شهاب حسینی؛ اکسیژن سینمای ایران

بازیگری که مسیر بازیگری‌اش از جایی شروع شد که اتفاقا اصلا انتظار نمی‌رفت به جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد از معتبرترین فستیوال سینمایی دنیا ختم شود. انگار که مثلا اپرا وینفری با سابقه اجرای طولانی برنامه‌اش از تلویزیون، اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن بگیرد. این ماجرا تا الان اتفاق نیفتاده، اما برای شهاب حسینی این روند از اجرای یک برنامه تلویزیونی، به مرتفع‌ترین قله بازیگری رسیده است. اگر اسم این تقدیر نیست، من نام دیگری نمی‌توانم بر آن بگذارم.

برترین ها: ب ازیگری که مسیر بازیگری‌اش از جایی شروع شد که اتفاقا اصلا انتظار نمی‌رفت به جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد از معتبرترین فستیوال سینمایی دنیا ختم شود. انگار که مثلا اپرا وینفری با سابقه اجرای طولانی برنامه‌اش از تلویزیون، اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن بگیرد. این ماجرا تا الان اتفاق نیفتاده، اما برای شهاب حسینی این روند از اجرای یک برنامه تلویزیونی، به مرتفع‌ترین قله بازیگری رسیده است. اگر اسم این تقدیر نیست، من نام دیگری نمی‌توانم بر آن بگذارم.
شهاب حسینی از اجرای برنامه‌ای در تلویزیون شروع کرد به نام «اکسیژن» که الان بعد از گذشت نزدیک به ۲۰ سال از پخش آن تنها صورت پر انرژی یک مجری خوش سیما در خاطره‌ها مانده که عمق چهره‌اش به ما می‌گفت می‌خواهد پرواز کند و حدی برای این پرواز قائل نیست. این را شهاب حسینی ناخودآگاه به ما گفت و مسیرش را رفت. اعتقاد داشت و دارد که فقط باید کار کند، کار کند و کار کند. این را به ما نگفت، به خودش گفت و تا الان که این سطور به رشته تحریر درمی‌آید او بر طبق اطلاعاتی که موجود است ۴۸ فیلم سینمایی، یک فیلم کوتاه، نه سریال از جمله سه فصل سریال «شهرزاد» و ۵ تئاتر بازی کرده و یک فیلم هم خودش کارگردانی کرده است. این کارها به غیر از برنامه‌های رادیویی و آلبوم‌های موسیقی و احیانا همکاری در مستندهایی است که دیگران شناخته‌اند. این حجم بالای کار تنها از بازیگری برمی‌آید که می‌خواهد پرواز کند. حد این پرواز کجاست؟ هنوز شهاب حسینی به ما نشان نداده است. او هنوز پروازش را متوقف نکرده است.
سوپراستار: کورش زند؛ نقطه عطف و سکوی پرتاب
بعد از حدود هشت سال بازیگری از سال ۱۳۷۹ در سینما و تلویزیون احتمالا «سوپراستار» اولین فیلمی بود که شهاب حسینی در آن جدی گرفته شد. به غیر از «مدار صفر درجه» که یکی دو سال قبل از «سوپراستار» (۱۳۸۷) نشان داد او قابلیت‌های غیرقابل انکار و اتفاقا منحصر به فردی دارد که فراتر از چهره‌اش می‌تواند حس شخصیت را منتقل کند. پیش از آن، شهاب حسینی را هم‌رده با بهرام رادان «شور عشق» (و نه حتی «سنتوری» و «گیلانه») و محمدرضا گلزار در اکثر فیلم‌هایش(به غیر از «بوتیک») تصور می‌کردند. «سوپراستار» که به شدت حدیث نفس او و خیلی از بازیگرانی‌است که در حال و هوای کثیف شهرت نفس می‌کشند، توانست از او یک بازیگر دیگر بسازد. جرقه و سکوی پرتاب شهاب حسینی «سوپراستار» بود.
او که پیش از آن برای بازی در «شمعی در باد» با کاراکتر بابک و «رستگاری در هشت و بیست دقیقه» با کاراکتر فؤاد دو سال پیاپی کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و در سال ۱۳۸۶ برای فیلم «محیا» موفق به کسب دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر شده بود و با بازی در فیلم «دلشکسته» مورد توجه قرار گرفته بود، برای ایفای نقش در فیلم «سوپراستار» سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را کسب کرد. فیلم قصه کوروش زند یک سوپراستار جوان سینما که موفقیت و شهرت، او را به آدمی مغرور و خوش‌گذران و غرق در فساد تبدیل کرده‌است. احتمالا از اینجا به بعد بود که شهاب حسینی جوهر درونی وجودش را درک کرد و صورتش را وسیله قرار نداد تا از آن نان دربیاورد.
