خبر فرزندان ما به اندازه قتل خاشقجی ارزش گفتن ندارد؟

این روزهای پاییزی که آسمان اصفهان گاه و بیگاه می‌بارد و دل‌ها را شاد می‌کند، مادری هست که ۱۵ روز تمام باران چشمهایش بند نیامده و دل همه اطرافیان را خون کرده، "جان مرا بگیرید، اما پسرم را برگردانید."

خبر فرزندان ما به اندازه قتل خاشقجی ارزش گفتن ندارد؟

این روزهای پاییزی که آسمان اصفهان گاه و بیگاه می‌بارد و دل‌ها را شاد می‌کند، مادری هست که ۱۵ روز تمام باران چشمهایش بند نیامده و دل همه اطرافیان را خون کرده، "جان مرا بگیرید، اما پسرم را برگردانید."

به گزارش ایمنا، بیش از دو هفته از زمانی که رسانه‌های سیستان و بلوچستان اعلام کردند تعدادی از نیروهای هنگ مرزی میرجاوه به دست اعضای یک گروهک تروریستی ربوده شده‌اند، می‌گذرد. بر اساس اعلام فرمانده نیروی زمینی سپاه این ۱۱ نیروی بسیجی و هنگ مرزی در میرجاوه توسط تروریست‌هایی که در داخل خاک پاکستان مقر و پایگاه دارند، ربوده شده اند، نیروهایی که یکی از آن‌ها اصفهانی و از اهالی سده لنجان است.

پیدا کردن خانه محمد معتمدی چندان دشوار نیست، برخلاف مسئولان که در این ۱۵ روز سری به خانواده نگران محمد نزده بوده‌اند، مردم سده، همسایگان و اقوام دسته دسته برای دیدار از آن‌ها راهی منزلشان شده‌اند، روزی که برای دیدار خانواده معتمدی، رفتیم جمعی از اعضای شورای شهر لنجان نیز به قصد دلجویی از این خانواده نگران آمده بودند.

بیشتر از محمد بگویید، چند سالش است وچه مدت است که در میرجاوه خدمت می کند؟

محمد متولد ۱۳۷۸ و دیپلم رشته الکترونیک؛ سرباز یک سال خدمت است که به مدت ۱۲ ماه زیر پرچم جمهوری اسلامی ایران به خدمت مشغول بوده و تمام طول خدمتش را در میر جاوه گذرانده است.

چگونه از حادثه تلخ ربوده شدن فرزندتان اطلاع پیدا کردید؟

از طریق سایت‌های خبری متوجه اسارات فرزندمان شدیم؛ شنیدیم گروه تروریستی به نام «جیش العدل» در پاکستان پسرمان و ۱۳ سرباز دیگر را ربوده‌. یعنی ابتدا از شبکه های اجتماعی شنیدیم، بلافاصله به فرزندم تلفن زدم، اما تلفنش خاموش بود و صدای بوق ممتدی می پیچد؛ امروز ۱۵ روز است که تلفن محمد خاموش است و به من جواب نمی دهد.

قدیمی‌ها رسمی خوبی داشتند وقتی که می خواستند خبر تلخ و ناخوشایندی را به خانواده‌ای بگویند مستقیم به اعضای خانواده نمی‌گفتند؛ بلکه به یکی از بزرگان فامیل خبر می‌دادند تا خبر بد را بگوید. بعد از سه روز که از این حادثه می گذشت، به همسرم خبر دادند که به مرکز سپاه در زرین شهر برود، وی را از زرین شهر به اصفهان بردند ودر آنجا به وی گفتند که محمد اسیر و گروگان است، وقتی که همسرم به خانه آمد می لرزید، انگار تب کرده بود. ما بیست سال برای محمد زحمت کشیدیم، او جوان رشید و سرو خرامان ما است که به مرزبانی وطن رفت، ۱۵ روز است که در حال دعا کردن هستیم. امروز به پادگان زنگ زدیم و دوباره سراغ محمد را گرفتیم؛ به ما گفتم صبر کنید، آرام باشید و دعا بخوانید.

