سوغات فرنگ

آیا زمانی که ناصرالدین‌شاه برای اولین بار راهی فرنگ می‌شد با خود فکر می‌کرد این سفر آغاز یک اعتیاد بزرگ پررنگ و لعاب‌ است که می‌تواند نزدیک دو قرن بعد کشور را به‌مرورزمان عازم بن‌بست‌هایی ناگشودنی کند؟ کاروان شاهی وقتی مرزها را ترک می‌کرد به‌جز هدایای کم‌وزن و باارزش از هنر ایرانی و در همه زمینه‌های منحصربه‌فرد که امروز هرکدام در موزه‌های جهان با شرایط پیچیده و سخت امنیتی تحت حفاظت‌اند زیرا هیچ کارشناس خبره‌ای پیدا نمی‌شود تا بر آن‌ها قیمت بگذارد، چیز دیگری به همراه نداشتند

سوغات فرنگ


حسن روانشید | آیا زمانی که ناصرالدین‌شاه برای اولین بار راهی فرنگ می‌شد با خود فکر می‌کرد این سفر آغاز یک اعتیاد بزرگ پررنگ و لعاب‌ است که می‌تواند نزدیک دو قرن بعد کشور را به‌مرورزمان عازم بن‌بست‌هایی ناگشودنی کند؟ کاروان شاهی وقتی مرزها را ترک می‌کرد به‌جز هدایای کم‌وزن و باارزش از هنر ایرانی و در همه زمینه‌های منحصربه‌فرد که امروز هرکدام در موزه‌های جهان با شرایط پیچیده و سخت امنیتی تحت حفاظت‌اند زیرا هیچ کارشناس خبره‌ای پیدا نمی‌شود تا بر آن‌ها قیمت بگذارد، چیز دیگری به همراه نداشتند. اما وقتی پس از شش ماه گشت‌وگذار و خوش‌گذرانی‌های خارج از عرف به ایران برمی‌گشتند در کنار معدود پدیده‌های علمی و قابل‌استفاده اما فاقد زیرساخت و تکنولوژی لازم، صدها ابزار زینتی و در ظاهر متجددانه، ایده‌های منسوخ‌شده در مجاری اجرایی و کوله باری از وسایل کاملاً تفریحی و باب لهو و لعب و قمار، نحوه‌هایی از نوآوری‌های غربی آموزش‌وپرورش را هم رهاورد سفر برای آحاد جامعه داشتند که یکی از نوع فرانسوی آن نحوه تأسیس و تشکیل کلاس برای کودکان، نوجوانان و جوانان مسلمان ایرانی از ابتدایی تا دانشگاه بود و البته برای آغاز کار مفید فایده به نظر می‌رسید به شرطی که اجازه می‌دادند عالمان و اندیشمندان محدود آن زمان به چکش‌کاری اینگونه سوغات‌ها بپردازند و سپس به مرحله اجرا گذاشته شود تا امروز و پس از سپری شدن چند نسل هنوز با همان زیرساخت‌های مشکل‌دار روبرو نباشد! نگاهی گذرا و واکاوی گذشته در نحوه آموزش نوجوان و جوانان ایران با مکتب‌های خانگی و سپس دوره‌های اکابر بزرگسالان به‌خوبی جایگاه معلم و متعلم را نشان می‌دهد که چگونه به این تفکیک تن داده بودند و دانش‌آموز می‌پذیرفت معلم در مکتب و اکابر مقامی شامخ‌تر از پدر را داشته و باید به او و آنچه می‌آموزد احترام گذاشت و تمکین کرد حتی اگر به ضرب چوب و فلک باشد. اما آموزش در مکاتب خانگی برداشتی بود خردمندانه از نحوه تدریس در حوزه‌های علمیه تا به دانش آموزان از آغاز ورود بیاموزد که برای چه آمده‌اند و هدف نهایی در چیست و این افق به‌خوبی مشکل هر دو طیف را حل می‌کرد که وظیفه لاینفک هرکدام در مکتبخانه کدام است. درسی که آموزش داده می‌شد بدون هیچگونه عذر و بهانه می‌بایست ملکه افکار آموزش‌گیرنده باشد زیرا در ادامه قسمتی از روند بعدی همچون حلقه‌ای از یک زنجیر بود که اگر وجود نداشت به یکدیگر اتصال پیدا نمی‌کرد. دانش‌آموز در طول حضور در مکتب که معمولاً به دوران دبستان‌های فعلی شباهت داشت به‌مرورزمان می‌توانست از همه علوم