درد بی کسی (قسمت 291)
همه گرفتاری و غمهایم را در یکلحظه از یاد بردم و بیاختیار گفتم: خدا از بزرگی کمتان نکند، بفرمایید چه باید کرد، با تمام وجود در خدمتم.
همه گرفتاری و غمهایم را در یکلحظه از یاد بردم و بیاختیار گفتم: خدا از بزرگی کمتان نکند، بفرمایید چه باید کرد، با تمام وجود در خدمتم. همچون فیلسوفان و روانشناسان خوب به چهرهام خیره شد تا عمق کلمه احمق را بهتر و واضحتر در پیشانیم برانداز کند، درحالیکه قیافه حقبهجانبی به خود گرفته بود گفت: قرار است اتوبانی جدید شمال غرب و جنوب شرق شهر تهران را به هم وصل کند که یکی از بزرگترین و عریضترین بزرگراههای درونشهری کشور است. اما در مسیر این طرح تملکهایی نیاز است که در حال انجام و معامله با صاحبان آنها هستند، بزرگترین آنها مجموعهای از آپارتمانهای چهار طبقه قدیمی است که بهصورت شهرکی مسکونی بیش از شصت سال از عمر آن میگذرد و از خانههای سازمانی است که بهمرورزمان ساکنانش آنها را تصاحب کردهاند و چند مدتی است بر اساس تصمیماتی که گرفتهشده قرار است پیمانکاری انتخاب تا بااعتبار کلانی که در اختیار او گذاشته میشود بهسوی مالکان این واحدهای مسکونی برود و با آنها برای فروش سوری ملکشان به توافق برسد که آنجا را تخلیه کنند. یکی از نفوذیهای این طرح که اتفاقاً شغل و منصبی هم دارد علاقهمند است و میتواند با استفاده از توان خود این کار را بهراحتی انجام بدهد اما بر اساس قانون حق شرکت در مناقصه را ندارد ولی حاضر است درصورتیکه فرد معتمدی پیدا شود که پیمان را بنام خود اخذ کند اجرایش را به عهده بگیرد. او دربهدر دنبال شخصی مثل شما میگردد که در این مناقصه شرکت کند و به کمک او برنده شود و با دریافت رقمی قابلتوجه دنبال کارش برود و تنها برای امضاء اسناد و دریافت چکها از کارفرما حاضر گردد.