با خاطرات خوش کلاسهای داستاننویسی
دوستی سراغ کلاس داستاننویسی میگیرد. میگوید که سالهاست قصد رفتن به چنین کلاسی را دارد اما مدام پشت گوش انداخته این علاقه دیرینهاش را، اما حالا قصد دارد که پیگیر آن شود.
دوستی سراغ کلاس داستاننویسی میگیرد. میگوید که سالهاست قصد رفتن به چنین کلاسی را دارد اما مدام پشت گوش انداخته این علاقه دیرینهاش را، اما حالا قصد دارد که پیگیر آن شود.
اطلاع چندانی از کلاسهای داستاننویسی ندارم، البته میدانم که به نسبت سالهای پیش، برگزاری کلاسهای ادبی، ازجمله نویسندگی کمتر شده است. دو سه سالی که بیماری کرونا کلاسهایی را که برپا بود تعطیل کرد. برخی مؤسسات و مراکز ادبی و فرهنگی همکلاسهایشان را غیرحضوری برگزار کردند. جز یک کلاس داستاننویسی که خبر دارم بهصورت آنلاین برگزار میشود، اطلاعات دیگری نداشتم تا به دوست علاقهمند به نویسندگیام بدهم.
یاد تمام خاطرات زیبا، مفید و لذتبخشی میافتم که از رفتن به کلاسهای فیلمنامهنویسی و داستاننویسی نصیبم کرد. چهروزهایی را سرکلاس چه آدمهای باسواد، باصفا و بااخلاقی گذراندم! بیشتر از آنکه داستاننویسی یاد بگیرم از فضای کلاس، سواد و منش معلمان لذت میبردم. تمام هفته را به عشق رفتن به جلسهای دیگر میگذراندم. یاد مرحوم «محمود نیکبخت» بخیر که چند جلسهای در کلاس داستاننویسیاش شرکتکردم. چقدر فضای کلاس باآنهمه اطلاعات و سوادی که داشت برای من کمسواد، عجیبوغریب و لذتبخش بود. کلاس داستاننویسی «مهتاب کلانتری» هم یکی از بهترین کلاسهایی بود که تابهحال رفتهام. تمرینهای کلاس و نوشتههای جذاب همکلاسیها، چقدر مرا سرشار از انگیزه و شوق نوشتن میکرد! این حرفش را هنوز در خاطر دارم که گفت: «قرار نیست که همه نویسنده و داستاننویس شوند. این کلاسها هم برای این نیست که هر که آمد، داستاننویس شود. همینکه از آن لذت میبرید و کتاب میخوانید، ارزشمند است.»
کلاسهای «سلمان باهنر»، نویسنده کتاب «سیوسه پل، چهار و نیم اکتاو» هم از دوستداشتنیترین کلاسهای ادبیات زندگیام بود. چند دوره توانستم در کلاسهای او در «مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان» در باغ غدیر و موسسه فرهنگی «خانه ادب و اندیشه مانا» شرکت کنم، یاد بگیرم و لذت ببرم. یادم هست وقتی از او پرسیدم که فضای داستاننویسی اصفهان را چطور میبیند؟ گفت: «من اطلاعی از اوضاع داستاننویسی اصفهان ندارم بنابراین نمیتوانم جمعبندی کنم و جملهای حداقل محققانه و پژوهشی درباره فضای داستاننویسی اصفهان بگویم اما نمیشود منکر این شد که فضای پویایی در مقایسه با دو دهه پیش وجود ندارد. تعداد قابلتوجهی از دوستان داستاننویس اصفهانی را که حدود یک دهه پیش با آنها در ارتباط بودم - حداقل آن تعدادی را که من میشناختم- دیگر در اصفهان نیستند. هرکدام از آنها به دلیل کاملا متفاوتی از اصفهان رفتهاند البته به عبارتی هم شاید بتوان گفت که همه این رفتنها زیر سایه یک دلیل مشترک بوده است، اینکه مثلا آنها نتوانستند در اصفهان فضای باب میلشان را پیدا کنند یا کارشان دیده نشد. البته هنوز هم داستاننویسان مطرحی در اصفهان هستند، داستاننویسانی
مثل محمد کلباسی، آقایان اخوتها و علی خدایی از داستاننویسان نسل قبلی. داستاننویسان نسل بعد هم که بچههای خانه خورشید، رویش، قلمستان و ... هستند.»
یاد مرحوم «محمدرحیم اخوت» بخیر که در زمان این مصاحبه با باهنر زنده بود. حس خوبی که از رفتن به این کلاسهای ارزشمند ادبی و بودن در محضر چنین اساتیدی داشتم و دارم این آرزو را در ذهنم تداعی میکند که امیدوارم همیشه این فضای مفید و باکیفیت ادبی و فرهنگی در شهر برپا باشد تا ادبدوستان، بهویژه جوانترها از این فرصتها برای رشد استعداد و علاقهشان داشتهباشند و از آن استفادهکنند و بر پربارترشدن و پویایی بیشتر فرهنگ و ادب سرزمینمان تأثیرگذار باشند.