آلبوم همایون شجریان کلاهبرداری است

انتشار نه فرشته‌ام نه شیطان یک بلوای تمام عیار بود. هر پرده‌ای که آواز کجا رفتی همایون بالاتر می‌رفت موسیقی ایرانی بی‌قرارتر می‌شد.

انتشار نه فرشته‌ام نه شیطان یک بلوای تمام عیار بود. هر پرده‌ای که آواز کجا رفتی همایون بالاتر می‌رفت موسیقی ایرانی بی‌قرارتر می‌شد. در آغاز راه، همه گیج و گنگ بودند. موسیقی سنتی که تبدیل به یک موسیقی محفلی و مهجور شده بود، عشاق تازه‌ای پیدا کرده بود. عده‌ای از این استقبال بی‌سابقه ذوق‌زده بودند و جماعتی آن را حاصل ابتذال سلیقه هنری مردمان می‌دانستند. عده‌ای از گشایش افق‌های تازه در موسیقی سنتی صحبت می‌کردند و کسانی انگ پاپ بودن به آن می‌زدند. حالا پس از چند آلبوم و شنیدن کارهای متعدد از زوج شجریان، پورناظری بهتر می‌توان صحت هر‌یک از این ادعاها را سنجید. آیا آنچه می‌شنویم محصول شیدایی هنرمندانه و غرق شدن در روح زمانه است یا تن دادن به مناسبات بازار موسیقی است؟ به بیانی شاعرانه، تلاش کردیم با کنار زدن غبارها، پرده از چهره «او» بیفکنیم. اویی که همایون با صدایی رسا اعلام می‌کند، دارد قلاب را می‌کشد.
بهترین راه برای پاسخ دادن به چنین سؤالی مراجعه به خود اثر است. اما پیش از آن آنکه به سراغ بررسی اثر برویم خوب است نگاهی به مصاحبه مؤلف اثر بیندازیم.
آقای سهراب پورناظری در آیین رونمایی از آلبوم ایران من گفته است: «تنها اتفاقی که شاید بتوان کمی به آن تکیه کرد این است که نسلی که شاید تقریباً تا آخر عمر امکان نداشت هیچ‌یک از این نواها را گوش بدهد، با این نوع کارها کمی آشتی کرده است. کمی گوش‌هایش تیز شده و توجه می‌کند. ممکن است از این دریچه برود و کمی دقیق‌تر شود و حتی عمیق‌تر در دل سرمایه‌های موسیقی ایرانی غور کند و با شعر مأنوس شود. اگر این اتفاق افتاده باشد که تیراژ کارهای ما از همین اتفاق حکایت دارد کارهای ما به هدف خودش رسیده است. کارهای ما شاید رگه‌هایی دارد که مردم بیشتر با آن ارتباط برقرار می‌کنند.»
این چند خط برای کسانی که از مناقشات چندسال اخیر بین بعضی اهالی موسیقی و زوج شجریان پورناظری در جریان است معنایی بیش از مجموع کلماتش دارد. در این خطور سهراب پور ناظر رسالتش را آشتی مردم با شعر و ادب کهن ایران‌زمین اعلام می‌کند و تیراژ آلبوم‌هایش را نشانه‌ای بر به ثمر نشستن این رسالت می‌داند. برای سنجش این ادعا باید به خود اثر رجوع کنیم تا بفهمیم مخاطب با چه چیزی آشتی کرده است؟
آلبوم ایران من شامل دوازده قطعه آواز و تصنیف است و در این آلبوم علاوه بر نوازندگان ایرانی، تعدادی نوازنده خارجی نیز حضور دارند. بخش‌هایی از این پروژه در ترکیه و آمریکا ضبط شده است. نوازندگان و سازهای ترکی حضوری پررنگ در این اثر دارند. در آلبوم ایران من، دل‌نیا آرام به‌عنوان خواننده سوپرانو حضور داشته و از نوازندگان آن می‌توان به آقایان و خانم‌ها تهمورس پورناظری، آزاد میرزاپور، حسین رضایی‌نیا، آتنا اشتیاقی، استفانی بیبو، سارا چازین و گابریل بیستلین اشاره کرد.
