قاسم افشار: انگار موسیقی ما سرطان گرفته است!

قاسم افشار خواننده موسیقی پاپ بر این باور است که «موسیقی ما به نقطه ای رسیده که انگار سرطان گرفته است.»

قاسم افشار یادآور شد: در زمان های گذشته خوانندگان زحمات زیادی می کشیدند، بی مهری هایی در آن موقع مانند ممیزی های سختگیرانه و امثال آن وجود داشت که اگر کاری قرار بود شنیده شود باید از هزاران فیلتر رد می شد تا مجوز بگیرد.
او که با برنامه «استودیو هشت» رادیو نمایش گفت وگو می کرد، ادامه داد: البته در آن زمان موسیقی ها و شعرها بسیار سالم بودند اما الان بخش کوچکی از موسیقی ما حالش خوب است و بخش اعظم آن حال خوبی ندارد. از نظر من هرچیزی به زمانِ خوبش، خوب است و یک صدا، یک خواننده و حتی یک بازیگر، هیچ وقت قدیمی نمی شود اما متاسفانه در این روزگار، مخصوصا این ۶ ، ۷ سال اخیر، در کشور ما به راحتی هر صدایی با جنس خوب یا بد، شنیده می شود. حتی بعضی اوقات کلِ پکیج بد است یعنی صدا خوب نیست، شعر و ملودی هم بسیار ضعیف هستند و همین می شود که امروز، موسیقی ما به نقطه ای می رسد که انگار سرطان گرفته است.
افشار همچنین درباره فعالیت خود گفت: من از دهه ۷۰ خوانندگی را شروع کردم اما از سال ۷۶ که موسیقی پاپ شکل گرفت این کار را به صورت رسمی، به این معنی که از زمانی که وارد تلویزیون شدم، ادامه دادم.
او درباره ترانه «وقف پرنده ها» که اولین کارش بود، یادآور شد: من در آن زمان در واحد موسیقی تست صدا دادم و بعد از آن ۱۱ ماه طول کشید تا به من اجازه خواندن دادند و بنابراین توانستم ترانه وقف پرنده ها را که شعری از آقای محمدعلی شیرازی، ملودی اکبر آزاد و تنظیم بهروز صفاریان بود را اجرا کنم.
وی افزود: برای اجرای این ترانه که اولین کارِ حرفه ای و جدی ام بود، هم خیلی استرس داشتم و هم اینکه بسیار خوشحال بودم و آن روز برایم روز خیلی قشنگی بود و از آن قشنگ تر این بود که فردای آن روز، کارم از شبکه های تلویزیونی و رادیویی پخش می شد.
افشار درباره علایق پنهانش گفت: حنجره و بافت صدای من، گرایش سنتی نداشت و از همان ابتدا در سن ۱۶ ، ۱۷ سالگی که شروع به خواندن کردم، همیشه فکر می کردم که صدایم به موسیقی پاپ گرایش دارد و البته در آن زمان تصور نمی کردم که روزی خواننده پاپ شوم.
افشار ادامه داد: من وقتی ۱۶ سالم بود یک موتور داشتم که آن را فروختم و با پولش برای خودم یک ارگ خریدم و چون کار با آن را بلد نبودم حدود یکی، دو سال فقط در اتاقم بود و نگاهش می کردم و وقتی هم که تصمیم گرفتم آن را به صدا دربیاورم، چون نواختن آن را بلد نبودم، صداهای ناهنجاری تولید می کردم و بنابراین هرچند که خانواده با کار موسیقی من مخالف نبودند اما آن صداها و حتی خوانندگی من باعث اذیتشان می شد حتی گاهی اوقات که برای دوستانم ترانه می خواندم، به من می خندیدند و همین خنده ها باعث شد تا من جدی تر به خوانندگی فکر کنم و من از همان زمان تا وقتی که وارد تلویزیون شدم، بدون هیچ آموزش و استادی، خودم روی صدای خودم کار کردم.

ارسال نظر