درد بی کسی (قسمت 202)
درحالیکه میزان شکم به حضور حادثهای دیگر در زندگیام افزایش مییافت گفتم: اما یکی از دوستان صمیمی من که خودش فارغالتحصیل سالهای قبل همین دانشکده هنرهای دراماتیک در موسیقی و رشته تخصصیاش هم پیانو است
درحالیکه میزان شکم به حضور حادثهای دیگر در زندگیام افزایش مییافت گفتم: اما یکی از دوستان صمیمی من که خودش فارغالتحصیل سالهای قبل همین دانشکده هنرهای دراماتیک در موسیقی و رشته تخصصیاش هم پیانو است تاکنون حرفی که شما به من زدید را درباره من نگفته است! درحالیکه آخرین جرعه از نوشیدنیاش را مزه میکرد گفت: دوست شما ساز تخصصیاش پیانو است درحالیکه من در رشته مدیریت و رهبری ارکستر فارغالتحصیل شدهام و همه صداها و نتها را بهخوبی میشناسم، عذرخواهی کردم و گفتم: البته حرفهای شما تا حدودی توانست برای مدتی مرا اغنا و مشغول به خود کند تا ناراحتیهای درونی و ذهنی فراوانی که دارم فراموش کنم اما قطعاً قادر نیست آنها را حل کند. جواب داد: شما میتوانید تصمیم بگیرید و اگر دلتان خواست، با من تماس داشته باشید. من قرار است برای مدت سه ماه در کویت بمانم تا پسازآن با شروع ترم جدید به وین بروم تا آن زمان فرصت دارید نظرتان را به من بگویید. یکی از دوستان پدر من یعنی استاد چاگوونیان که از ارامنه ایران بوده هماکنون رئیس دپارتمان موسیقی در دانشگاه وین است و میتواند به هردوی ما کمک کند تا راهمان ر بهتر پیدا کنیم. بعد بلافاصله کیفش را باز کرد و شماره تلفن و آدرس اقامتش را در کویت همراه با اسم و فامیلش روی کاغذی نوشت و به من داد و ادامه داد: در این مدت خوب فکرهایتان را بکنید و اگر قانع شدید به من زنگ بزنید تا ترتیب کار را توسط استاد چگوونیان در وین بدهم. به نظر میرسید دختر یکدنده و خانزاده باشد که باید همه مطیع او و تصمیماتش باشند بنابراین بدون اینکه منتظر جواب یا عکسالعمل ما باشد کتابی از کیفش خارج کرد و مشغول مطالعه شد.