کوروش یغمایی؛ پدر موسیقی راک ایران
موسیقی راک در ایران، از اواخر دهه ٤٠ خورشیدی با خوانندگانی چون کورش یغمایی، فرهاد مهراد، فریدون فروغی و حبیب محبیان رواج پیدا کرد و خیلی زود در بازار موسیقی جا افتاد. ٧٢سال پیش، برابر با دوازدهم آذر ١٣٢٥ خورشیدی، کورش یغمایی، از بنیانگذاران موسیقی راک ایرانی در شاهرود به دنیا آمد.
برترین ها: موسیقی راک در ایران، از اواخر دهه ٤٠ خورشیدی با خوانندگانی چون کورش یغمایی، فرهاد مهراد، فریدون فروغی و حبیب محبیان رواج پیدا کرد و خیلی زود در بازار موسیقی جا افتاد. ٧٢سال پیش، برابر با دوازدهم آذر ١٣٢٥ خورشیدی، کورش یغمایی، از بنیانگذاران موسیقی راک ایرانی در شاهرود به دنیا آمد. او فراگیری موسیقی را در کودکی و با ساز سنتور آغاز کرد اما پس از چندسال کار در عرصه موسیقی سنتی ایران، گیتار را بهعنوان ساز حرفهای خود برگزید. یغمایی در اوج دوران فعالیت خود همگام با پیشروان راک در جهان، یعنی گروههای رولینگ استونز، بیتلز و... این موسیقی را در ایران معرفی کرد و شناساند. با تکیه برهمین پیشینه، او را پدر موسیقی راک ایران لقب دادهاند.
همگام با اولین های راک دنیا
کوروش یغمایی جزو اولین هنرمندانی بود که موسیقی راک را در ایران آغاز کرد. او در ابتدا یک سری از ملودیها و ترانههای فولک ایرانی مثل قطعه «لیلا لیلا» را برای موسیقی راک تنظیم کرد و به انضمام آن آثاری مثل «گل یخ» یا «پاییز» را با ترانهسراهای معاصر منتشر کرد.
البته بعضیها میگفتند، «لیلا لیلا» هم شد موسیقی راک؟! بله این یک موسیقی راک است منتها میتوان قبل از آن پیشوندی اضافه کرد و گفت موسیقی «فولک راک». هم خودش و هم برادرانش، کیومرث و کامران در آن دوران گروههایی داشتند که عشق و علاقهشان گروهها و افرادی مثل دیپ پرپل (Deep Purple) و ریچی بلکمور (Ritchie Blackmore) بود و معمولاً آنها را ملاک کار خود قرار میدادند و شاید به نوعی دوست داشتند که «دیپ پرپلِ» ایران شوند. آن زمان گروههایی مثل «اسکورپیو»، کوروش یغمایی، فریدون، فرهاد، اندی و ابی لیتل و... فعالیت میکردند که در بازههای زمانی مختلف، به نوعی بانیان موسیقی راک در ایران محسوب میشدند.
بعد از انقلاب، کوروش یغمایی هم مثل خیلی از هنرمندانی که خود را متعلق به کشور و مردمشان میدانند، در ایران ماند و با اینکه میتوانست مهاجرت کند، پای کشورش ایستاد. ولی متأسفانه کشورش به او وفادار نبود. بعد از انقلاب به دلیل معذوریتهای موجود، گرایش کوروش بیشتر به سمت موسیقی پاپ رفت تا آثارش بتوانند مجوز بگیرند؛ منتها نه پاپی که ما امروزه میشناسیم و با آن طرف هستیم.
40 سال منتظر مجوز
بلکه سعی میکرد یک موسیقی پاپ فاخر با اشعار و مضامینی که در اجتماع یا تاریخ شکل گرفتهاند تولید کند. البته که همه میدانیم این اتفاق گریزناپذیر است؛ خود کاوه هم یکی از نوابغ موسیقی راک در ایران است اما به دلیل گرفتن مجوز، دائماً مجبور میشد آثارش را اصلاح کند و به سمت و سویی ببرد که بتواند برای آنها مجوز بگیرد. اما خوشبختانه کوروش خودش را از تک و تا نینداخت و مثل حبیب خدابیامرز افسرده و گوشهنشین نشد. جای شکرش باقی است که بعد از چندین سال توانست آلبوم «ملک جمشید» را منتشر کند و اثری از خودش باقی گذاشت و تا جایی که توانست صبوری کرد و وقتی دید مسئولان حاضر به همکاری با او نیستند، آلبومش را در جای دیگری منتشر کرد.
