درد بی کسی (موخره بر گرفته از مقدمه نویسنده)

آنچه خواندید سرگذشت واقعی هنرمندی بود که هرگز نتوانست از استعدادهای خدادادی خود به نحو مطلوب بهره‌ور شود. این دوران نه‌چندان بلند آن‌قدر سخت گذشت که بهتر بود اسمش را مردگی می گذاشتند نه زندگی.

آنچه خواندید سرگذشت واقعی هنرمندی بود که هرگز نتوانست از استعدادهای خدادادی خود به نحو مطلوب بهره‌ور شود. این دوران نه‌چندان بلند آن‌قدر سخت گذشت که بهتر بود اسمش را مردگی می گذاشتند نه زندگی. مالک آن هیچ‌وقت از پا ننشست و سرسختانه در مقابل ناملایمات هم چنان ایستاد اما بی هدف. تا جاییکه توانست با تنگناها ستیز نمود اما نه با درایت. هر کاری که به ذهنش می‌رسید انجام می‌داد بدون آن‌که انگیزه‌ای داشته باشد. بعضی وقت‌ها درحالی‌که می‌رفت تا به هدف برسد اما در اثر یک غفلت که از کبر، نخوت و غرور بیجا سرچشمه می‌گرفت چنان به زمین می‌خورد که همه استخوان‌هایش می‌شکست و اینجا دیگر کسی نبود که دستش را به‌سوی او دراز کند تا با کمک آن دست‌های بامحبت از زمین برخیزد وجنگ توام با زندگی را ادامه دهد. سرگردانی و نگرانی فکری. حاصل دوران کودکی، نوجوانی و جوانی این هنرمند مستعد بود که با گذشت زمان و براثر خصومت‌های نابجا با خلقت او نهادینه می شد و ادامه می یافت و همچون سرطانی تمام وجود او را که استعداد پذیرش هر پدیده منفی را پیداکرده بود فرا می گرفت. شاید پذیرفتن این سرگذشت نادرو عجیب‌وغریب مشکل به نظر آید اما واقعیتی است تلخ که در طول 65 سال زندگی یک انسان سپری شد. سوال اینجاست که چه کس یا کسانی می‌توانند مقصر تحریف زندگی یک انسان پر از استعداد و توان اما بی‌انگیزه باشند که این‌گونه به فنا برود؟ نگاهی جامع برحوادث واتفاقات سیاسی وفرهنگی دیکته شده از غرب در سال‌های نیمه اول دهه پنجاه همه‌چیز را روشن خواهد کرد. در این دوران هفت‌ساله ایران شاهد حضور میلیاردها دلار درآمدهای نفتی در یک جامعه سنتی 37 میلوین نفری با فرهنگ اسلامی غنی و دستانی فقیر بود که این دوگانگی باعث شد پاره ای ازارزش‌های انسانی فدای مطامع سران حکومت شود و جوانان این سرزمین به‌سوی فرهنگی ره‌آورد بروند که در لابه‌لای دلارهای نفتی برای آن‌ها دیکته شده بود.

ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار