مصاحبه با خانم معلم با مانتوی متفاوت
ابتکار جالب خانم معلم روستایی باعث شد تا دانشآموزان پایه اول مدرسه شهید مفتح روستای سلخ در جزیره قشم هیچگاه خاطره روز دانشآموز را فراموش نکنند. روزی که خانم معلم با پارچههایی که بچهها روی آن نقاشی کشیده بودند مانتویی دوخت و آن را به تن کرد تا با تقویت خودباوری و اعتماد بهنفس به بچهها نشان بدهد که چقدر کار آنها باارزش بوده است.
ابتکار جالب خانم معلم روستایی باعث شد تا دانشآموزان پایه اول مدرسه شهید مفتح روستای سلخ در جزیره قشم هیچگاه خاطره روز دانشآموز را فراموش نکنند. روزی که خانم معلم با پارچههایی که بچهها روی آن نقاشی کشیده بودند مانتویی دوخت و آن را به تن کرد تا با تقویت خودباوری و اعتماد بهنفس به بچهها نشان بدهد که چقدر کار آنها باارزش بوده است.
طیبه گورانی معلم 25 ساله روستای سلخ جزیره قشم با مانتویی که نقش و نگار دانشآموزانش روی آن بود به کلاس درس رفت و روز فراموش نشدنی را برای آنها فراهم کرد. او از یک سال قبل بهعنوان معلم پایه ابتدایی روستای زادگاهش مشغول به فعالیت شده است و بهترین تصمیم زندگیاش را انتخاب شغل معلمی میداند.
ایده این معلم مورد توجه مسئولان هم قرار گرفت و هفته گذشته رئیس آموزش و پرورش منطقه شهاب جزیره قشم به همراه امام جمعه روستای سلخ و رئیس شورای شهر به مدرسه شهید مفتح رفتند و از طیبه گورانی قدردانی کردند. با این معلم خوش ذوق درباره این ایده جالب و همچنین کار و زندگیاش گفتوگو کردهایم.
از خودت بگو و اینکه چطور شد سراغ معلمی رفتی؟
دی ماه سال 72 در خانوادهای پرجمعیت در روستای سلخ در جزیره قشم به دنیا آمدم. 6 خواهر و سه برادر دارم و فرزند پنجم خانواده هستم. پدرم سالها روی لنج کار میکرد و شش ماه از سال روی آب بود. او و دیگر اهالی روستا اجناسی مانند گوسفند و مواد غذایی بار لنج میکردند و به کشورهای آفریقایی یا هند سفر میکردند و در آنجا اجناسشان را داد و ستد میکردند. بعد از آن نیز مشغول تعمیر موتور لنج شد و مدتی است که بهدلیل بالا رفتن سن قادر به کار کردن نیست.
اینکه چرا معلم شدم حکایت جالبی دارد. معلمی را با همه وجودم انتخاب کردم و امروز خیلی خوشحالم که مهمترین انتخاب زندگیام معلمی است. در مقطع دبیرستان در رشته ریاضی فیزیک تحصیل میکردم. آن سالها معلمهای مقطع راهنمایی و دبیرستان از خارج جزیره قشم و از شهرهای مختلف استان هرمزگان میآمدند اما امروز خوشبختانه همه معلمهای مقطع ابتدایی بومی همین روستا هستند و معلمهای پایههای راهنمایی و دبیرستان بومی جزیره قشم هستند.
سالهایی که ما دانشآموز بودیم شرایط متفاوت بود و معلم از شهرهای خارج از جزیره برای تدریس میآمدند. مقطع اول و دوم دبیرستان معلم ریاضی ما خیلی خوب تدریس میکرد. او رتبه 60 کنکور سراسری بود و ریاضی را به شکلی میآموخت که همه ما عاشق ریاضی شده بودیم. اما با رفتن این معلم از مدرسه ما، در ریاضی به مشکل برخوردم.
البته این تنها مشکل من نبود و خیلی از بچهها با این درس مشکل پیدا کردند. همان روزها با خودم فکر کردم باید معلم ریاضی شوم تا اجازه ندهم دانشآموزان با درس ریاضی مشکل پیدا کنند. این بزرگترین تصمیم زندگیام بود. میخواستم کمبودهایی را که در درس ریاضی با آن مواجه شده بودم هیچ دانشآموز دیگری در آینده پیدا نکند و من همه این کمبودها را جبران کنم.
اما وقتی زمان کنکور فرا رسید سرنوشت به گونه دیگری برایم رقم خورد. در رشته علوم تربیتی پذیرفته شدم و تقدیرم این بود که معلم پایه ابتدایی شوم. البته امروز خدا را شکر میکنم که معلم ابتدایی شدم زیرا به نظرم پایه ابتدایی مهمترین پایه تحصیلات است که علاوه بر شیرین بودن تدریس، شخصیت اصلی کودک در تحصیلات در همین پایه شکل میگیرد. علاوه بر آن وقتی معلم پایه ابتدایی باشی میتوانی بزرگ شدن این بچهها را حس کنی.
