سرنوشت جامعه‌ای که بلاگرها را دنبال می‌کند چیست؟

دنبال کردن بلاگرها و سوئیت هوم‌ها زمانی خطرناک است که به وضوح می‌بینیم آنها الگوهای بزرگی برای سبک زندگی شدند و مخاطبانشان تلاش می‌کنند جزء به جزء زندگی آنها را در زندگی مشترکشان پیاده کنند.

سرنوشت جامعه‌ای که بلاگرها را دنبال می‌کند چیست؟

ایران؛ سرزمینی است پر از رشادت‌ها و حماسه‌های تاریخ ساز، کشوری پهناور و همیشه حاضر در دل تاریخ جهان که نمی‌توان آن را در چند خط و نوشته گنجاند چراکه هرقدر بیشتر در تاریخ آن پیش برویم دنیای وسیع‌تری را کشف خواهیم کرد.
بر اساس شواهد باستان شناسی بسیار متعدد، ایران دارای تمدنی چند هزار ساله است که پیشینه آن به قبل از میلاد مسیح برمی‌گردد و دارای فرهنگ و تمدنی غنی و بسیار درخشان است که گاه کمتر شناخته شده اما با وجود این تاریخ غنی و کهن؛ ایران تاریخی به قدمت ۲۵۰۰ سال دارد، شاید تا به اینجای متن اگر هنوز هم همراه ما مانده باشید تصور کنید که با یک مطلب تاریخی مواجهه هستید و قرار است از تمدن ایران و سلسله‌های تاریخی مختلف برایتان بگوییم اما گزارش ما روی دیگری دارد و آن هم رفتارهای ناهنجار اجتماعی همان مدعیان فرهنگ و تمدن، عشق، دوستی و احترام است که تمام آنچه را که جلوی دوربین و در صفحاتشان از آن دم می‌زنند را زیر پا می‌گذارند؛ رفتارهایی که گاه مشمئزکننده اند و حتی اگر دنبال کننده این صفحات بوده‌اید و تا قبل از دیدن این رفتارها بلاگر مورد نظرتان را تحسین می‌کردید بعد از مشاهده چنین رفتارهایی بلافاصله شخص مورد نظر را آنفالو خواهید کرد!
اجازه دهید قبل از شروع گزارش گریزی به گزارش‌های قبل در خصوص پشت پرده زندگی لاکچری دروغین بلاگرها و اینفلوئنسرها بزنیم گزارش‌هایی که با عناوین « وقتی که لاکچری‌ها پا به زندگی معمولی‌ها می‌گذارند ؛ بازی کودکان اینفلوئنسری به کارگردانی مادران! / کودکان کار مجازی ؛ جایزه‌های دروغین، کمپین‌های میلیونی / کلاهبرداری‌های میلیونی زیر چتر صفحات رنگی ؛ نماینده پرنسس‌های دیزنی در اینستاگرام / ‏‬خط باریک حجاب اصیل و تبرج ؛ جنونی به نام غذا خوردن / فودبلاگرها؛ اشتهاآور یا حسرت آفرین؟ ؛ سفر خارجی بلاگرها به شیوه خانواده معمولی! / ‬از رجیستری تلفن همراه تا قاچاق کالا توسط اینفلوئنسرها » در خبرگزاری مهر منتشر شده است اما در این گزارش قصد داریم تنها و تنها به رفتارهایی که در ابتدای گزارش اشاره کوچکی کردیم بپردازیم.
متأسفانه در وضعیتی هستیم که به سبب افزایش ویروس کرونا و بیکاری بسیاری از افراد از مشاغل خود سیل صفحات روزمرگی در فضای اینستاگرام بسیار زیاد شده است اما نباید همه تقصیرها را بر گردن کرونا انداخت چراکه تا زمانی که فرصت کسب درآمد میلیاردی آن هم تنها به واسطه انتشار روزمرگی‌های بی هدف و بدون پرداخت یک ریال مالیات در فضایی مانند اینستاگرام است چه کسی به سراغ مشاغل دیگر می‌روند!
رفتارهای مشمئزکننده برای باقی ماندن در صدر جدول لایک
متأسفانه آنقدر صفحات روزمرگی با عناوینی همچون لایف استایل، حجاب استایل، فودبلاگر، خانوم و آقای فلان، بیوتی ها و غیره زیاد شده است که رقابت عجیبی هم بین خود این افراد برای ماندن در صدر جدول اخبار و تعداد دنبال کننده ها شکل گرفته است به طوری که اگر کمی نسبت به پشت پرده‌های حضور این افراد آگاهی داشته باشید خواهید دید که چه کارهایی می‌کنند، آنها که بچه دارند به فکر بارداری و زایمان بچه دوم هستند و همچنان از روزهای بارداری و مراقبت‌های قبل از زایمان خود می‌گویند تا مخاطب کنجکاو ما او را دنبال کند و در پس ذهنش این جمله باشد که «خوش به حالش، هنوز بچه اولش از آب و گل در نیومده؛ دومی رو باردار شده»؛ دیگری که بچه‌ای ندارد هرچه سریع‌تر همسری را برای خود انتخاب می‌کند و پست‌های اینستاگرامش تبدیل به تعریف خاطرات آشنایی و ازدواج شأن با یکدیگر می‌شود؛ البته با چاشنی معرفی لباس، عکاس، برند جهیزیه و غیره؛ آن دیگری هم اگر بچه‌ای ندارد و خبری از داستان آشنایی نیست سعی می‌کند با مهمانی‌های لاکچری خود در صدر جدول اخبار و دنبال کننده بماند.
سرنوشت جامعه ای که بلاگرها را دنبال می کند چیست؟

متأسفانه در مدت کوتاهی شاهد رفتارهای زننده‌ای از بلاگرها هستیم؛ مهمانی‌های مختلط با چالش رقص بین زن و مرد؛ تبلیغات عجیب و غریب به گونه‌ای که مواد خوراکی و غذایی را به شدت اسراف می‌کنند، «برای مثال در یکی از ویدئوهایی که در شبکه‌های اجتماعی بیننده بسیار زیادی هم داشت بلاگر مورد نظر برای تبلیغ به فروشگاه عطاری رفته بود و تمام محصولات را بر سر و روی خود می‌ریخت و با صدای بسیار بلندی دنبال کنندگان خود را برای خرید از آن ترغیب می کرد»، یا در موارد دیگری جشن گرفتن مهمانی‌های هالووین که چند سالی است بین لاکچری ها جا افتاده است و به قول معروف از نان شب واجب تر شده است و با تزئینات شیک و پر زرق و برق و لباس‌هایی که قرار بوده است ترسناک باشد، اما بیشتر خنده دار است هالووین را جشن می‌گیرند آن هم بی آنکه بدانند چه پیشینه‌ای پشت این جشن است؛ فودبلاگرها هم که دیگر از اسراف شأن که چشم بپوشیم مدام به دنبال تست میوه‌های استوایی اند که فقط در فودکورت های بالای شهر تهران یافت می‌شوند و با آب و تاب مقابل دوربین از طعم و مزه این میوه‌ها برای شما می‌گویند؛ عجیب و غریب‌هایی از این قبیل موارد هم حجاب استایل ها هستند که با آرایش‌های بسیار زیاد مدل‌های متفاوت شال و روسری را به شما آموزش می‌دهند و یا با یک عطسه از درون منزلشان سر از مشهد در می‌آورند که هم خنده دار است و هم شأن این سفر را پایین می‌آورند؛ اینها تنها بخشی از رفتارهای زننده اینفلوئنسرهاست.
الگوهای مصرف گرای زندگی
۲ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر برای شما یادآور چه عددی است؟ چند شهر، استان یا کشور با چنین عددی می‌شناسید؟ این جمعیت را اگر بخواهید در یک مکان جا بدهید به اندازه چند استادیوم آزادی نیاز دارید؟ اگر شما هم فکر می‌کنید که این عدد به لحاظ جمعیتی بزرگ است باید بگویم که این عدد تنها تعداد دنبال کنندگان یکی از بلاگرهای سبک زندگی ایرانی در اینستاگرام است.
حتماً تصور می‌کنید این جمیعت که درون صفحه اینفلوئنسرها جمع شده‌اند محتوای متفاوتی را دنبال می‌کنند اما باید بگویم خیر؛ اینچنین نیست این افراد هر روز چیزی حدود ۲۰ تا ۳۰ استوری از خوش گذرانی یک زوج جوان با لباس‌های رنگی و گران قیمت و پیشنهادات خریدشان را می‌بینند، پست‌هایی را که همگی عکس‌های تکی و یا دو نفره آتلیه‌ای از جشن‌های مختلف سالگرد ازدواج و تولد در رستوران‌ها و مکان‌های مختلف است، سینی‌های خوش رنگ و لعاب غذاهای فودبلاگرها را لایک می‌کنند و در جشنواره‌هایشان شرکت می‌کنند و حسرت آن را همراه با آرزوهای موفقیت زیاد در کامنت ها برایشان می‌نویسند و اقرار می‌کنند که آنها الگوی زندگی شأن هستند؛ بله واقعاً این اتفاق در فضای مجازی ما رخ می‌دهد!
سرنوشت جامعه ای که بلاگرها را دنبال می کند چیست؟
تبلیغ سیر تا پیاز یک مهمانی لاکچری با درآمد میلیونی
دنبال کردن بلاگرها و سوئیت هوم ها زمانی خطرناک است که به وضوح می‌بینیم آنها الگوهای بزرگی برای سبک زندگی شدند و مخاطبانشان تلاش می‌کنند جز به جز زندگی آنها را در زندگی مشترک شأن پیاده کنند، از لباس‌هایی که آنها می‌پوشند تا جشن‌ها و رستوران‌هایی که می‌روند و سعی می‌کنند عکس‌های شأن را شبیه به آنها بگیرند و رفته رفته خودشان و زندگی شأن را تبدیل به یک کپی دسته چندمی از بلاگر محبوبشان کنند بی آنکه حواسشان باشد چیزی که آنها بابتش پول پرداخت می‌کنند؛ برای بلاگر محبوب شأن نه تنها رایگان بوده بلکه درآمد هم داشته است و او مأمور است نوعی از مناسک سازی برای برگزاری یک مراسم خاص را انجام دهد، به بیان دیگر بلاگرها برای برگزاری یک مهمانی خاص تبلیغات سیر تا پیاز مورد نیاز برای مهمانی را انجام می‌دهند و به این ترتیب هم کسب درآمد کردند و هم مهمانی برای شأن رایگان تمام شده بنابراین بلاگرها روز به روز پولدارتر خواهند شد؛ خانه بزرگ‌تر و لوکس‌تری خواهند گرفت و دنبال کننده به مرور می بیند هرچه تلاش می‌کند بیشتر شبیه او باشد از او دورتر خواهد شد و دیگر حتی توان کپی سازی از او را نخواهد داشت.
مقصد نهایی بلاگرها کجاست!
چندی است که افشاگری علیه صفحات رنگی و نحوه فعالیت شأن نقل محافل رسانه‌ای شده است و دیگر کمتر کسی است که نداند معرفی کالاهای مختلف توسط اینفلوئنسرها، مهمانی‌های لاکچری و عکس‌های زیبایشان ویترینی از زندگی مجانی است که بابت آنها پول‌های سنگینی دریافت کرده‌اند و حتی عکس‌هایشان از میز کارهای گل گلی و ظرف‌های یکدست و قابلمه‌های رنگی لک نیفتاده هم بیشتر یک پروژه عکاسی است تا یک روتین زندگی؛ باید گفت این تصاویر مخاطبان زیادی را تحت تأثیر قرار می‌دهد، جذابیت‌های زندگی بلاگرهای رنگی رنگی آنقدر زیاد است که مخاطب دلش بخواهد حتی به اندازه دیدن یک عکس با آنها همراهی کند و دست آخر به خودش بگوید اصلاً چه اشکالی دارد؟ من هم دوست دارم چنین زندگی‌ای داشته باشم. بلاگرها نیز تبلیغات را دیگر از حالت زیرپوستی و یواشکی درآوردند و خیلی مستقیم کار را ادامه دادند و رفته رفته مبالغ را بالا بردند.
سرنوشت جامعه ای که بلاگرها را دنبال می کند چیست؟
بلاگرها تلاش را بی ارزش می‌کنند
بلاگرها درآمدهای بالایی دارند؛ آنقدر بالا که شاید حاذق ترین پزشکان و مهندسان هم از درآمد بالای آنها تعجب کنند و حتی متأسفانه برای تبلیغات کارشان به این افراد پناه می‌برند؛ اینفلوئنسرها تنها با یک استوری چند دقیقه‌ای می‌توانند ۳۰ میلیون تومان به جیب بزنند و از خدمات فروشنده هم به صورت رایگان استفاده کنند آن هم بدون اینکه تحصیلات خاصی داشته باشند؛ استراتژی بلاگرها به این شکل است که هرچه لاکچری تر باشند طرفداران بیشتری را جذب می‌کنند و طرفدار بیشتر به معنی کسب درآمد بیشتر است حالا دانش آموزی را تصور کنید که باید سخت درس بخواند تا در یک رشته و دانشگاه خود قبول شود و با تلاش شبانه روزی یک پزشک و یا مهندسان و پژوهشگرانی را تصور کنید که روزانه در حال کار کردن هستند اما یکباره می‌بینند یک بلاگر با چند عکس و درآمد یک روزشان به اندازه یک ماه آنهاست!
سرنوشت جامعه‌ای که جوان‌هایش همه بخواهند بلاگر شوند چه خواهد بود؟ در پاسخ به این سوال باید گفت جامعه‌ای را تصور کنید که نسل جوان آن برای رسیدن به درآمد بهتر به جای آنکه بخواهد برای مشاغل بالاتر و مفیدتری مانند پزشکی، مهندسی، پژوهشگری و کسب دانش و مهارتی که خودش و جامعه علمی و آموزشی را ارتقا می‌دهد تلاش کند، وقت و جوانی اش را صرف بلاگر بودن کند چون درآمد بیشتر و کم زحمت تر و البته زودبازده تری خواهد داشت. آیا شما می‌توانید او را مجبور کنید که به جای این کار شبانه روز تلاش کند؟
به طور قطع این آفت و مشکلات بسیاری از این دست سرنوشت جامعه‌ای است که دنبال روی بلاگرها خواهد شد.

ارسال نظر