اطلاعاتی در حد نیاز کسب کند و زبان عربی را هم به‌خوبی در کنار فرهنگ فارسی بیاموزد زیرا قرآن کتاب دینی کشور به این زبان تا همه مسلمانان را لاجرم به آموختن آن کند. این زنجیره‌ها به صورتی درهم‌تنیده و قفل‌شده و به یکدیگر احتیاج داشتند که هرگز هیچکدام نمی‌توانستند بی‌ارزش و بلااستفاده فرض شوند که دانش‌آموختگان پس از فارغ شدن از مکتب راهی بازار کار یا ادامه تحصیل در حوزه‌های علمیه می‌شدند و بالطبع همیشه به فراگیری تازه‌ها نیاز داشتند. ورود فرهنگ غرب از اروپا با چراغ سبز قاجار اگرچه یک اقدام مثبت به نظر می‌رسید اما چون زیرساخت‌های لازم را از فرهنگ اسلام و زبان فارسی نداشت با چالش‌هایی در تمام دو قرن اخیر روبرو بود که هنوز هم بعضی از آن‌ها ادامه دارد. مدیرکل دفتر مطالعات آموزش و فرهنگ معتقد است «تجربه تاریخی نشان می‌دهد تمدن‌ها با تقویت هویت اعم از هویت ملی و دینی خود را بالا می‌کشند و تمدن ما با تقویت هویت ملی دینی خودش را بالا کشیده است و خیلی از کشور‌های دنیا که در بحث هویت حساس هستند، ممکن است آموزش عالی را به بخش خصوصی واگذار کنند، اما آموزش عمومی در دست حاکمیت است و معتقدند این مرحله انتقال دانش نیست، بلکه مرحله هویت‌سازی و دانش‌پذیری است. به همین خاطر روی متون کتب درسی حساسیت بالایی دارند و در دوره آموزش‌وپرورش عمومی یعنی ابتدایی و متوسطه اول خیلی کار می‌کنند، اما متأسفانه ما این کار را نکرده‌ایم و کتاب‌های درسی دوره آموزش‌وپرورش عمومی در تقویت هویت ملی و دینی بسیار ضعیف هستند». حالا باید دید چگونه پس از گذشت دو قرن از ورود آموزش‌وپرورش کلاسیک به کشور اما هنوز ضعف‌هایی در آن وجود دارد که علت آن چیزی نیست به‌جز بعضی از دروس و محفوظات بی‌فایده و پوسیده که می‌توان با حذف آن‌ها بسیاری از مسائل مهم همچون مهارت‌های زندگی و قانونمندی و قانون‌گرایی را به دانش‌آموز یاد داد. پیداست محتواهای آموزشی اصلی‌ترین رکن یک نظام فرهنگی است که از این‌سو با چالش‌هایی مواجه است زیرا نظام آموزشی آن با بعضی محتواهای بی‌فایده روبروست. همان‌هایی که فاقد ارزش مادی و معنوی و به خاطر سپردن‌هایی که هیچ سودی در حال و آینده برای دانش‌آموز نخواهد داشت. البته به این موضوع به‌تفصیل در سند تحول بنیادین آموزش‌وپرورش اشاره و تأکید شده است سندی که پس از گذشت ده سال از تدوین آن همچنان مجمل مانده است تا امروز بار دیگر مقام رهبری در دیدار جمعی از معلمان بر حذف مطالب و دروس بی‌فایده از دامنه آموزش در مدارس تأکید داشته باشند و با اشاره بر لزوم تفکیک علم نافع در برنامه‌ریزی دانش آموزان، مسائلی همچون سبک زندگی اسلامی، تعاون و همکاری اجتماعی، مطالعه و تحقیق، فعالیت‌های جهادی، مبارزه با آسیب‌های اجتماعی و نظم و قانون‌گرایی را ازجمله مهارت‌های لازم اشاره کنند که باید در مدارس آموزش داده و از دوران کودکی و نوجوانی در افراد نهادینه شوند زیرا شاهدیم نتیجه ورود دو قرن فرهنگ آموزش اروپایی و برگرفته از نظام فرانسه باعث شده است به‌مرورزمان بین معلم و متعلم فاصله ایجاد شود که این همان اشاره به مثال «دو چیز است آن‌که نتوان کرد انکار» می‌باشد!

ادامه دارد


ارسال نظر