مثل حس یک مادر وقتی که فرزندش بزرگ میشود و حتی ازدواج میکند و بچه دار میشود اما برای مادر هنوز هم بچه است. این حس مشترکی است که معلمهای پایه ابتدایی دارند وقتی که دانشآموزان سالهای قبل را درحالی که در دانشگاه تحصیل میکنند میبینند همان حس روزهای اول را به آنها دارند.
بعد از تحصیل در مقطع کارشناسی علوم تربیتی در دانشگاه فرهنگیان بندرعباس از سال گذشته بهعنوان معلم اول ابتدایی در دبستان شهید مفتح روستای خودمان «سلخ» مشغول به کار شدم. بچههای کلاس اول خیلی شیرین هستند. بچههایی که فارسی صحبت کردن برایشان کمی سخت است و هنوز گویش روستایی دارند. دانشآموزان کلاس اول ابتدایی مثل موم هستند که شخصیت آنها توسط معلم شکل میگیرد و در این یک سال و نیم که از تدریس من میگذرد سعی کردم تا روحیه شجاعت و پرسشگری را در بچهها تقویت کنم.
کار جالب شما باعث معروف شدن نام زادگاهتان شد، چرا نام روستای شما سلخ است؟
روستای سلخ در مرکز جزیره قشم قرار دارد. جایی که اگر مختصات شرق و غرب این جزیره را به هم متصل کنی در میان آن روستای ما قرار دارد. اینکه چرا نام سلخ را برای این روستا انتخاب کردهاند حکایت جالبی دارد. سلخ به دو معنی است. معنی اول آن به روزگاری بازمی گردد که مردم این روستا با شکار کوسهای بهنام کوسه کر آنها را سلاخی کرده و از گوشت و روغن آن استفاده میکردند و به همین دلیل نام سلخ که از کلمه سلاخی گرفته شده است برای این روستا انتخاب شد اما معنی دوم آن سه تپه است.
در قدیم اهالی این روستا روی سه تپه زندگی میکردند و به همین دلیل به این روستا سلک یا همان سلخ گفته میشد. نزدیک به 4 هزار نفر در این روستا زندگی میکنند و شغل اکثر مردم این روستا صیادی است ولی این روستا به لحاظ فرهنگی به خاطر برگزاری مراسم وزیف، زار و شوشی و جاذبه های گردشگری نظیر ساحل نقره ای ، بام قشم و غارنمکی زبانزد است.
روز اول تدریس در مدرسه حتماً با خاطرات زیادی همراه است، از این روز چه خاطره به یاد ماندنی دارید؟
هیچگاه اولین روز تدریس را فراموش نمیکنم. وقتی وارد کلاس شدم بچهها سلام کردند و من به آنها یاد دادم که باید زمان سلام دادن دست یکدیگر را بگیرند. تا چند ماه وقتی وارد کلاس میشدم با 22 دانشآموز کلاسم دست میدادم و به هم سلام میگفتیم. معلم اول ابتدایی پسرها هستم و سال قبل نیز به پسرها درس دادم. بهنظرم شیطنت پسرها بامزهتر از دخترها است و شاید همین دلیل بود که باعث شد پارسال با وجود آنکه میتوانستم تدریس پایه اول دخترها را انتخاب کنم اما معلم پسرها شدم. پسرهای پایه اول یک شیرینی خاصی دارند و بامزهتر هستند. گاهی در کلاس درس باید آنها را از روی میز یا زیر میز یا گاهی از حیاط مدرسه جمع کنم و پشت میز بنشانم. شیطنت ذات این بچههاست و من آنها را با همه وجود دوست دارم.
ایده نقاشی روی پارچه و تبدیل آن به مانتو از کجا شکل گرفت و بچهها چه واکنشی نشان دادند؟
اینکه چطور ایده دوختن مانتو از نقاشی بچههای کلاس شکل گرفت داستان جالبی دارد. سال گذشته همزمان با شروع مدرسه چند کاغذ مقوایی به کلاس درس آوردم و از بچهها خواستم تا روی این مقواها نقاشی بکشند. علاوه بر آن از یک پدربزرگ که قصههای قدیمی را با بیان و لحنی جذاب برای بچهها تعریف میکرد خواستم در کلاس درس برای بچهها قصه بگوید که بچهها خیلی استقبال خوبی از قصه پدربزرگ داشتند.
دانشآموزان پایه ابتدایی علاقه زیادی به نقاشی دارند. بعد از اتمام نقاشی آنها را روی دیوار نصب کردم تا بچهها همیشه نقاشیهای خودشان را ببینند. متأسفانه بعد از مدتی این نقاشیها خراب شد و یک روز متوجه شدم کاغذهایی که بچهها روی آن نقاشی کشیده بودند داخل سطل زباله است. خیلی ناراحت شدم و تصمیم گرفتم امسال کار جدیدی انجام بدهم.نمی خواستم مثل سال گذشته اثر هنری بچهها از بین برود.