حالا بعد از 15 سال آلبوم «ملک جمشید» منتشر شده، آلبومی که باید به آن با توجه به استانداردها و نگاهی که ده، پانزده سال پیش در موسیقی وجود داشت نگاه کرد و شنید، نه با گوش و چشم امروز. میتوان گفت «ملک جمشید» ارزشهای خاص خودش را دارد که نگاه کوروش یغمایی در اشعارش بسیار نمود داشته؛ چراکه همانطور که میدانیم کوروش روی اشعار بسیار حساس است و مثل خیلیهای دیگر با هر شعری، کار تولید نمیکند. او دندان روی جگر میگذارد و بعد از این همه سال اثری تولید میکند که هر موقع آن را گوش میکنیم از آن لذت میبریم.
سالیان سال موسیقی راک که بیشتر روی اندیشه و احساسات و عواطف بشری انسانها کار میکند زیر تلسکوپ بود و اجازه فعالیت نداشت. الان هم که به اصطلاح میتواند فعالیت کند، جلوگیری از انتشار به موقع آثار، آسیبهای جبرانناپذیری به خالق آنها میزند. مثلاً اینکه صدادهی و جنس موسیقی در گذر زمان قدیمی میشود، هرچند که یکی از ویژگیهای کار راک این است که تاریخ مصرف ندارد و حداقل اینکه شعرش جهان شمول و انسانی و ماندگار است. اما از لحاظ جنس صدادهی و سمپلها، متأسفانه کارها قدیمی میشوند و هنرمند یا باید دوباره آنها را بازسازی کند یا با همان شکل و شمایل منتشر شوند. اما ضرر عمده و اصلی این اتفاق این است که وقتی اثر یک هنرمند منتشر نمیشود، او سالها آن را که به مثابه یک بار سنگین میماند با خود حمل میکند و این بار سنگین به او اجازه تولید یک آلبوم جدید نمیدهد که در نتیجه باعث ایجاد افسردگی و رکود در آرتیست میشود.
امان از سلیقه های شخصی
اینکه به دلیل سلیقههای شخصی اجازه انتشار اثری داده نشود و هنرمندی که میتواند در یک دوره سنی، شکوفایی طلایی داشته باشد خانهنشین و افسرده شود، از نظر من هیچ فرقی با جنایت جنگی ندارد. نتیجه هم این میشود که کسی مثل کوروش یغمایی در یک برهه سی-چهل ساله، تنها میتواند تعداد انگشتشماری آلبوم منتشر کند و اینها فجایعی است که برای امثال ما اتفاق میافتد.
«زمانی که برای مجوزهای آلبوم راک به ارشاد میرفتم، یکی از اعضای شورای موسیقی از جلسه بیرون آمد و گفت که موسیقیام را نمیفهمد. از او خواستم بگوید چه کنم که این موسیقی قابل فهم شود؟ که در جواب گفت: نمیدانم!» با یک امضا یک نفر میخواند: «تو رو من، من تو رو...» و سوپراستار ایران میشود و یک نفر از «ملک جمشید» و «شاسوسا»ی سهراب سپهری میخواند و باید سالیان سال خانهنشین و افسرده و درگیر هزاران مشکل روحی، جسمی، مادی و معنوی شود.
در آخر هم اینکه موسیقی راک نیاز به هیچ پادشاه و سلطان و مَلکی ندارد، ولی اگر قرار باشد موسیقی راک در ایران سلطانی داشته باشد، سلطان حقیقی آن کوروش یغمایی است.
همگام با اولین های راک دنیا
کوروش یغمایی جزو اولین هنرمندانی بود که موسیقی راک را در ایران آغاز کرد. او در ابتدا یک سری از ملودیها و ترانههای فولک ایرانی مثل قطعه «لیلا لیلا» را برای موسیقی راک تنظیم کرد و به انضمام آن آثاری مثل «گل یخ» یا «پاییز» را با ترانهسراهای معاصر منتشر کرد.
البته بعضیها میگفتند، «لیلا لیلا» هم شد موسیقی راک؟! بله این یک موسیقی راک است منتها میتوان قبل از آن پیشوندی اضافه کرد و گفت موسیقی «فولک راک». هم خودش و هم برادرانش، کیومرث و کامران در آن دوران گروههایی داشتند که عشق و علاقهشان گروهها و افرادی مثل دیپ پرپل (Deep Purple) و ریچی بلکمور (Ritchie Blackmore) بود و معمولاً آنها را ملاک کار خود قرار میدادند و شاید به نوعی دوست داشتند که «دیپ پرپلِ» ایران شوند. آن زمان گروههایی مثل «اسکورپیو»، کوروش یغمایی، فریدون، فرهاد، اندی و ابی لیتل و... فعالیت میکردند که در بازههای زمانی مختلف، به نوعی بانیان موسیقی راک در ایران محسوب میشدند.