مادر گریه می کند و می گوید ۱۵ روز است صدای پسرم را نشنیدم، ما پدر و مادرها تحمل این روزها را نداریم؛ روزهای خیلی بدی است که برای کسی آرزو نمی کنیم.

آیا فرزند شما از نا امنی در میرجاوه هم حرفی می زد؟

محمد هر وقت با ما صحبت می‌کرد از مشکلات میرجاوه می‌گفت؛ اینکه باید یک کیلومتر و یک ساعت کوهپیمایی کنند و آماده باشند که دشمنان وارد خاک ایران نشوند و یا قاچاقچی‌ها کالایی را از مزر رد نکنند، می گفت باید همیشه هوشیار و بیدار باشیم درهمه زمان ها روز وشب، سحر و نیمه شب.

این یکسال روزهای سختی را گذراندم و مدام پیگیر اخبار میرجاوه بودم؛ چند وقت پیش که به یکی از پادگان‌های میرجاوه حمله شد، خیلی ترسیدم؛ در این حمله دو نفر از سربازان شهید شدند؛ همیشه از شنیدن این خبرها هراسان بودم، برای محمد و سایر سربازان منطقه صفر مرزی دعا می کردم، می‌گفتم خدایا محمد حافظ مرزهای وطنش است توهم حافظ او باش. وقتی که همه به من می‌گفتند خدمت کردن در میرجاوه خطرناک است دلم آشوب می‌شد، غم سنگینی برجانم می‌نشست و از صدای هر زنگ تلفن برخود می‌لرزیدم.

در شرایط فعلی از دولت و مسئولان چه توقعی دارید؟

از دولت درخواست می کنیم که تمام تلاش خود را برای آزادی فرزند ما و سایر دوستانش انجام دهد؛ من یک مادرم و می دانم که سایر مادرها چه عذابی می کشند، چشم ما مدام به شبکه خبر تلویزیون است که یکی از مسئولان خبر آزادی گروگان‌ها را بدهد. وظیفه فرزند من این بود که به سربازی برود و از کیان و مرزهای وطنش حفاظت و پاسداری کند، اما حالا که این مشکلات پیش آمده عاجزانه از دولت جمهوری اسلامی درخواست و التماس می‌کنم که به فکر فرزندان وطن باشند و آنها را به خانه برگردانند.

هر کاری که می‌توانند انجام دهند و با هر جایی که می‌توانند رایزنی کنند، من فقط فرزندم را می‌خواهم حالا که فرزند ما به گروگان گرفته شده باید دید که گروگانگیرها از دولت جمهوری اسلامی ایران چه می‌خواهند و تلاش کنند تا سربازها آزاد شوند، تنها خواسته من از دولت این است و من فکر می کنم خواسته سایر مادران هم باشد. من آزادی فرزندم را می خواهم که این هم تقاضای بزرگی نیست‌.

درخواست من از مسئولان مملکت این است که حال من و سایر مادران را درک کنند، فقط یک لحظه خودشان را جای من و پدر محمد بگذارند، آنها فرزندان خود را بدون سربازی به خارج می‌فرستند کاش کمی به من و امثال من فکر می‌کردند که با چه سختی و بدبختی فرزند بزرگ کرده و در یک لحظه دشمن آن ها را ربود. کاش چشمان منتظر و گریان مرا می‌دیدند و به من جواب می‌دادند، تاکنون حتی یکی از مسئولان محلی احوال ما را نپرسیده‌اند وقتی که به پادگان زنگ می‌زنیم می‌گویند که در حال رایزنی هستیم، پس این رایزنی‌ها تا کی ادامه دارد. چرا مسئولان در این ۱۵ روز احوالی از ما نپرسیده‌اند؟ این توقع بزرگی است؟

سوال من از مسئولان مملکت این است که چرا وقتی جوانی دو روز دیرتر به سربازی برود، یک ماه اضافه خدمت میپ گیرد، اما حالا که فرزند من ربوده شده هیچ گونه اطلاعی از فرزندم نمی‌دهند؟ من از دولت توقع دارم فرزندم را به من پس بدهد.

