درد بی کسی (قسمت 294)

بازهم زمان به‌کندی می‌گذشت درحالی‌که من همچنان غرق رؤیاهای خود بودم.

بازهم زمان به‌کندی می‌گذشت درحالی‌که من همچنان غرق رؤیاهای خود بودم. بالاخره شاه‌کلید پشت پرده مناقصه‌های کم‌هزینه و پردرآمد از در وارد شد. اول با آقای ملکی و بعد با من دست داد و درحالی‌که لبخندی ساختگی روی لبانش نقش بسته بود روی مبل کنار آقای ملکی نشست. صدای چند ضربه روی در اتاق به گوش رسید و همان کسی که برایمان کیک و قهوه آورده بود با یک ظرف بزرگ از میوه‌های رنگارنگ وارد شد، آن را روی میز پیش‌دستی گذاشت و از اتاق خارج شد. مقام تازه از راه رسیده که لباسی طوسی با پیراهنی یقه‌سفید پوشیده بود درحالی‌که از ترافیک شهر می‌نالید عذرخواهی کرد. نگاهی عمیق به چهره من انداخت و گفت: من عاشق میوه‌های خارج از فصل هستم بنابراین تا مشغول خوردن چند نمونه از آن‌ها می‌شوم فرم‌های مناقصه را که در کیف دستیم است به شما می‌دهم که باید آن‌ها را امضاء کنید و به من برگردانید. بقیه کارها را ما انجام می‌دهیم اما از شرایط مهم این مناقصه ارائه یک فقره چک سفید امضاء در وجه دستگاه مناقصه‌گذار از جانب شما و ضمانت‌نامه بانکی به مبلغ دو میلیارد تومان یعنی معادل ده درصد پیشنهاد ابلاغی است که این ضمانت‌نامه را هم خود ما با ارائه دادن مدارک شما از بانک می‌گیریم. وظیفه شما تنها دادن یک قطعه چک سفید امضاء است که پس از برنده شدن برمی‌گردد و در پایان اجرای طرح که آنهم توسط ما انجام می‌شود و ارائه صورت‌وضعیت کلی به امضاء شما چکی به مبلغ بیست میلیارد تومان در وجه شرکتی که شما مدیرعامل آن هستید همراه با ضمانت‌نامه بانکی از طرف کارفرما به شما تحویل که پشت آن‌ها را امضاء نموده و به ما می‌دهید و در عوض ده درصد آن را نقداً دریافت می‌کنید.

ارسال نظر