درباره الی: احمد؛ سرمایه‌گذاری روی حس
آغاز فرهادی و شهاب. آغازی که به قله ختم شد. «درباره الی» شاید یکی از مهم‌ترین فیلم‌های بعد از پیروزی انقلاب در ایران باشد و شهاب حسینی صاحب یکی از تاثیرگذارترین نقش‌های فیلم، و احتمالا مهم‌ترین جمله و دیالوگ آن: «یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایانه.» شهاب حسینی در این کار مکمل بی‌نظیری بود و توانست برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد جشن خانه سینما در آن سال شود. چند نقطه طلایی از بازی‌اش را اگر به یاد بیاورید خواهید فهمید که چقدر حس درستی پشت این لحظه‌ها بوده است. یک از این نقاط زمانی ‌است که احمد می‌فهمد الی که به عنوان مربی بچه‌های سپیده (گلشیفته فراهانی) در سفری خانوادگی با آنها همراه شده است، نامزد دارد و قاعدتا اینکه او بخواهد الی را بپسندد از پایه و اساس منتفی است.
این ماجرا را زمانی از زبان سپیده می‌شنود که الی گم شده و نامزدش آمده دنبالش. حتما دو بار «ای وای» گفتن احمد بیشتر از تمام اکت‌های شهاب حسینی مثل دنبال فندک گشتن برای سیگارش در ویلا، یا دیالوگش به الی در ماشین وقتی به شهر آمده‌اند به خاطر مانده است. شهاب حسینی در «درباره الی» شاید بیشتر از بقیه فیلم‌هایی که با فرهادی کار کرد روی حس درونی‌اش وقت گذاشت تا شخصیت بلاتکلیف نباشد و بتواند مستقل از تمام مکمل‌های دیگری که در کنارش بودند کارش را بکند و اثر خودش را بگذارد.
جدایی نادر از سیمین: حجت؛ درک دیگرگون از نقش
اگر یکی به شما گفت نقش اول اولین فیلم اسکاری سینمای ایران نه نادر است، نه سیمین، که حجت است و در کنار او راضیه؛ زنش، حرفش از بعدی کاملا تصویری و سینمایی درست است. حجت در «جدایی نادر از سیمین» خودش قصه‌ای مستقل دارد که بار دراماتیکش اصلا کمتر از قصه نادر و سیمین نیست. و این بار دراماتیک را شهاب حسینی به آن داده است. آرام آرام او تبدیل به بازیگری قاعده‌مند و خوش استایل شده است که خودش را ویران کرده تا شخصیتی نو متولد کند. او حجت جایی است که می‌ریزد. در فیلم صحنه‌ای هست که حجت از اتاق بازپرس دارد خارج می‌شود و در حال رفتن، از پارتی نداشتن و بدبختی‌اش می‌گوید. همزمان که از در خارج می‌شود سرش را محکم به در چوبی می‌کوبد، طوری که در می‌شکند.
این لحظه در فیلمنامه نبوده و اتفاقا خود شهاب حسینی در این لحظه آن را به نقش اضافه کرده است. در پشت صحنه فیلم وقتی از او می‌پرسند که چرا این کار را کرده است، می‌گوید: «دلم برای تنهایی حجت سوخت.» همین درک دیگرگون از نقش شاید کلاس درسی برای بازیگران دیگر باشد. این فیلم برای او اولین دست‌آورد بین‌المللی‌اش را به ارمغان آورد و توانست خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به همراه دیگر بازیگران مرد این فیلم به دست آورد و تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشن خانه سینما و دیپلم افتخار جشنواره فیلم فجر را نیز دریافت کرد. بازی او در «جدایی نادر از سیمین» مورد توجه انجمن بین‌المللی سینه فیلی نیز قرار گرفت و نامزد دریافت جایزه آی سی اس بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شد.
