به یاد علی ظریفی، استاد برجسته و صاحب سبک قلمزنی: او که عاشقانه قلم زد
در آستانه 80 سالگی بود، حدود 6 سال پیش، صبح یک روز فروردینماه در کارگاه کوچکش در پشت موزه خط در نزدیکی خانه هنرمندان در پارک آبشار نشسته بود. کارگاه پر از ابزار کار و چند گلدان و صندلی، آن روزها به خاطر بیماری بیشتر محلی برای دیدار دوستان، هنرمندان و آشنایان بود.
در آستانه 80 سالگی بود، حدود 6 سال پیش، صبح یک روز فروردینماه در کارگاه کوچکش در پشت موزه خط در نزدیکی خانه هنرمندان در پارک آبشار نشسته بود. کارگاه پر از ابزار کار و چند گلدان و صندلی، آن روزها به خاطر بیماری بیشتر محلی برای دیدار دوستان، هنرمندان و آشنایان بود.
علی ظریفی که شاهکارهایی آفرید که تزیین گر موزههای داخلی و خارجی است چند روزی است که رفته و در قطعه هنرمندان باغ رضوان اصفهان آرامگرفته است. هنرمندان شهر همه از هنر بینظیر دستانش در خلق شاهکارهایی در قلمزنی میگویند. اخلاق و مرد مداریش هم زبانزد همه بود.
او که شیوه نوین «حرکت فلز روی فلز» را در قلمزنی پایهگذاری کرد و آثار کمنظیر و نفیسی آفرید، نشان درجهیک هنری و چندین دیپلم افتخار داشت. ده سالی نیز در دانشگاه هنر اصفهان تدریس کرد. کلاسهای او اگرچه باید با حدود 15 دانشجو برگزار میشد اما هر جلسه در حدود 50 هنرجو به قیمت غیبت از کلاسهای دیگر خود و درحالیکه دیگر نظم دانشگاه بههمخورده بود در کلاسهای استاد ظریفی حاضر میشدند تا بیاموزند. او درنهایت تدریس را کنار گذاشت و گفت که تدریس کار او نیست و باید به هنر خود بپردازد و بیافریند.
* از جای پای گذشتگان فراتر رویم
استاد قلمزن که پا گذاشتن به دهه هشتاد زندگی و بیماری، هیچیک باعث نشده بود تا کوچکترین سستی در این باور خود راه دهد، گفت که گذشتگان هر کاری انجام دادهاند دیگر رفتهاند و ما نباید پایمان را جای پای آنها بگذاریم بلکه باید خودمان باشیم و ببینیم که ما برای جامعه و روح و فکرش، برای ایران و شهرمان، برای جوانها و برای همه چهکاری انجام دادهایم! «ما بدهکار این هوایی هستیم که تنفس میکنیم. من علی ظریفی باید سرم را بیرون کنم تا ببینم یک دنیای دیگری هم هست و آدمهای دیگری هم هستند در این خیابانها، شهر و کشور نه اینکه همیشه خودم را ببینم، باید بروم جلو. من اگر میگویم امروزی هستم، زبانم، رفتارم و گفتارم باید همه امروزی باشد. فکر من تا الآن این بوده و کارهایی را هم که دوستان میآیند و میگویند که انجام دادهام، قبول ندارم چراکه اینها از دیروز بوده. من حتی دلم میخواهد این کسانی که صبحها میآیند و در پارک راه میروند، مثل دیروز راه نروند.»
داستان آفرینش سبک «حرکت فلز روی فلز» این هنرمند هم شنیدنی است. او اعتقادی به تقلید و تکرار آنچه گذشتگان انجام دادهاند، نداشت. «میخواستم کاری روی فلز انجام دهم که به هرکسی میگفتم، میگفت که نمیشود، چون یک مولکولهایی در این فلز است که اگر بخواهی مثل خمیر حرکتش بدهی و ازاینجا به آنجا ببری خشک میشود و میریزد. من به خودم گفتم که باید این کار را انجام دهم. اهل کوه و کویر بودم. یک روز در کوه مقابل غاری کولهپشتیام را گذاشتم و نشستم. دیدم کف غار، کنار دهانه آن بیآنکه سنگ حرکت کرده باشد روی آن مالانده و کندهشده و از روی سنگ حرکت کرده. سرم را بالا کردم تا بگویم خدایا خوب شد که آمدم اینجا و این را دیدم که نگاهم افتاد به لبه غار آن بالا. دیدم که یک آثاری هم در سقف وجود دارد. یک چشمه آب آن بالابود که میآمد پایین و از دهانه غار به پایین میریخت. سمتی که سرعتش زیاد بود آنطرف میریخت و هر چه سرعت کمتر میشد، میآمد اینطرفتر. برداشت من این بود که آب، روی سنگ را حرکت داده و آورده بود اینجا. من با خودم فکر کردم وقتی آبی به این نرمی توانسته سنگی به این سختی را حرکت دهد آنوقت من انسان نمیتوانم با ابزارم فلز را از روی فلز حرکت دهم و ببرم یک جای دیگر قرار دهم. گفتم، میتوانم و نشستم و این کار را کردم.»
