مسعود صابری؛ اجرای کنسرت پس از جراحی مغز و اعصاب!

شاید وقتی بدانید مسعود صابری که حالا هم خواننده و هم جراح مغز و اعصاب است، خواهرزاده علی سرتیپی، تهیه‌کننده پرنفوذ سینماست و رسول صدرعاملی هم با او فامیلی نسبتا نزدیکی از سوی خانواده مادری دارد، فکر ‌کنید این افراد در تبدیل‌شدن او به چهره‌ای هنری نقش ویژه‌ای داشته‌اند، اما ظاهرا این‌طور نیست. مسعود صابری می‌گوید نه‌تنها در این عرصه به او کمکی نکرده‌اند که حتی باور هم نداشتند که خواننده مطرحی بشود.

شاید وقتی بدانید مسعود صابری که حالا هم خواننده و هم جراح مغز و اعصاب است، خواهرزاده علی سرتیپی، تهیه‌کننده پرنفوذ سینماست و رسول صدرعاملی هم با او فامیلی نسبتا نزدیکی از سوی خانواده مادری دارد، فکر ‌کنید این افراد در تبدیل‌شدن او به چهره‌ای هنری نقش ویژه‌ای داشته‌اند، اما ظاهرا این‌طور نیست. مسعود صابری می‌گوید نه‌تنها در این عرصه به او کمکی نکرده‌اند که حتی باور هم نداشتند که خواننده مطرحی بشود.

او این جمله را خیلی محکم و انگار از ته دل بیان می‌کند، اما بلافاصله بعد از آن، جمله‌ای دیگر را به حرف‌هایش سنجاق می‌زند: «کمک و تأثیر آنها غیر مستقیم بود. مثلا در سنین نوجوانی در پشت صحنه گل‌های داوودی حاضر شدم و در طول همین رفت‌وآمدها با هنرمندان و استادان بزرگی چون مشایخی و انتظامی مراوده پیدا کردم و همین‌ها بخشی از شخصیتم را ساخت.» مسعود صابری پزشک و جراح مغز و اعصابی است که از کودکی موسیقی را نزد پدربزرگ مادری‌اش یاد گرفته و بعد سراغ پزشکی رفته است.

با این‌که علاقه زیادی به موسیقی دارد و همین چهارشنبه هم کنسرتی در برج میلاد برگزار خواهد کرد، اما پزشکی همیشه برایش ارجح‌ است.

چه اتفاقی افتاد که از دنیای پزشکی به سمت دنیای موسیقی رفتید؟

موسیقی یک واقعیت مسلم در زندگی من از زمان کودکی‌ام بود. وقتی آدم با چیزی بزرگ می‌شود، نمی‌تواند آن را کنار بگذارد. پدربزرگ مادری و پدری من، هر دو صدای خوبی داشتند و همیشه موسیقی در زندگی ما جاری بود اما جالب اینکه صدایم را از پدرم به ارث بردم.

دقیقا از چه سنی موسیقی را شروع کردید؟

ماجرا به ٣ یا ٤ سالگی برمی‌گردد؛ زمانی که پدربزرگ مادری‌ام با من آواز کار می‌کرد. از بچگی صدای ایشان در گوش من بود، در مدرسه قرائت قرآن، صوت و تجوید کار کردم و قاری شدم. از ١٥ سالگی هم کلاس آواز رفتم. بعد با آقای افکاری آشنا و وارد فضای حرفه‌ای‌تری شدم. همسر ایشان به من سازها را آموزش دادند. آقای افکاری ملودی‌های خوبی را معرفی می‌کرد و من به‌واسطه ایشان با ترانه‌سراها و آهنگسازهای قدیمی و جدید زیادی آشنا شدم و در نهایت رفاقتی دو سویه میانمان شکل گرفت؛ در حوزه موسیقی و پزشکی. من از آنها یاد می‌گرفتم و آنها در حوزه پزشکی به من اعتماد و لطف داشتند و کمک می‌گرفتند. حتی برخی از آنها را جراحی کردم. همه اینها به حرفه‌ای‌ترشدن من کمک کرد.

پس در واقع موسیقی مقدم بر پزشکی و جراحی مغز و اعصاب بود.

بله، دقیقا. البته در زمان تحصیل رشته پزشکی به علت گرفتاری‌های دوره تخصص، فرصت زیادی برای موسیقی نبود، اما وقتی تحصیلاتم تمام شد دوباره با جدیت آن را دنبال کردم.

آواز خواندن چه تاثیری در کار پزشکی و پذیرش بیمارانتان دارد؟

برای مردم جذابیت بیشتری دارد که یک پزشک موسیقی کار کند، چون فضای پزشکی را فضایی خشک و بی‌روح تصور می‌کنند، در صورتی‌که معتقدم پزشکی و به‌خصوص جراحی آخرین درجه از هنر است، اما برای بیمار که همیشه اتاق عمل را استرس‌آور درک کرده است، این ماجرا باعث آرامش خاطر می‌شود.

