درد بی کسی (قسمت 384)

حرف‌هایش برایم تازگی داشت. امیدوار شدم که این قاضی دادگستری کارکشته بتواند راهکاری برای حل مسئله چک جلوی پایم بگذارد

حرف‌هایش برایم تازگی داشت. امیدوار شدم که این قاضی دادگستری کارکشته بتواند راهکاری برای حل مسئله چک جلوی پایم بگذارد بنابراین ماجرا را بار دیگر از آغاز تا پایان تعریف کردم درحالی‌که می‌دیدم این پیرمرد باهوش خودکار به دست بعضی از گفته‌های مرا به‌سرعت در سررسیدی که روی میزش گذاشته بود ثبت می‌کرد. سرعت عمل این قاضی ازکارافتاده در نوشتن حرف‌هایم مرا متعجب می‌کرد و وقتی تعریف داستان دربه‌دری حسرت تمام شد از من خواست تا تنهایش بگذارم و دیگر به سراغش نیایم که بتواند درباره دادخواست تنظیمی بیشتر فکر کند. از ویلای او بیرون آمدم و سعی کردم تا مرا نخواسته سراغش نروم. روزها در پی هم می‌گذشت و در طول این زمان ابراهیم و بخصوص حسن آقا مرتباً و بعضی‌اوقات به همراه یکی از دوستان قدیمی که حالا هرکدام زندگی مرفه و مرتبی داشتند به سراغ من می‌آمدند و این یاران و علاقه‌مندان قدیمی که حسرت را در جلال و شکوه گذشته دیده بودند وضعیت امروز او نمی‌توانستند باور کنند بنابراین در موقع خداحافظی وجوه قابل‌توجهی را بدون اینکه متوجه شوم زیر بالش من می‌گذاشتند که پیدا بود یکی از زیرکی‌های حسن آقا برای مساعدت در تأمین بعضی هزینه‌های سنگین من از قبیل داروهای گرانقیمت، اقامت در سرای سالمندان و کمک به مخارج دخترم که هفته‌ای یکبار خودش را به من می‌رساند، بود. حتی یکی از شاگردان بسیار قدیمی‌ام که صدای لطیف و دلنوازی داشت و سن و سالی از او گذشته و از شخصیت‌های برجسته بود پس از سی سال دوری به همت حسن آقا به عیادت من آمد تا در اتاق دربسته و به یاد گذشته با صدای دوست‌داشتنی‌اش چند ترانه برایم بخواند و مرا با بردن به گذشته‌های دور و دوران شیرین جوانی و بی‌خبری شاد کند.

ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار