درد بی کسی (قسمت 387)

فضای سرسبز، غذای مناسب، خواب راحت، آرامش مطلق و از همه مهمتر حضور فرشته پرستار مدینه فاضله‌ای را برای حسرت فراهم کرده بود که فاقد هویتی از گذشته می‌نمود

فضای سرسبز، غذای مناسب، خواب راحت، آرامش مطلق و از همه مهمتر حضور فرشته پرستار مدینه فاضله‌ای را برای حسرت فراهم کرده بود که فاقد هویتی از گذشته می‌نمود زیرا هیچ‌یک از محصولات زندگی او که فرزندانش باشند پایشان را به آنجا نمی‌گذاشتند اما این رفت‌وآمدهای دوستان و شاگردان قدیمی که حتی بعضی از آن‌ها را نمی‌شناختم و حسن آقا برای خالی نبودن عریضه و دلداری دادن به من همراه خودش به سرای سالمندان می‌آورد همچنان ادامه داشت. ابراهیم که این روزها پا به سن گذاشته بود پس از عمل جراحی روی قلبش آن توان و انرژی سابق را نداشت و از سویی مسئولیت‌های کاری و زندگی‌اش چند برابر شده و ناچار بود به‌عنوان یک هنرمند و موسیقیدان پیشکسوت و استاد مسلم پیانو در کشور در مکان‌های مختلف حضورداشته باشد و به دامادها و نوه‌هایش برسد هم کمتر می‌توانست در کنار من باشد اما حداقل هفته‌ای یکبار را به من سر می‌زد و بیشتر روزها با من تماس تلفنی می‌گرفت تا نگرانی‌اش رفع شود. مدیریت هزینه‌های من نیز کماکان به عهده ابراهیم بود و سعی می‌کرد کاستی در آن‌ها به وجود نیاید. حسن آقا اما هفته‌ای چند نوبت و بیشتر به همراه دوستان و آشنایان و برای ابراز محبت و علاقه به کسانی که ازیادرفته‌اند مرا تنها نمی‌گذاشت و هر بار که می‌آمد این شعر را آرام‌آرام با خودش تکرار می‌کرد که «ای‌وای بر اسیری کز یاد رفته باشد/ در دام مانده باشد صیاد رفته باشد» و درحالی‌که سرش را تکان می‌داد و افسوس می‌خورد ادامه می‌داد: «خودکرده را تدبیر نیست» و برای خالی نبودن عریضه و با خنده از من می‌خواست که جای او را در ویلای دو تخت خالی نگهدارم و اجازه ندهم اشغال شود.

ارسال نظر

اخرین اخبار
پربیننده‌ترین اخبار