همزیستی افسانه و طبیعت

صبح زود شروع به حرکت کردیم. تالاب گاوخونی در پیش رو بود و البته بادهایی که داشت طوفان می‌شد می‌خواست ماشین را از جاده بیرون ببرد.

همزیستی افسانه و طبیعت

صبح زود شروع به حرکت کردیم. تالاب گاوخونی در پیش رو بود و البته بادهایی که داشت طوفان می‌شد می‌خواست ماشین را از جاده بیرون ببرد. بااین‌همه کوتاه نیامدیم و به مسیر ادامه دادیم. دیشب را در هنرمندسرا و اقامتگاه بوم‌گردی آلمن در حسن‌آباد جرقویه گذرانده بودیم. شب خوبی و کم‌نظیری بود از دیدن خط زیبای گرفته تا آشنایی با چهره‌های متنوع و متفاوت! و حالا که صبح دوازدهم فروردین 1398 شده بود، کویر خارا و هزاران حکایت جالب آن را رها کرده بودیم تا گاوخونی را با آمدن آب بارش‌های فروردین نگاه کنیم. در آخرین نقطه‌ای که می‌توانستیم بایستیم، حرکت ماشینمان که همان پراید نازنین بود را متوقف کردیم و همگی بیرون رفتیم. آب بالاخره دوباره سرش را به گاوخونی رسانده بود و همه چیز نشان از یک دوره تازه داشت. البته این فصل کوتاه بود و به همان بارش‌های فوق‌العاده آن سال تمام شد. گاوخونی سرزمین افسانه‌های مردمان حاشیه اینجا جلوی چشمم بود. افسانه‌هایی که بی‌آنکه ربطی داشته باشد و یا نداشته باشد به دوره ساسانیان و بهرام گور هم رسیده است. فرزند خردسال من بیش از همه ذوق کرده بود گویی کودکان به طبیعت نزدیک‌تر هستند و بیشتر با آن دوست هستند و ما به افسانه‌هایی که از آن فرار می‌کنیم، شبیه‌تر هستیم. شدت وزش باد اجازه نداد تا دیدار ما چندان طول بکشد و مجبور شدیم تا باد ما را به بهرام گور ملحق نکرده با او و این تالاب بزرگ خداحافظی کنیم. از همان جاده فرعی راهمان را به سمت نائین کج کردیم. نرسیده به مسیر اصلی اصفهان نائین، درست وقت ظهر در روستای رسول آباد به مسجد حضرت ابوالفضل رفتیم. هفت‌سین داخل مسجد جالب بود. از سویی مطلع شدم شدت بارش و طوفان مسیر نائین را بسته است و ناچار شدیم به اصفهان برگردیم. راه به اصفهان هم‌بسته بود. در تودشک به منزل یکی از بستگان رفتیم و چند ساعتی را تا باز شدن مسیرها، صبر کردم.

ارسال نظر