روی شما و کار شما چطور؟ تاثیری داشته است؟

پزشکی قواعد و اصول خود را دارد، بنابراین در کار آن تاثیری ندارد، اما برای آرامش خودم تأثیر داشته است. در کنار کار پزشکی هیچ تفریح خاصی ندارم و در واقع زمان‌های استراحتم را به تمرین و گوش‌دادن موسیقی اختصاص داده‌ام.

نخستین آهنگتان که منتشر شد، چه بازخوردی از اطرافیان و مخاطبان گرفتید؟

نخستین کارم که در ‌سال ٩٦ با موزیک ویدیویی به‌عنوان طعم جنون منتشر شد، کل فضای مجازی را پر کرد. از بچه ٣ ساله تا فرد ٩٠ ساله مخاطب این کار شدند. علاوه بر ملودی، مفهوم و زیبایی ترانه، شاید البته بخشی از محبوبیت به‌دلیل این بود که یک جراح کار را خوانده بود. از سوی دیگر، سلبریتی‌ها و تقریبا همه آنها مرا حمایت کردند و کلیپ را روی صفحه‌های خود گذاشته بودند. ویدیو در صفحه خودم بیست‌هزار کامنت داشت. همین که مردم کسی را از خارج از دنیای موسیقی پذیرفتند برایم مهم بود، اگرچه به‌طور کلی در ایران نگاه خوبی به این ماجرا وجود ندارد که یک نفر در چند حوزه کار کند.

به‌صورت تخصصی چه سازی را کار کرده‌اید؟

پیانو را از ‌سال ٩٠ شروع کرده‌ام و هنوز هم در حال یادگیری هستم. حتی بحث و گفت‌وگو درباره آن با افرادی که بیشتر از من تجربه دارند هم برایم جذاب است.


شما در برنامه اکسیر که از تلویزیون پخش شد هم نقش ویژه‌ای داشتید. آن برنامه چقدر به شناخته‌شدن شما کمک کرد؟

با وجود دو ‌سال زحمتی که یک گروه ٤٠٠ نفره برای این برنامه کشیدند، چون زمان پخش آن مناسب نبود، برنامه برد زیادی برای من نداشت. اکسیر ساعت یک نیمه‌شب از شبکه سه پخش می‌شد، بنابراین در جایی که باید، قرار نگرفت. در شهرستان‌ها وضع فرق می‌کرد چون برد رسانه ملی در آنجا بیشتر از تهران است. من یک‌بار میهمان خندوانه بودم؛ برد این برنامه برای شناخته‌شدن من ‌هزار برابر بیشتر از اکسیر بود.

جز حضور هنرمندان حوزه موسیقی که در خانواده شما بوده اند، هنرمندان حوزه سینما هم از نزدیکان شما هستند. آنها چه کمکی کردند؟

علی سرتیپی، دایی من یکی از مهمترین تهیه‌کنندگان سینمای ایران است و رسول صدرعاملی، پسر خاله مادرم یکی از کارگردان‌های شناخته‌شده. کمکی که به من نکردند هیچ، حتی باور نداشتند که خواننده شوم، اما به‌طور غیر مستقیم خیلی کمک کردند؛ مثلا در ١٤ سالگی، سر ضبط فیلم گل‌های داوودی بودم، با هنرمندان زیادی مثل استاد مشایخی، انتظامی و ... آشنا شدم. مراوده با این افراد در شکل‌گیری بخشی از شخصیتم نقش داشت؛ گرچه بعدها کلاس‌های اکت، بازیگری و فن بیان هم رفتم.

مخاطبان شما بیشتر از کدام شهرها هستند؟

آذرماه همزمان با کنگره جراحان مغز در کیش کنسرت گذاشتم، استقبال خوبی هم شد. این چهارشنبه نخستین اجرای من در تهران برگزار می‌شود. بلیت‌ها هم در ٥ روز اول فروش رفت و این اتفاق خوبی است که نشان‌دهنده اعتماد و محبت مردم است. شاید رشته پزشکی هم در این ماجرا بی‌تاثیر نبود. در حال حاضر از اصفهان، شیراز، تبریز و اهواز پیشنهاد برای برگزاری کنسرت دارم و احتمالا در ماه‌های بعد در این شهرها اجرا خواهم داشت. سعی می‌کنم کنسرت‌ها آخر هفته باشد تا به کار اصلی من آسیب نزند.

تا به‌حال آسیب زده است؟

تا حدی به خودم آسیب زده است. من تایم‌های اندک و محدود استراحتم را به موسیقی اختصاص داده‌ام تا از کار اصلی‌ام عقب نیفتم. با همه اینها رویه‌ای است که خودم انتخاب کرده‌ام، چون مردم را خوشحال می‌کند اگرچه بزرگترین چیزی که به من آرامش می‌دهد، درمان مریض‌هایم است. یکی دیگر از خوشبختی‌هایم این است که بچه‌های خردسال کارهایم را دوست دارند. بعد از کار اولم، هزاران کلیپ از آن با صدای بچه‌های خردسال برای من فرستاده شد و این مرا خیلی خوشحال می‌کند.

منبع: روزنامه شهروند - نیره خادمی


ارسال نظر