حوض نقاشی: رضا؛ جور دیگر بازی کردن
همیشه نقش عقب‌افتاده‌های ذهنی را یک جور بازی کرده‌اند اما در «حوض نقاشی» شهاب حسینی سعی کرد نقش یکی از آنها را طور دیگری بازی کند. طوری که وجه دیگری از صورت آنها را نشان دهد. شهاب حسینی برای نقش رضای «حوض نقاشی» لطافت را به فضای بازی‌اش اضافه کرده است و می‌تواند از او یک آدم دیگری بسازد که قبلا ندیده بودیم. این فرایند البته پارتنری قوی می‌خواست که شهاب حسینی او را هم در اختیار داشت. ترکیب نگار جواهریان و شهاب حسینی در اینجا به شدت جواب داده است. او برای بازی در این فیلم جایزه ویژه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم لیسبون را از آن خود کرد.
فروشنده: عماد؛ وقتی بازیگر با شخصیت بزرگ می‌شود
اینجا قله است. نقطه‌ای که شهاب حسینی منتظرش بود. نقطه‌ای که فستیوال کن سر تعظیم فرود آورد به مسیر بازیگری که تنهای تنها مسیری طولانی را آمده بود. شهاب حسینی با «فروشنده» مسیرش را کامل کرد. از اینجا به بعد هر چه پیش برود دیگر اوج بیشتر است و تجربه زندگی بیشتر. عماد «فروشنده» خود شهاب حسینی را هم بزرگ کرد. سیلی عماد به پیرمردی که قصد تعرض به رعنا (ترانه علیدوستی) داشته است علاوه بر شخصیت، بازیگرش را هم رشد داد. درونگرایی بعد از این سیلی حکایت بزرگ شدن شخصیت است و بازیگر.
او پس از آنکه در سال ۱۳۹۳ برای بازی در فیلم «دوران عاشقی» برای دومین بار کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر شد و در همان سال اولین فعالیت کارگردانی خود را با فیلم «ساکن طبقه وسط» آغاز کرد و خودش در ۳۸ نقش متفاوت در این فیلم بازی کرد، اسکار دوم سینمای ایران را هم با اصغر فرهادی تجربه کرد. اینجاست که فراتر از سینما جایی هست که می‌توان نشست و حکایت‌ها شنید از بزرگ شدن آدم‌ها.
برادرم خسرو: خسرو؛ بالاتر از استانداردهای دو شخصیتی
شهاب حسینی در فیلم «برادرم خسرو» ایفاگر نقش مرد جوانی است که به اختلال دوقطبی مبتلاست و به تازگی از آسایشگاه روانی مرخص شده و در منزل برادرش اقامت می‌کند، اما رفتار او و به ویژه رابطه دوستانه‌ای که با فرزند برادرش پیدا کرده برای برادر و اطرافیانش خوشایند نیست و مواجهه آن دو کم کم به یک دوئل روانی عجیب بدل می‌شود. شهاب حسینی به خوبی توانسته از پس نقش برآید و تماشاگر را با شخصیت خسرو همراه کند.
یکی از درخشان‌ترین لحظات فیلم جایی است که آژیر دزدگیر ماشینی در کوچه به صدا در آمده و خسرو از خواب می‌پرد و جنون‌زده به خیابان می‌رود و وقتی صاحب ماشین را پیدا نمی‌کند شیشه ماشین را خرد می‌کند. سکانس پایانی فیلم وقتی خسرو با دیدن فیلمی که به طور اتفاقی ضبط شده می‌فهمد برادرش دست و پای او را به تخت بسته بوده یکی دیگر از سکانس‌های به یادماندنی «برادرم خسرو» است که همیشه در یاد مخاطبان فیلمی که می‌توانست بهترین گزینه به عنوان نماینده ایران در اسکار ۲۰۱۸ باشد اما نشد! می‌ماند.
مدار صفر درجه: حبیب پارسا؛ عاشقی منحصر به فرد
تلویزیون معمولا بازیگران را خراب می‌کند، اما این یکی حکایتش فرق می‌کند. پس از ایفای نقش جوانی به نام علی احمدی در سریال پرطرفدار «پس از باران» که نخستین تجربه بازیگری شهاب حسینی بود و حضوری به یادماندنی در نقش یونس در مجموعه «پلیس جوان» با کارگردانی سیروس مقدم و در کنار هنرمندانی همچون داریوش ارجمند، میترا حجار و مریلا زارعی، «مدار صفر درجه» عاشقانه‌ای بود که نقطه عطف بازیگری شهاب حسینی در جایی غیر از سینما شد. این سریال راوی ماجرای سفر دانشجویی ایرانی به نام حبیب پارسا (شهاب حسینی) به فرانسه - برای تحصیل در رشته فلسفه در دانشگاه پاریس - است.
