان عقب کشیدند. هنوز که هنوز است بسیاری به «همایون» اصرار دارند که ادامه راهِ پدر باشد. نماینده موسیقی اصیل ایرانی با همان ردیف و دستگاه و یال و کوپالش. با این همه اینها نوای خود نواختند و از حدود موسیقی دستگاهی و مقامی عدول کردند و البته حظش را بیش از همه خودشان بردند. آن تعداد مخاطب افسانه ای پروژه «سی» را یادتان بیفتد و آن بیگانگانی که حالا با این موسیقی آشناتر از گذشته شدند.

«همایون شجریان» و «سهراب پورناظری» حالا بعد از این همه کار که با هم کرده اند، بعد از این همه نغمه که با هم سروده اند؛ نشان داده اند که خودشان هستند: «جوان، جسور و البته شوریده سر» اگرچه بسیاری این تجربیات را زاییده ذهنِ «سهراب» بدانند و گمان کنند که اوست که «همایون» را از مسیر موسیقی سنتی دور کرده است؛ اما این «همایون» همانی است که گوشه بیداد را با گیتار فلامنکو خواند و از همان روز تکلیف همه را روشن کرد. فرزند اسطوره که حالا خودش در جایی از آواز ایستاده است که کسی را یارای نزدیکی به آن هم نیست؛ از سال ها قبل نشان داد که اگرچه چنان از پس درس هایی که از پدر به یاد گرفته، بر آمده که شایسته ترین نماینده برای اوست؛ اما او «همایون شجریان» است. او از همان گام های نخست اعلام استقلال کرد. خودش می گوید (همیشه می گوید) که افتخارش زیر سایه پدر بودن است که البته زیر سایه شجریان بودن برای هر انسانی افتخار بزرگی است و اصلا بزرگترین افتخار؛ اما او فراتر از این نام است.

در روزگاری که همه تلاش می کردند آوازهای محمدرضا شجریان را تقلید کنند و رسیدن به این تقلید غایت توانایی محسوب می شد، پسرش قاطعانه مسیر دیگری رفت و البته که تایید پدر بر جسارت و نوآوری هایش آب پاکی را روی دست همه ریخت. حالا در همراهی سهراب پورناظری و همایون شجریان بود که وجدان موسیقی ایرانی در معذوریت خودش گیر افتاد؛ منتقدان حیران تر بودند. هر دو ردیف می دانند، سهراب موسیقی مقامی را هم به خوبی می شناسد؛ پس ماجرا چیست؟ چطور است که این همه از آن راه عدول می کنند؟ راهی که از «نه فرشته ام، نه شیطان» یا همان «چرا رفتی» با همراهی «تهمورس» شروع شد و به این نقطه رسید.

اینها موسیقی سنتی، اشعار کهن از ابوسعید و مولوی و سعدی تا معاصرینی چون بهبهانی و منزوی را به میان مردم بردند و بازخوانی دوباره ای از ادبیات انجام دادند؛ راهی رفتند که تا پیش از آن آزموده نشده بود؛ هر چه هست که کارهای شان را دوست داشته باشیم و چه نه؛ اینان فرزند زمانه خودشان هستند، فرزند«ایران من». البته که خطا هم دارند، البته که می شود مخاطب آثارشان بود و اصلا آن را دوست داشت یا نداشت، البته که می توان آن را به پاپ بودن محکوم کرد؛ اما همین هست که هست؛ باید آنان را به رسمیت شناخت.

این دو هر چه داشتند و آموخته بودند را بر سر این کار نهادند و البته پاسخش را هم گرفتند. سهراب پورناظری شعر «با من صنما» را با ضرباهنگی تند و با تنظیم سازهای الکتریک آهنگسازی کرد و همایون شجریان هم خواند. این قطعه خیلی زود از فیلم جلو افتاد و توانست جای خود را باز کند. حالا کسانی که موسیقی ایرانی را به سکون و عدم هیجان محکوم می کردند، «با من صنما» را گوش می دادند و هیجانی امروزی را در دل ادبیات قرن 6 تجربه می کردند. این مسیر تازه ای بود. اگر کارهای پیشین رگه هایی از تداوم را در فرم داشت، «آرایش غلیظ» گسستی تمام عیار را به نمایش می گذاشت. شبیه خودش بود و به هیچ قانونی جز قوانین خودش تن نمی داد.

پورناظری در تازه ترین همکاری با حمید نعمت الله برای فیلم «شعله ور» موسیقی ساخت و همان مسیر را رفت. این بار اما پیچیده تر و پخته تر و «همایون» هم آن را خواند. حالا دیگر داستان این دو هنرمند از آن روزهای نخستین فاصله گرفته است. منتقدانش لحن خود را عوض کرده اند. سلیقه شان را در انتقادات شان لحاظ می کنند و کمابیش پذیرفته اند که پسران باید از قوانین پدر بگذرند. سهراب و پورناظری و همایون شجریان فرزند زمانه خودشان هستند.

منبع: روزنامه سازندگی - سما بابایی
ارسال نظر