رهگذران و چترها

نم‌نم باران که شدیدتر شد چترهای بیشتری باز شد و سرعت گام‌های عابران چتر به دست و بی‌چتر بیشتر شد تا زودتر به مقصد برسند.

رهگذران و چترها

نم‌نم باران که شدیدتر شد چترهای بیشتری باز شد و سرعت گام‌های عابران چتر به دست و بی‌چتر بیشتر شد تا زودتر به مقصد برسند. زمین خیس بود و آب در بخش‌هایی از پیاده‌رو بیشتر جمع شده بود. بعضی حواسشان بود تا با راه‌رفتنشان آبی به خود یا دیگری نپاشند و برخی بی‌توجه به خیس‌شدن خود یا دیگری قدم برمی‌داشتند. چند دستفروش هم گوشه پیاده‌رو ایستاده بودند و نگاه‌شان را بین زمین خیس و آسمان بارانی می‌چرخاندند تا ببینند کِی می‌توانند بساطشان را پهن کنند. از این زمین و آسمان اما به این زودی برنمی‌آمد که فرصت پهن شدن بساط به آنها بدهد.
پیرزنی آهسته قدم برمی‌داشت تا مبادا به زمین بخورد. زن جوانی دست دختربچه بازیگوشش را گرفته بود و با گوشی حرف می‌زد. دختربچه مدام سرش را برمی‌گرداند و به عابران نگاه می‌کرد. صدای محزون نِی نوازنده میانسال دوره‌گرد پیچید در پیاده‌رو. پیرمردی که از کنار نوازنده نی می‌گذشت آهی کشید و عبور کرد. رهگذری اسکناسی پنج هزارتومانی در پلاستیک کنار پای نوازنده که ایستاده بود، گذاشت و سریع رد شد. صدای خنده‌ای در پیاده‌رو پیچید و با صدای نی ترکیب شد. سه کودک دوره‌گرد با گونی‌های پر از بازیافت، پلاستیک بزرگی را روی سرشان کشیده بودند تا از باران که داشت تندتر می‌شد در امان بمانند. می‌خندیدند و راه می‌رفتند. پسربچه درشت‌تر تنه‌ای به پسر ریزنقش کناری‌اش زد. گونی از دست پسرک افتاد و بخشی از محتویات آن روی زمین ریخت و خیس شد. پسرک فریاد کشید و دستش را برد تا یک سیلی به او بزند؛ اما پسرک خودش را کنار کشید. بعد هر سه ایستادند و چیزها را در گونی انداختند. دوباره صدای خنده‌شان بلند شد و چترهای پلاستیکی را به سرکشیدند و رفتند. زن میانسال شیک‌پوشی که در کنار پیاده‌رو ایستاده بود به کودکان کار نگاه کرد و زن جوان رهگذری را که از روبه‌رویش رد می‌شد مخاطب قرارداد و گفت: «با اینکه چیزی ندارند اما می‌خندند آن‌وقت ما ...!» زن سری تکان داد و رفت.چند راننده‌تاکسی روبه‌روی پیاده‌رو جمع شده‌اند و یکی از آنها با صدای خوش می‌خواند: «غروب پاییزه، دلم غم انگیزه/ چشم فلک نم‌نم اشکاشو می‌ریزه/ ای آسمون من هم دلم پره درده/ مثل تو شغمگینه از زندگی سرده...» مسافری سوار تاکسی‌اش می‌شود و او درحالی‌که ترانه را همچنان زمزمه می‌کند دستی برای همکارانش تکان می‌دهد و می‌رود.
ابرها دوباره بیشتر می‌شوند و نم‌نم باران شدت می‌گیرد. رهگذران با چتر و بی‌چتر پیاده‌رو بر سرعت قدم‌هایشان می‌افزایند تا زودتر به مقصد برسند.

ارسال نظر