ماجرا بر بستر جنگ جهانی دوم و شکل گرفتن صهیونیزم و تسلط تدریجی بر فلسطین می‌گذرد که طبیعتاً فضای داستان متأثر از این واقعه مهم تاریخی است. در زمان اعزام دانشجویان ایرانی به فرانسه و همچنین تحصیل آنها در دانشگاه پاریس، جنگ جهانی دوم نیز در حال آغاز است. حبیب پارسا در دانشگاه با دختری یهودی به نام سارا استروک (ناتالی متی) آشنا می‌شود که اوایل، در کلاس با یکدیگر به مخالفت می‌پردازند که تدریجاً این مخالفت و سرکشی به عشق و تمایل بین این دو نفر مبدل می‌شود.
ترور یهودیان به دست صهیونیست‌ها در ایران و اروپا و دنبال کردن سرنوشت دانشجویی ایرانی در فرانسه و رابطه عاطفی او با دانشجویی یهودی با سلسله حوادثی به یکدیگر مرتبط می‌شوند. به دنبال فتح پاریس توسط آلمان نازی، جان سارا آستروک و خانواده‌اش نیز به خطر می‌افتد زیرا دولت آلمان با یهودیان مخالف است؛ و پس از این وقایع مشکلات فراوانی برای حبیب که پس از مدتی به ایران بازمی‌گردد، روی می‌دهد، در حالی که از پی خواسته او سارا آستروک و مادرش نیز به تهران آمده بودند؛ (زیرا جانشان در پاریس به خطر افتاده بود) و حبیب دوباره دستگیر می‌شود (به اتهام ربودن گذرنامه).
پس از آزادی او از زندان شهربانی و رخ دادن اتفاقاتی از جمله کشته شدن چند نفر مثل سرگرد فتّاحی و خواهر حبیب، در پایان ماجرا سارا عمویش را که در تخت جمشید قصد قتل حبیب را داشت به قتل می‌رساند و حبیب پارسا دوباره به زندان می‌افتد؛ ولی در آخر پس از رهایی از زندان به معشوق خود می‌رسد که آخرین سکانس سریال است. شهاب حسینی در «مدار صفر درجه» عاشقانه‌ای را بازی کرد که پیش از آن در تلویزیون خیلی شاهدش نبودیم. او فضایی منحصر به فرد را جلوی دید تماشاگر تلویزیونی گذاشت که عادت به کارهای کم بنیه دارد و پس از آن در سال ۱۳۸۸ با ایفای نقش عباس بابایی در سریال «شوق پرواز» ساخته یدالله صمدی جذابیت و هنر بازیگری خودش را بیش از پیش اثبات کرد.
شهرزاد: قباد دیوان‌سالار؛ انگار که آل‌پاچینو
قباد در سریال حسن فتحی طوری خودش را به کار تحمیل کرد که الان که قسمت‌های ابتدایی فصل سوم «شهرزاد» در حال پخش است، در بیلبوردهای این سریال در خیابان‌های تهران با این سوال مواجهیم که: «قباد یا فرهاد؟» فرهاد (مصطفی زمانی) عاشق شهرزاد و الان همسرش، و قباد شوهر سابق شهرزاد است که انگار نمی‌خواهد دست از سر او بردارد. اگر بزرگ آقا را در فصل اول سریال پدرخوانده‌ای دیکتاتور تصور کردیم، بعد از رفتن او شهاب حسینی حتما در نقش جانشین او و آل‌پاچینو قرار می‌گیرد. شهاب حسینی به شکلی کاملا کلاسیک نقشی را بازی می‌کند که بر خلاف منفی بودن، تماشاگر دوست دارد او پیروز رقابت با فرهاد در عشق شهرزاد باشد. ناخودآگاه قباد همدلی تماشاگر را برانگیخته است و این از قدرت بی‌نظیر بازی شهاب حسینی است.
بیش از این حرف دیگری نمی‌توان زد؛ تنها همان تکرار مقدمه. شهاب حسینی هنوز در حال اوج گرفتن است و معلوم نیست چه زمانی به نقطه نهایی پرواز می‌رسد. ایکاروس هم آنقدر پرواز کرد که بال‌هایش در نزدیک شدن به حقیقت آب شد. شهاب حسینی ایکاروسی است که در نقش‌هایش به دنبال حقیقت است.
ارسال نظر