نوازندگانِ سازهای غربی نیز در این اثر حضور داشته‌اند که از جمله آنان می‌توان می‌توان به استفانی بیبو، سارا چازین، تینگ نینگ هو (ویولون اول) فیلیپ برزینا، کیتلین مک شری، کشی الیوت (ویولون دو)، سمسون ون لون، جیمز جافه، گابریل بیستلین (ویولون سل)، رابرت مک کارتی (کنترباس) و کاتلین اسمیت- فرانکلین (فرنچ‌هورن) اشاره کرد. اشکان کمانگری، مهرداد ناصحی، آیین مشکاتیان نیز هم‌آوایانِ این اثر بوده‌اند.
در آخرین تجربه مشترکِ «همایون شجریان» و «سهراب پورناظری» از اشعارِ شاعرانی چون فردوسی، سعدی شیرازی، خواجه شمس‌الدین محمد، اسحاق انور، پوریا سوری و اهورا ایمان بهره گرفته شده است.
به گفته سهراب پورناظری آلبوم ایران من تلفیقی از قطعات اجرا شده در کنسرت، نمایش سی و قطعات اجرا شده در کنسرت ایران من است. برای نزدیک شدن به منظق و فضای کلی اثر بهترین گزینه قطعه ایران من است. قطعه ایران من که نام آلبوم هم از این قطعه گرفته‌شده فضایی چندپاره دارد. با نوا شروع می‌کنیم و ناگاه به شور می‌پیوندیم. شعر می‌گوید پرچم ایران کفن من است و همایون با اجرایش ما را به صحت این ادعا مطمئن می‌کند. اما با انتقالی نابهنگام به دستگاه ماهور و تصنیف مرغ سحر می‌رسیم. شکستن ریتم و تغییر دستگاه در میانه آواز الزماً مضموم و ناپسند نیست.
به شرط آنکه نظمی در پی شکستن نظم پیشین پدید بیاید و شنونده را از زمزمه ملودی منصرف نکند. آنچه می‌شنویم نه سامان دادن نظمی تازه که بازی با حافظه نوستالژیک مخاطب است.
اجرای مرغ سحر آنچنان محمدرضا شجریان اجرا می‌کند با همان مختصات آشنا نحوی کلاهبرداری احساسی از مخاطب است. شعر ایران من هم سهم مؤثری در گسیختگی و عدم انسجام قطعه دارد. شعری که با تقدیس پرچم ایران آغاز می‌شود با ستایش محکومان به حصر پایان می‌یابد. اوج شعر آنجایی است که پس از ستایش در حصر نشستگان قید می‌زند که تنها تو ایران منی و از او دعوت می‌کند بار دیگر ظلم ظالم را فریاد کند.
همایون شجریان در تصنیف قلاب از قول استاد سخن فریاد می‌زند: «ای بی‌بصر من می‌روم؟ او می‌کشد قلاب را». در ادبیات عرفانی فارسی این «او» اشاره به جایگاه ربوبی حضرت حق دارد. اما وقتی شعر از زمینه اشعار فارسی جدا شده و در آلبوم ایران من قرار گرفته است دیگر نمی‌توان به راحتی همان معنی را از آن برداشت‌کرد.
گئورگ گادامر، فیلسوف شهیر آلمانی سال‌ها پیش به اهالی تفکر آموخته است برای دریافت معنای یک متن باید آن را در زمینه خود قرائت کرد. به زبان ساده‌تر برای کشف هویت «او» باید به سراغ باقی اشعار و قطعه‌ها برویم. آلبوم ایران من مشحون از استفاده بی‌جا و باجا از حافظه شنیداری مخاطب است.
این استفاده افراطی از نوستالژی‌های شنیداری معاصر از مناجات‌خوانی استاد کریم‌خوانی گرفته تا تصنیف مرغ سحر ملک الشعرای بهار که توسط محمدرضا شجریان اجرا شده است گویای یک واقعیت است: «او» نه جذبه حضرت حق که دست پنهان آدام‌اسمیت است.
این منطق بازار است که این همه نوستالژی بازی را حکم می‌کند و مانع یکپارچگی می‌شود.طعنه‌آمیز این که برای ساخت قطعه‌ای حماسی درباره ایران از نوازندگان و سازهای ترکی استفاده شده است. استعاره‌ای که به خوبی به ما نشان می‌دهد ایرانی که پورناظری از آن سخن می‌گوید کدام ایران است؟
ایرانی که تعطیلات آخر هفته‌اش را در سواحل آنتالیا می‌گذراند و صندلی‌های کنسرت گران قیمت آقای پورناظری را در آخرین کاخ بازمانده از آخرین سلسله پادشاهی ایران پر می‌کند.

ارسال نظر