درد بی کسی (قسمت 154)

فرودگاه کویت شب و روز نداشت و همیشه پرازدحام و شلوغ بود، اینجا همچون یک کارخانه است که هرلحظه کارگران شیفت جدید سرحال وارد می‌شدند و شیفت قبل خسته و درمانده بیرون می‌رفتند. ده‌ها هواپیما از کشورهای مختلف جهان در آسمان‌ها می‌چرخیدند و منتظر اجازه فرود بودند و از سویی هواپیماهایی بر روی باندهای خروجی در انتظار صدور مجوز پرواز ثانیه‌شماری می‌کردند. البته همه این رفت‌وآمدها متعلق به کارگران نبود بلکه اکثر آن‌ها مربوط به‌ شیوخ خوش‌گذران و میهمانان آن‌ها بود که مرتب در رفت‌وآمد به غرب بودند. خوشبختانه این بار هواپیمایی که من با آن آمده بودم بدون معطلی روی باند نشست، سامسونتم را برداشتم تا همراه با دیگر مسافران که اکثرشان غیر ایرانی و بیشتر عرب بودند به سالن ترانزیت بروم تا پس از کنترل سخت مأموران کویتی خودم را به محوطه پارکینگ اتومبیل‌های کرایه‌ای برسانم، راننده این اتومبیل‌ها اکثرشان یمنی‌ها و بنگلادشی‌های فقیری بودند که خانواده را در کشور خودشان رها کرده و برای کسب درآمد در اینجا مشغول به کار می‌شدند، کارگران نظافتچی فرودگاه را نیز سیاه‌پوستان بیافرا از آفریقا تشکیل می‌دادند و ایرانی‌ها که وضعیت اقتصادی بهتری داشتند به کارهای فنی و مغازه‌داری و تجارت مشغول بودند اما نیروهای امنیتی و پلیس کماکان در اختیار شرکت‌های انگلیسی بود که سالیان دراز این مسئولیت را به عهده داشتند. تنها کویتی‌های اصیل هرکدام چند شرکت بزرگ واردات کالا از اروپا و آمریکا و صادرات نفت به این کشورها را مالک بودند که اکثر دوران سال را در نقاط خوش آب‌وهوای دنیا می‌گذراندند و چند ماهی از پاییز و زمستان را در کویت زندگی می‌کردند.

ارسال نظر