هفته جهانی کودک فرصت مناسبی بود که برای 22 دانشآموزم فرصت کشیدن نقاشی را فراهم کنم. از روز قبل چند متر پارچه کرم رنگ تهیه کردم و آنها را به کلاس آوردم. از بچهها خواستم تا با ماژیک روی این پارچه نقاشی بکشند. موضوع نقاشی هم آزاد بود و خواستم هرچه را دوست دارند نقاشی کنند. بچهها با خوشحالی شروع به کشیدن نقاشی کردند. چند نفر زمین چمن فوتبال کشیدند و برخی هم خورشید و ماه و ستاره و خانه و گل و درخت کشیدند.
بعد از پایان نقاشی پارچه را به خانه آوردم تا به خواهرانم نشان بدهم. خواهرانم درحالی که نقاشیها را نگاه میکردند برایشان تعدادی از نقاشیها را توضیح دادم و گفتم کدام یک از دانشآموزان آن را کشیده است. یکی از خواهرانم همان لحظه پیشنهاد جالبی داد. او گفت این پارچهها را به هم بدوز و یک مانتو درست کن تا برای همیشه به یادگار داشته باشی. ایده خیلی خوبی بود.
تصمیم گرفتم این کار را خودم انجام بدهم و به خیاط ندهم. هنوز هم باور نمیکنم که در یک روز توانسته باشم یک مانتو بدوزم. روز 13 آبان این مانتو را بهتن کردم و راهی مدرسه شدم. قبل از ورود به کلاس یکی از همکارانم مرا دید و با ذوق زیاد گفت چه مانتوی زیبایی و چه ایده قشنگی. بلافاصله به کلاس رفتم. چهره بچهها خیلی دیدنی بود. چشمها از خوشحالی برق میزد.
یکی از بچهها گفت خانم اجازه این همان نقاشیهای ما است؟ با لبخند گفتم این هنر شماهاست که من تبدیل به مانتو کردهام. روز فراموش نشدنی بود. آن روز برنامه کوهپیمایی داشتیم و همراه بچههای کلاس به خارج از مدرسه رفتیم. بچهها با خوشحالی روی مانتو دنبال نقاشیهای خودشان میگشتند و چند نفری هم با ناراحتی میگفتند چرا نقاشی ما بین این نقاشیها نیست و چند تا از بچهها نقاشی روی مانتو را به هم نشان میدادند. تلاش من این بود که بچهها در درجه اول حس کنند که خودشان و بعد هنرشان مهم و ارزشمند و باعث تقویت خودباوری و اعتماد به نفس در آنها بشود. این مانتو را همیشه نگه خواهم داشت و میخواهم در روز دانشآموز هر سال آن را به تن کنم و به کلاس بروم تا ضمن یادآوری خاطرات به بچههای کلاس انگیزه انجام کارهای خلاقانه بدهم.
بهنظر شما یک معلم چقدر میتواند در زندگی بچهها نقش داشته باشد؟
معلمی عشق است و اگر کسی عاشق نباشد نباید سراغ معلمی بیاید. با وجود اینکه دو سال است وارد حرفه مقدس معلمی شدهام اما به خوبی میدانم که معلمها با چه مشکلاتی درگیر هستند. من یک معلم زن هستم و شاید مشکلات مالی کمتری نسبت به دیگر معلمها داشته باشم ولی معتقدم اگر عاشق نباشید نمیتوانید معلم باشید. معلمها همان نقش پدر و مادر را دارند و باید همان مهربانی و محبت را نسبت به بچهها داشته باشند. باید به این بچهها درس زندگی را بیاموزیم تا آنها در آینده بتوانند یک زندگی و یک جامعه را بسازند.
با توجه به اینکه در همین مدرسه درس خواندید و در همین کلاسها تدریس میکنید فضای آموزشی این روستا با چه مشکلاتی مواجه است؟
به دلیل کمبود فضای آموزشی مدرسه ما دو شیفت است و در یک شیفت آن پسرها و شیفت دیگر دخترها به مدرسه میآیند. همه کلاسها هوشمند نیستند. حیاط مدرسه از بتون است و وقتی بچهها برای ورزش به حیاط میروند گاهی اوقات زخمی برمی گردند در حالی که اگر حیاط مدرسه چمن مصنوعی باشد شاهد این آسیب دیدگیها نخواهیم بود. پسربچهها علاقه زیادی به فوتبال دارند و در میان آنها استعدادهای خوبی هم وجود دارد.
دانشآموزان را دریابید
محمد دریایی مدیر مدرسه شهید مفتح روستای سلخ در حاشیه مراسم قدردانی از طیبه گورانی با بیان اینکه این روستا با کمبود فضای آموزشی روبهرو است، گفت: در این روستا با جمعیت 4 هزار نفر تنها سه ساختمان آموزشی وجود دارد که شامل دو مدرسه ابتدایی و یک مدرسه راهنمایی پسرانه و یک مدرسه راهنمایی و دبیرستان دخترانه که متأسفانه این مدرسه دخترانه مخروبه است و دانشآموزان در وضعیت نامناسبی در آنجا درس میخوانند. در دبستان ما 220 دانشآموز در 10 کلاس تحصیل میکنند و این فضای آموزشی پاسخگوی نیاز دانشآموزان نیست.