* هنرمندان غریباند
او از چهارسالگی تا هفتسالگی به دکان تقی پژوتن، استاد قلمزن رفت و شاگردی کرد. درباره آن سالها به خاطر میآورد که با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و رفتن متفقین از ایران و گروههایی که در اصفهان بودند بازار کارهای هنری هم از رونق افتاد، چراکه آنها کارهای هنری را خوب میخریدند. او که تا دهسالگی در قلمزنی شاگردی کرد، بزرگترین استادش را خدا میدانست و احترام و جایگاه هنرمند را برگرفته از همین شاگردی نزد خداوند میدانست.
ظریفی که از نخستین اعضای شورای خانه هنرمندان در زمان افتتاح آن بود هنرمندان بزرگ اصفهان را که از اعضای خانه هنرمندان بودند به یاد میآورد، هنرمندان چون رضا ارحام صدر، عباسعلی پورصفا، حسن کسایی، رستم شیرازی و رضا ابوعطا که همگی مرحوم شدهاند. استاد مردمدار و والامنش، فروتنانه از تجربه سالها در جبهه بودن و شاگردان شهیدش سخنی نمیگوید تا به آنچه دیگران در اینباره گفتهاند، بسنده کنیم.
برای او که هنر قلمزنی را به کمال آموخته و آفرینگر کارهای بینظیری شده، چکش نه یک ابزار که چکش محبت است و قلم آن نیز قلم نوازشگر که این دو بر روی فلز مینشینند و میآفرینند. «در هنر قلمزنی نه رنگ و قلممو است و نه فیلم و گفته، بلکه هنرمند با یک آهن و چکش روی فلز میآفریند و آن را تبدیل به جواهراتی میکند که در دنیا میدرخشد، پسکار قلمزن بسیار جایگاه دارد.»
حرف پایانیاش در آن دیدار این بود: «هنرمند تا زمانی که هست غریب است و درکش نمیکنند، وقتیکه رفت برایش بزرگداشت میگیرند و یادش میکنند.»
عکس از رضا امینی - اصفهان امروز
* هنرمندی جاودان در کار و اخلاق
منصور حافظ پرست، استاد قلمزن با اشاره به بیماری او در حدود هشت سال اخیر، میگوید که دیگر بسیار کم به کارگاه میرفت و بیشتر در خانه بود. او نام استاد ظریفی را که با دستانش آثار بسیار نفیس و ارزشمندی آفریده در هنر قلمزنی جاودان میداند و میگوید: ایشان در دو بخش مشبککاری و برجستهکاری صاحب سبک بود. روش ابداعی استاد در برجستهکاری در حال حاضر توسط هنرمندان جوان قلمزن استفاده میشود و آنها با این تکنیک، کارهای هنری بسیار زیبایی را خلق کرده و به بازار عرضه میکنند.
حافظ پرست میگوید که در مشبک نیز استاد ظریفی کارهای بسیار نفیسی را آفرید. یک جفت از چراغ نالهها یا شمعدانیهایی که ایشان مشبک کرده بهقدری ظریف بود که با حساسیت، ظرافت و نگرانی زیاد قیر را از آن جدا کرد، چون هرلحظه ممکن بود وقتیکه چراغ را میگیرد تا قیر از آن جدا شود آن بندهای اسلیمی ذوب شود و از بین برود. برای هموار کاری آن شمعدانیهای بینظیر نیز این نگرانی وجود داشت که آسیبی وارد شود. حالا این چراغها از شاهکارهای این استاد عزیز است. در دو بخش برجستهکاری و مشبککاری جزو کسانی است که ایدهها و فکرهای جدیدی را ارائه کرده که در حقیقت منحصر به خودش است اما جوانهای هنرمند نیز از این ایدهها استفاده میکنند و آثار قلمزنی زیبایی میآفرینند. هنرمندان جوان اما بیشتر در برجستهکاری فعالاند و کمتر به سراغ شبکه کاری رفتهاند.»
حافظ پرست به منش و اخلاق استاد ظریفی نیز اشاره میکند. «این تنها هنر استاد ظریفی نبود که قابلتوجه و کمنظیر بود بلکه او در اخلاق نیز برجسته و بینظیر بود؛ انسانی بسیار متین و دوستداشتنی که از ساعتها شنیدن حرفهای زیبا، مفید و دلنشین او لذت میبرید. استاد همچنین از روی فروتنی و تواضع بسیارش، کمتر از هنر و آثار گرانقدری که آفریده صحبت میکرد. من او را یک عارف بهتماممعنا میدانم و افتخار میکنم که چنین انسانهای شریف و بزرگواری در شهرمان زندگی کردند. نام او همواره در هنر اصفهان جاودان است.»