از نحوه پوشش خبر در صدا و سیما و رسانه‌های داخلی راضی هستید؟ چه توقعی از آنها دارید؟

متاسفانه رسانه‌های داخلی فقط خبر قتل جمال خاشقجی و تلویزیون هم مدام به آن می‌پردازد به جز این خبر، خبرهای دیگری هم در کشور هست؛ چرا از خانواده‌های سربازان ربوده شده که گیج وسر درگم هستند خبری نمی‌گیرند؟ من و سایر مادران که دل نگرانیم باید چطور و چگونه از حال فرزندانمان خبردار باشیم؟

مدام به من می‌گویند که وی در صحت و سلامت است، آن‌ها از کجا می‌دانند که فرزند من در صحت و سلامت است پس اگر درصحت و سلامت است چرا او را به خانه بر نمی‌گردانند؟ چرا تلفن من را جواب نمی‌دهد؟ چرا ۱۵ روز است صدایش را نمی‌شنوم؟ مسئولین نمی‌دانند من یک مادر و دل نگران هستم، اینکه چه شب‌ها و روزهای بدی را می‌گذرانم فقط من می‌دانم و خدا.

من به عنوان یک مادر از صدا و سیمای شاکی هستم، چرا خبر همه را پخش می‌کند، اما به خانواده‌های سربازان اسیر شده توجهی ندارد کاش که تلویزیون به سراغ این خانواده‌ها می‌آمد و احوال خانواده‌ها را می‌پرسید که در این ۱۵ روز چه کشیده‌اند؟ آیا اینقدر که ما مسائل کشورهای دیگر را تحلیل می‌کنیم آن‌ها مسائل کشور ما را تحلیل می کنند و به دنبال مسائل و مشکلات ما هستند؟

چرا مقامات مدام به من می گویند صبور باشم؟ مگر خود دولت برای اینکه فرزند مرا به خدمت سربازی ببرد صبر کرد؟ پسرم سربازی رفت که به نظام مقدس سربازی برود وزیر پرچم کشورش خدمت کند، حالا هم دولت فرزندم را به من پس بدهد من و خانواده ام را از چشم انتظاری نجات دهد؛ آیا این توقع بزرگی است؟ سوال من مادر از دولت این است وقتی که در دوره آموزشی فرزندان دور از خانواده هستند حداقل دوره سربازی آنها در حومه خودشان باشد تا با بردن سربازان به نقطه صفر مرزی کمتر دچار این مشکلات شویم، برای مرزبانی و پاسبانی از حریم مرزها باید افرادی بروند که تجربه بیشتری دارند.

یعنی در این ۱۵ روز هیچ خبری از فرزند خود دریافت نکرده اید؟

تنها خبری که از فرزندم دارم همان عکسی است که گروه جیش العدل در اینترنت منتشر کرد، اما از طرف رسانه‌های دولتی خودمان انعکاس این خبر ضعیف بود، یعنی ربوده شدن فرزندان ما به اندازه مرگ جمال خاشقچی ارزش گفتن ندارد؟ من به برنامه «حالا خورشید» هم پیامک زدم‌؛ دریغ از اینکه حتی پیام مرا بخوانند. مدام به ما می‌گویند صبر کنید و دعا کنید ما آن موقع که فرزندانمان اسیر نبودند هم صبر کردیم و هم دعا کسی به فکر ما نیست باید خبر سلامت فرزندانمان را از کجا و ازچه رسانه ای بشنویم؟

ارسال نظر