بعد از آن تصادفی که به کما رفتم، دیگر نخواستند به تلویزیون بیایم
روزنامه شرق با عباس بهروان گزارشگری که صدایش برای دو سه نسل آشناست و سالها در فوتبال حضور داشته است مصاحبه کرده. بهروان در این گفت وگو خاطرات خود از چام چهانی1990را بیان کرده است.
روزنامه شرق با عباس بهروان گزارشگری که صدایش برای دو سه نسل آشناست و سالها در فوتبال حضور داشته است مصاحبه کرده. بهروان در این گفت وگو خاطرات خود از چام چهانی1990را بیان کرده است.
بخشهایی از مصاحبه را می خوانید:
شما برای مردم چهرهای شناختهشده هستید، اما باز هم برای خیلیها جالب است بدانند شما از چه سالی کارتان را در برنامههای رادیویی و تلویزیونی ورزشی شروع کردید؟
ورود اصلی من به عرصه رادیو و تلویزیون پیش از انقلاب بود که کارم را با صداوسیمای اصفهان شروع کردم. به دلیل اینکه علاقه شدیدی به هنر و ادبیات داشتم، تصمیم گرفتم فعالیتم را در برنامه صحنهای شروع کنم؛ به این صورت که بهعنوان مجری روی سن میرفتم و برای مردم برنامههای هنری اجرا میکردم. البته فن بیان و بازیکردن در تئاتر و... را نیز تدریس میکردم، اما ورودم به حوزه ورزش و اجرا و تفسیر برنامههای ورزشی سال 60 بود.
شما بیشتر بهعنوان گزارشگر سر زبان افتادید. به خاطر دارید اولین مسابقهای را که گزارش کردید، کدام بازی بود؟
بازی فوتبال ایران و چین بود که در تهران برگزار شد. درست یادم نمیآید که در استادیوم آزادی بود یا امجدیه؛ فکر میکنم سال 60 بود.
با وجود اینکه بیشتر فوتبال گزارش میکردید، ولی گزارشگری تکبعدی نبودید. مثل زندهیاد عطاءالله بهمنش، اکثر رشتههای ورزشی را گزارش و تحلیل میکردید. چه ویژگی و تخصصی برای این کار داشتید که بقیه همکاران شما در آن دوران نداشتند؟
من بدون هیچ زدوبندی وارد این کار شدم؛ چون خودم کارشناس تربیتبدنی بودم. اصلا در مدرسه معلم ورزش بودم و برای آموزشوپرورش کار میکردم. بعدها در دورانی که آقای غفوریفرد رئیس سازمان تربیتبدنی بودند، من را به استخدام این سازمان درآوردند. من با اکثر ورزشها آشنایی داشتم. کارم را با فوتبال شروع کردم و رفتهرفته تفسیر بقیه رشتهها را هم آغاز کردم. من درحالحاضر نیز بازنشسته وزارت ورزش فعلی و سازمان سابق هستم. زمانی هم که در صداوسیما بودم، از وزارت ورزش مأمور به خدمت شده بودم.
به نظرتان یک گزارشگر باید صدای خوبی داشته باشد یا نه، باید بیش از هر چیز تخصص گزارشگری داشته باشد؟
گزارشگری فقط صدای خوب نیست. یک گزارشگر باید تن صدای مطلوبی داشته باشد اما در کنار آن اطلاعات کافی داشته باشد؛ ادبیات را خوب بداند، با زبان انگلیسی آشنا باشد، بداههگویی را بلد باشد و مهمتر از همه اینکه سبک خاصی را برای خودش داشته باشد و از کسی تقلید نکند. مرحوم بهمنش با صدای زیبا و منحصربهفردی که داشت ورزش را به خانوادهها آورد، اما چون خودش ورزشکار بود و ورزش را بهخوبی میشناخت به شخصیت و چهرهای منحصربهفرد در این عرصه تبدیل شد.
گفتید که درباره بسیاری از ورزشها شناخت داشتید، خودتان بیشتر دوست داشتید چه رشتههایی را گزارش کنید؟
برای من تفاوتی نمیکرد؛ ولی عمدتا چون خودم فوتبالیست بودم به فوتبال خیلی علاقه داشتم. بعد از آن هم دوست داشتم کشتی و والیبال را گزارش کنم.
