ایوای بر اسیری کز یاد رفته باشد
از کجا شروع کنیم که هرچه سنگ است برای پای لنگ است!
حسن روانشید| میگفت: پدرم کارگر یکی از چاپخانههای قدیمی بود که هر شب وقتی سرفهکنان به خانه برمیگشت و فتیله چراغ گردسوز را بالا میکشید، میگفت: دیگر چشمهایم سوی قدیم را ندارد و گوشهایم هم بهجز صدای تلق تولوق ماشین چاپ ملخی چیزی نمیشنوند. او در کیسهای که همیشه به همراه داشت دو بطری شیر پاستوریزهای که صبح و عصر به کارگران چاپخانه میدادند تا بنوشند و از اثرات سمی حروف سربی در امان باشند برای من و مادرم به همراه میآورد. آن روزها کمتر کسی قدرت مالی لازم را داشت که شیر شیشهای بخرد، چون مرسوم بود شیر گاو را به بیماران بستری بدهند. ازاینجهت بدعتی شد که هیچکس و بخصوص پدرم تمایلی به خوردن آن در محل کار نداشته و باعث گردید قبل از اینکه تولد پنجاهسالگی خود را شاهد باشد به بیماری سل دچار و به آنسو بشتابد. این تنها پدر من نبود که جوانمرگ تعلیم و تربیت و فرهنگ و ادب میشد زیرا اکثر روزنامهنگاران و نویسندگان پرکاری که ناچار بودند قسمتی از عمر خود را پای گارسه حروف سربی سپری کنند و یا دچار استرسهای مقطعی شده و دائماً در کمین
خطرات شغلی باشند چنین سرنوشتهایی را داشتند که مطالعه پیشینه آن در کشور ثابت خواهد کرد آنهایی که پا به عرصه مطبوعات چه مکتوب و این روزها مجازی میگذارند قبل از آن باید وصیتنامهای برای خود بنویسند زیرا اگر تهدیدهای حرفهای آنها را از پا درنیاورد، صرفهجوییهای معیشتی، اجتماعی و بیتوجهیهای مدیریتی منتظر میمانند که در زمان اسارت و به دام مشکلات زندگی افتادن هریک، صیاد گونه آنها را به حال خود رها کنند. این تراژدی تلخ سرنوشت نانوشته برای کسانی است که خواسته یا ناخواسته روزنامهنگاری را انتخاب و جرأت میکنند دستبهقلم برده و نقادی کنند تا پس از چندی اگر به سرنوشت جمال خاشقچی ها دچار نشدند، صرفهجویی و خودسانسوریها به نحوی از انحاء آنها را از پای درآورد تا نهتنها جشن تولد میانسالی خود را نبینند بلکه بهگونهای جوانمرگ شده و در بحبوحه تشکیل خانواده لقب زنده بگیرند و درحالیکه قبل از آن به هر دری میزدند تا حقوق اجتماعی یک ژورنالیست را ازجمله بازنشستگی پس از پانزده سال کار، امنیت شغلی، بیمه، خدمات درمانی رایگان و حقوق و مزایا، بالاترین ردیف سازمان امور استخدامی کشور و مجوز بیچونوچرای ورود به کنگرهها،
سمینارها و نشستها داشته باشند اما گوش شنوایی نبود تا درد دل آنها را بپذیرد بهجز اینکه در مصاحبههای پاستور میکروفون را از دستشان گرفته و به گوشهای پرتاب کنند و حالا با اتوبوسی بدون مجوز و تنها به دلیل ارزان بودن کرایه میهمان یکی از ارگانهای دولتی میشوند تا از مطمئن بودن تبعات محیط زیستی یک تونل در شهرستان نقده دیدن نمایند اما بهجای رسیدن به مقصد عازم گورستان و بیمارستان میشوند تا دو نفر از آنها مرحوم و بیست نفر مصدوم گردند! و این بار هم اتوبوس همان اسکانیایی است که قبلاً عنوان و لقب ارابه مرگ را به خود اختصاص داد تا شاید در ساخت و راهاندازی آن توسط متولی جادهای تجدیدنظر شود و این حوادث ناخواسته تکرار نگردند. بالاخره باید کسی متهم به اشتباه شده که دیواری کوتاهتر از راننده اتوبوس نیست زیرا او هم بیش از یکسال است برای تأمین معیشت خانواده با رکود اقتصادی و هجوم ویروس کرونا مواجه و به خاطر اینکه درصد بالایی از درآمد مختصر خود را تحویل بنگاههای مسافربری که در سایه نشستهاند و نان مفت زحمت دیگران را میخورند، ندهد بهصورت آزاد اما کمی ارزانتر به حملونقل همدردان خود یعنی روزنامهنگاران مفلس میپردازد!
این وسیله نقلیه گرانقیمت که برای آخرین بار در روز دوم اردیبهشت امسال صورتوضعیت جدید را در سیستم حملونقل عمومی جادهای گرفته است پس از یکماه موفق میشود اتوبوس خود با ظرفیت 44 نفر را تنها با حضور ۲۲ نفر عازم آذربایجان غربی و نقده به سمت پیرانشهر کند که با حادثهای ناخواسته روبرو میشود. حسین زهی عضو کمیسیون عمران مجلس شورای اسلامی دراینباره میگوید: «واژگونی اتوبوس حامل خبرنگاران به دلیل عدم بررسیهای فنی بهموقع توسط وزارت راه و شهرسازی و از طریق آن بررسی شود، خبرنگارانی که متأسفانه طی این حادثه جان خود را ازدستدادهاند سرمایههای ملی این کشور بودند اما محسوب شدن این دو خبرنگار عزیز به شهید نیاز به پیگیری دارد و بنیاد شهید باید ورود پیدا کند» که البته توجه مهمتر اینست تا اصولاً قیم روزنامهنگاران کشور که درمجموع و همراه با حرفههای وابسته ازجمله صنعت چاپ به بیش از یک میلیون نفر میرسند مشخص و در کنار تعیین تکلیف از دست رفتگان، معیشت آنهایی که بجا ماندهاند و وضعیت کاریشان همچون حبابی روی آب است، رسیدگی شود که این روزها سروده «ایوای بر اسیری کز یاد رفته باشد/ در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد» شامل حال
آنهاست زیرا بر اساس آخرین اطلاعات واصله بازهم راننده تقصیر چندانی نداشته زیرا این اسکانیای ترمز بریده است که جان انسانها را میگیرد!
ادامه دارد
ادامه دارد