درد بی کسی (قسمت 102)
فضا آرام و دلنوازتر از قبل شده بود. سینا با گیتار نغمههای ژوزف و ضربهای کجباف را همراهی میکند و حالا نوبت هامو است تا در ساکسیفونش بدمد که معین برای سرودن وارد صحنه شود. برای اولین بار بود که مثل یک مشتری در سالن کاباره و روی صندلی لمیده بودم و با آرامشی عجیب به نواختن سازهای ارکستر گوش میدادم. گروه بهخوبی ژوزف را همراهی میکردند درحالیکه زیرچشمی مرا هم تحت نظر داشتند، همیشه برنامههای شبانه اینگونه اماکن با آهنگهای ملایم و والس شروع میشد و هرچه شب جلوتر میرفت ریتم آهنگها تندتر و پس از مدتی و در نیمههای شب دوباره آرام میگرفت تا خاتمه یابد. اجرای موسیقی چهار ساعت تمام طول میکشید و در این مدت تنها جازیست و خواننده میتوانستند برای استراحت از صحنه خارج شوند و نوازنده پیانو یعنی ژوزف تمام مدت روی صندلی و پشت پیانو نشسته و بکارش ادامه میداد. حالا سالن تقریباً پرشده بود و گارسونها مشغول پاسخگویی و تأمین سفارشهای مشتریان بودند. اکثر افرادی که به این کاباره میآمدند از اعیان و اشراف بیدرد شهر بودند که هیچ کاری جز پول درآوردن آسان در روز و خرج کردن آسانتر در شب نداشتند. آنها صبح تا نزدیکیهای ظهر را میخوابیدند و پس بیدار شدن سری به کارهای خود در گوشه و کنار شهر زده و دوباره به خانه برمیگشتند تا برای صرف نهار و استراحت بعدازظهر جهت حضور شب در میهمانیهای خانوادگی و رفتن به اماکن عمومی ازجمله رستوران و کاباره آماده باشند که حساب کسانی که در این اماکن زحمت میکشند تا هزینه زندگی خانوادههای خود را تأمین کنند جدا بود. خانواده سهنفره آقای مدیر که انگار برای اولین بار بود به این محیطها میآمد هاجوواج و همچنان انگشتبهدهان صحنه و میزهای اطراف خود را نگاه میکردند.