بعد از انقلاب، کوروش یغمایی هم مثل خیلی از هنرمندانی که خود را متعلق به کشور و مردمشان میدانند، در ایران ماند و با اینکه میتوانست مهاجرت کند، پای کشورش ایستاد. ولی متأسفانه کشورش به او وفادار نبود. بعد از انقلاب به دلیل معذوریتهای موجود، گرایش کوروش بیشتر به سمت موسیقی پاپ رفت تا آثارش بتوانند مجوز بگیرند؛ منتها نه پاپی که ما امروزه میشناسیم و با آن طرف هستیم.
40 سال منتظر مجوز
بلکه سعی میکرد یک موسیقی پاپ فاخر با اشعار و مضامینی که در اجتماع یا تاریخ شکل گرفتهاند تولید کند. البته که همه میدانیم این اتفاق گریزناپذیر است؛ خود کاوه هم یکی از نوابغ موسیقی راک در ایران است اما به دلیل گرفتن مجوز، دائماً مجبور میشد آثارش را اصلاح کند و به سمت و سویی ببرد که بتواند برای آنها مجوز بگیرد. اما خوشبختانه کوروش خودش را از تک و تا نینداخت و مثل حبیب خدابیامرز افسرده و گوشهنشین نشد. جای شکرش باقی است که بعد از چندین سال توانست آلبوم «ملک جمشید» را منتشر کند و اثری از خودش باقی گذاشت و تا جایی که توانست صبوری کرد و وقتی دید مسئولان حاضر به همکاری با او نیستند، آلبومش را در جای دیگری منتشر کرد.
حالا بعد از 15 سال آلبوم «ملک جمشید» منتشر شده، آلبومی که باید به آن با توجه به استانداردها و نگاهی که ده، پانزده سال پیش در موسیقی وجود داشت نگاه کرد و شنید، نه با گوش و چشم امروز. میتوان گفت «ملک جمشید» ارزشهای خاص خودش را دارد که نگاه کوروش یغمایی در اشعارش بسیار نمود داشته؛ چراکه همانطور که میدانیم کوروش روی اشعار بسیار حساس است و مثل خیلیهای دیگر با هر شعری، کار تولید نمیکند. او دندان روی جگر میگذارد و بعد از این همه سال اثری تولید میکند که هر موقع آن را گوش میکنیم از آن لذت میبریم.
سالیان سال موسیقی راک که بیشتر روی اندیشه و احساسات و عواطف بشری انسانها کار میکند زیر تلسکوپ بود و اجازه فعالیت نداشت. الان هم که به اصطلاح میتواند فعالیت کند، جلوگیری از انتشار به موقع آثار، آسیبهای جبرانناپذیری به خالق آنها میزند. مثلاً اینکه صدادهی و جنس موسیقی در گذر زمان قدیمی میشود، هرچند که یکی از ویژگیهای کار راک این است که تاریخ مصرف ندارد و حداقل اینکه شعرش جهان شمول و انسانی و ماندگار است. اما از لحاظ جنس صدادهی و سمپلها، متأسفانه کارها قدیمی میشوند و هنرمند یا باید دوباره آنها را بازسازی کند یا با همان شکل و شمایل منتشر شوند. اما ضرر عمده و اصلی این اتفاق این است که وقتی اثر یک هنرمند منتشر نمیشود، او سالها آن را که به مثابه یک بار سنگین میماند با خود حمل میکند و این بار سنگین به او اجازه تولید یک آلبوم جدید نمیدهد که در نتیجه باعث ایجاد افسردگی و رکود در آرتیست میشود.
امان از سلیقه های شخصی
اینکه به دلیل سلیقههای شخصی اجازه انتشار اثری داده نشود و هنرمندی که میتواند در یک دوره سنی، شکوفایی طلایی داشته باشد خانهنشین و افسرده شود، از نظر من هیچ فرقی با جنایت جنگی ندارد. نتیجه هم این میشود که کسی مثل کوروش یغمایی در یک برهه سی-چهل ساله، تنها میتواند تعداد انگشتشماری آلبوم منتشر کند و اینها فجایعی است که برای امثال ما اتفاق میافتد.
«زمانی که برای مجوزهای آلبوم راک به ارشاد میرفتم، یکی از اعضای شورای موسیقی از جلسه بیرون آمد و گفت که موسیقیام را نمیفهمد. از او خواستم بگوید چه کنم که این موسیقی قابل فهم شود؟ که در جواب گفت: نمیدانم!» با یک امضا یک نفر میخواند: «تو رو من، من تو رو...» و سوپراستار ایران میشود و یک نفر از «ملک جمشید» و «شاسوسا»ی سهراب سپهری میخواند و باید سالیان سال خانهنشین و افسرده و درگیر هزاران مشکل روحی، جسمی، مادی و معنوی شود.
در آخر هم اینکه موسیقی راک نیاز به هیچ پادشاه و سلطان و مَلکی ندارد، ولی اگر قرار باشد موسیقی راک در ایران سلطانی داشته باشد، سلطان حقیقی آن کوروش یغمایی است.