شاکر این اقتدار باشیم

«گزاره سوم»

شاکر این اقتدار باشیم
حسن روانشید| در قسمت‌های پیشین این بحث پیرامون قیاس مع‌الفارق از سه نسل قبل تاکنون، مقدماتی را ارائه دادیم و به آنجا رسیدیم که مفید است برای هرچه بهتر شدن اذهان نسل‌های جدید، سری به دست‌نوشته‌ها و سفرنامه‌های مستند دراین‌باره بزنیم و برای این امر خواجه غلام الثقلین را که از اسلام شناسان برجسته هندوستان است انتخاب کردیم تا قسمتی از خاطراتش را بدون هیچگونه دخل و تصرفی ارائه دهیم و به اینجا رسیدیم که در اواخر دوران مشروطه پس از سیاحت عراق از طریق خانقین و به‌وسیله ارابه پست وارد قصر شیرین شد تا با اولین نفوذ غرب در کشور محروسه ایران با برخوردهای زننده در گمرک این منطقه توسط بلژیکی‌ها روبرو شود که در ادامه این سفر به طهران آن زمان برسد. خواجه می‌گوید: «پنجم شعبان 1329 قمری مطابق با ۳۱ ژوئیه ۱۹۱۱ دو ساعت بعد از طلوع آفتاب به طهران رسیدیم، جاده شاه عبدالعظیم تا طهران، خاکی و ناهموار است، بازار شاه عبدالعظیم بزرگ و پررونق است، ما داخل حرم نرفتیم، اما داخل باغ بزرگی، گنبد طلایی و مناری با کاشی‌های بسیار زیبا و دروازه باشکوه از دور دیده می‌شدند، در طهران، به‌ویژه از جایی که ما وارد شدیم، ساختمان مدرسه و مکتب‌های زیادی دیده می‌شدند، مثلاً مدرسه سعادت، مدرسه حریت، مکتب کاسبان، مکتب همت، مکتب حمیت. از همین‌جا پیدا بود که در طهران به آموزش بسیار اهمیت داده می‌شود، البته مدارس ابتدایی و متوسطه بود، نه‌تنها در دنیای متمدن امروزی بلکه در گذشته نیز همواره طبقه‌های اشراف و متوسط جامعه ایران دروس معقول و منقول می‌خواندند. به حمام رفتم و لباس‌هایم را عوض کردم، بعد از کمی استراحت، کالسکه‌ای آمد که مثل کالسکه‌های فرانسوی، فقط دوتا جای نشستن داشت و روکش نیمکت‌ها مخملی بود، کرایه‌اش هم تا تخت زمرد، دو قران می‌شد، سفارش‌نامه‌ای برای میرزا محمدباقر کشمیری مجتهدی داشتم و می‌خواستم او را ببینم، در راه از میدان توپخانه رد شدیم که بعداً درباره‌اش خواهم گفت، به‌اندازه چهار مایل بازار و کوچه‌پس‌کوچه طی کردیم تا با هزار مصیبت‌ خانه میرزا پیدا شد. خانه خوش‌نمایی بود، این عالم، جوانی سی‌وپنج‌ساله و بسیار مؤدب بود، حسابی از من پذیرایی کرد، در دعوای رعایای انگلیسی و ایرانی، او از طرف ایران قاضی می‌شود، او از وضع موجود متنفر بود، به‌ویژه از این نظر که نمایندگان مجلس افکار بدمذهبی داشتند، من پرسیدم که چرا افراد خوب را انتخاب نمی‌کنند؟ او جواب داد: مردم نمی‌دانند از همین‌جا نامزدها انتخاب می‌شوند، شیخ فضل‌الله نوری که با مشروطه مخالفت کرد ازاینجا رفته بود، خانه‌اش مقابل خانه همین عالم بود، وقتی درباره باغ شیخ نوری پرسیدم، یکی گفت: ما فقط خانه شیخ نوری را می‌شناسیم، انگار که مردم، این شیخ را فراموش کرده‌اند. مجتهد به من گفت: شک نکنید من فرد مستبدی نیستم، اما تا قبل از ظهور صاحب العصر به آبادانی و اصلاح ایران امیدی ندارم، او تعریف کرد که در بازار، برخی می‌گویند که شاه سابق از ایران فرار کرده است، چون مجلس برای سر او صد هزار تومان تقریباً سیصد هزار روپیه جایزه تعیین کرده است، تمام اموالش هم به بانک سپرده شده است، شاه هم دید به کسی اطمینانی نیست، برای همین از کشور بیرون رفت، من دیروز روزنامه استقلال ایران را خریدم، این روزنامه برای حزب اتفاق و ترقی است، پسرک‌های روزنامه‌فروش خودشان با تراموا، روزنامه‌ها را می‌آورند، این خبر را در آن ندیدم، فقط در روزنامه نوشته بود، محمدعلی میرزا با ورودش برکت آورد، تمام احزاب باهم صلح کردند و آماده جنگ با شاه سابق هستند، نشریه دیگری در طهران به نام آیینه غیب‌نما به‌صورت چاپ سنگی منتشر می‌شود، این روزنامه طنز هر هفته یکبار در چهار صفحه منتشر می‌شود، شش شماره از این نشریه را خریدم، در هر شماره آن تصویرهایی از سپهبد ناصرالملک، سردار اسعد، سلطان احمد میرزا و آخوند ملا محمدکاظم بود و از همه‌شان تعریف شده بود، در این روزنامه فقط خوبی‌های مخالفان سلطنت و بدی‌های مستبدین به همراه عکس‌های بدقیافه و عجیب‌وغریب چاپ می‌شود و در آخر نصیحت‌های سیاسی نوشته می‌شود، پایین‌ترین ارزش سکه در طهران دینار است و بعدازآن ۵ دینار، ۲ شاهی، ۴ شاهی، ۵ شاهی، ۱۰ شاهی، ۲۰ شاهی یا همان یک قران، دو قران، ۱۰ قران، که کرایه کالسکه از میدان توپخانه تا تخت زمرد دو هزار دینار و بسیار گران است»!
ادامه دارد
ارسال نظر