شما رقابت حسین رضازاده در المپیک سیدنی را گزارش کردید که به یادماندنی شد. بسیاری معتقدند آن گزارش بهترین گزارش شما بود، خودتان هم چنین فکری میکنید؟
این مردم هستند که باید درباره کارهای من قضاوت کنند، اما من چون با رکوردهای رضازاده آشنایی داشتم میدانستم او قهرمان میشود. به همین دلیل گزارشی که کردم به دل همه نشست. بعد از مسابقه بود که با ارتباط زندهای که گرفتیم، مادر حسین را همزمان روی آنتن آوردیم و فضا خیلی احساسی شد. یادم میآید فردای آن روز همه روزنامهها تیتر زدند که بهروان اشک همه را درآورد. این را هم باید بگویم هیچوقت از متن نوشتهشده استفاده نکردم و از روی متن برای مردم برنامه اجرا نکردم. بداههگویی از کارهایی بود که در حین اجرا انجام میدادم. من علاوه بر گزارش مسابقه رضازاده، گزارشهایم در رقابتهای جام جهانی 1990 ایتالیا را هم خیلی دوست دارم. همه بازیهای این جام را یکتنه خودم گزارش کردم. بعد از بازیها، خیلی از تلویزیونهای آنور آب با من تماس گرفتند و به من پیشنهاد دادند که به خارج از کشور بروم و برای تلویزیونهای آنها کار کنم.
سه دهه بهطورکامل گزارشگر و مفسر بودید، چه سالها و چه دهههایی کار گزارشگری برایتان جذابیت بیشتری داشت؟
دهه 60 را دوست دارم. به دلیل اینکه در آن زمان تازه کارم را شروع کرده بودم و جذابیت همهچیز برایم دوچندان بود.
بعد از تصادفی که سال 81 با آن مواجه شدید، زندگی را چطور گذراندید؟
اوایلش را که یادم نمیآید چون 59 روز در کما بودم اما به لطف خدا و پزشکان و خانواده سرپا شدم. من شوهر سختی برای همسرم بودم؛ چه در دوران کار و چه در دورانی که تصادف کردم. همسرم مرا به زندگی دوباره برگرداند. در این سالها که مریض بودم هیچکس سراغی از من نگرفت البته بعضی از دوستان قدیمی مثل آقای یزدانیخرم و خسرویوفا تلفن میزدند و حالم را میپرسیدند اما از ردههای بالا کسی سراغم را نگرفت. سازمان تربیتبدنی سابق که مرا در صداوسیما مأمور به خدمت کرده بود، میتوانست من را به استخدام این سازمان در بیاورد اما این کار را هم نکرد. اگر این اتفاق نمیافتاد، الان حقوق من چهار برابر رقم فعلی بود. در تمام این مدت تنها کسی که حال مرا پرسیده آقای محمدرضا داورزنی، معاون فعلی وزیر ورزش، است. او تنها کسی است که امید را در دل من زنده کرده؛ مردی که بهحق خدمات زیادی هم به ورزش کشور ارائه داده است. مسعود سیدی، قهرمان اسبق کاراته ایران، هم در همه لحظات کنار من بود و رفاقت را برایم معنا کرد.
درآمد زندگی شما از راه گزارشگری بود؟
متأسفانه بله. اگر شما فیش حقوقی من را ببینید، میخندید. دریافتیام از وزرات ورزش دومیلیون و صد هزار تومان است. اگر برنامههای صحنهای نباشد، نمیتوانم اموراتم را با این حقوق بگذرانم. البته نقدهایی را هم برای نشریات مینویسم. من در آن دوران سعی کردم فقط در خدمت مردم باشم و بدون شعار به آنها خدمت کنم. برخلاف خیلی از دوستان که الان بیزینسهای دیگری را در کنار کار در تلویزیون دارند، من هیچ منبع درآمد دیگری نداشتم.
چرا بعد از اینکه به بهبودی نسبی رسیدید به فضای کار قبلیتان برنگشتید؟
واقعیت این است با همه این سختیها خوب شد که این تصادف به وجود آمد تا بدانم جایگاه خودم چقدر است.
یعنی نخواستند که شما برگردید؟
بله هم نخواستند و هم اینکه خانوادهام دیگر مخالف رفتوآمدهای من به تهران بودند.