نشر در شورهزار
کامپیوتر خود را روشن کنید و برای مثال به جستجوی کتابی پر طرفدار بپردازید تا ملاحظه کنید چند نمونه از نشر و ترجمه این اثر به نامهای متفاوت به چشم میخورد که معلوم نیست صاحب و مالک اصلی آنها کدام یک هستند!
یادش به خیر ضربالمثل نوستالژی تهران قدیم که میگفت: «تو بگو ف من میروم فرحزاد» و کنایه از این بود که رانندگان تاکسی نارنجی آن تهران جمعوجور به مجردی که لبهای مسافر باز میشد، میفهمیدند مقصدش کجاست و از آن زمان به بعد این گفته برای آن به کار میرود تا طرف مقابل بداند دستش را خواندهاند! امروز اگرچه شهرها کلان و جهان نیز به یک دهکده کوچک و شاید یک گوشی تلفن همراه تبدیل شده تا مالک خود را در اسرع زمان از کوچکترین و پیشپاافتادهترین اتفاقات مطلع کند اما بازهم پیدا میشوند کسانی که از راههای مختلف هرگونه مالکیتی را بهراحتی دور بزنند. گفتهاند قدیمها یکی از شعرای معروف خسته و درمانده وارد شهری شد که در میدان آن مردی روی سکویی رفته بود و بهعنوان شاعر یکی از سرودههای او را میخواند. مسافر پیش او رفت و پرسید: شعر را خودتان گفتهاید و جواب داد: بله. مسافر گفت: اما به نظرم میآید متعلق به فلان شاعر است و مرد بلافاصله گفت: من خودم همان شخص هستم. مسافر جواب داد: جلالخالق که شعردزد دیده بودیم اما شاعر دزد هرگز! حالا کافی است کامپیوتر خود را روشن کنید و برای مثال به جستجوی کتابی پر طرفدار بپردازید تا ملاحظه کنید چند نمونه از نشر و ترجمه این اثر به نامهای متفاوت به چشم میخورد که معلوم نیست صاحب و مالک اصلی آنها کدام یک هستند! تا قبل از این کسانی که دست به سرقت آثار میزدند خیلی راحت کتابها را با چاپ افست تکثیر و پس از صحافی میفروختند و آب هم از آب تکان نمیخورد. البته با شکایت ناشران مالک واحدهای نظارتی وزارت ارشاد انبار این محصولات بهاصطلاح قاچاق کشف و ضبط میشد. اما حالا راهها گسترده و پیچیدهتر شده و مسئولان نیز آنقدر سرشان شلوغ است که نمیدانند صراطها مستقیم هستند! کتاب سازان متخلف برای ادامه این راه از طرق مختلف وارد میشدند تا به کل بدنه تولید و صنعت لطمه وارد کنند. مهناز براتی از انتشارات کتاب مجازی معتقد است «کتابسازی برخی از ناظران یکی از آفات حوزه نشر محسوب میشود که به کل بدنه این صنعت آسیب میرساند. روال کار این ناشران چنین است که به کمین مینشینند و فضای حوزه نشر را خوب رصد میکنند، بهمحض پرفروش شدن یک کتاب از کمینگاه خارج میشوند، کتاب را تهیه میکنند، جملهبندی آن را تغییر میدهند و با توسل به شیوههایی در صفحهبندی تعداد صفحات را کمتر میکنند، نام یک فرد نامعلوم بیسابقه را بهعنوان مترجم روی کتاب درج و کتاب را با پایینترین کیفیت کاغذ و چاپ و با قیمتی پایینتر راهی بازار میکنند. بعضا هم ویراستاران و مترجمان آماتوری را استخدام میکنند و از آنها میخواهند کتاب را بازنویسی کنند. هیچ انگیزه فرهنگی در پس فعالیت این ناشران وجود ندارد و تنها انگیزه آنها در یککلام پول است. هدفی که برای این دست از ناشران، توجیهکننده هر وسیلهای است. اگر به لیست کتابهای منتشر شده توسط این ناشران دقت کنید متوجه میشوید که هیچ کتاب جدیدی وارد بازار نکردهاند و کپی کاری تمیز نهایت زحمت این بزرگواران است. چرا که اکثر کتابهای این ناشران پر از غلطهای تایپی و املایی و ویرایشی است. طوری که مخاطب کتابخوان را از کتاب خواندن منصرف میکند. انتشارات کتاب مجازی در بهمنماه سال گذشته کتابی را با عنوان (مغازه جادویی) وارد بازار کرد و در عرض کمتر از یک ماه این کتاب به چاپ پانزدهم رسید. از بهمن تا اواخر اسفند حدود چهار ناشر پخته خوار و کتاب ساز هم این کتاب را راهی بازار کردند.» اصولا کپیبرداری از نشر سابقه طولانی دارد که اوایل انقلاب بیشتری کتابها را از این طریق فتو میکردند و با جلدهای منگنه شده به بازار میفرستادند بدون آنکه نام و نشانی از ناشر باشد اما این مورد غلط و خلاف طی این سالها نهتنها مختومه نشده بلکه بهشدت گسترش یافته و تا اتحادیه ناشران به فکر چاره بیفتد که شایع است با یک بیانیه از دولت بخواهد تا به این مسئله رسیدگی کند. تا پیشازاین انجام کپیبرداری به هر صورت عنوان «قاچاق کتاب» را داشت اما حالا ادامه خلأهای قانونی و نظارتی باعث شده تا بعضی با مجوز و برگ سبز نشر دست به انجام آن بزنند تا بهظاهر کارشان قانونی باشد که البته منهای تمام معایب، غیراخلاقی است. پرواضح است هرآنچه این اقدامات خلاف ادامه یابند و سودهای نامشروع به جیب ناشران پخته خوار برود، همان قدر انتشارات متضرر میشود. وقتی که برنجهای وارداتی در انبارهای زیرزمینی بهواسطه اسپریها معطر میشوند و در کیسههای تولید داخل به بازار عرضه میگردند و یا جایگاه داروهای تقلبی و تاریخگذشته در ناصرخسرو پایدار است و قاچاق همچنان بهصورت گسترده ادامه دارد، انتظار چندانی نیست که شغل مقدس نشر هم در شورهزار نیفتد. ادامه دارد