بی‌قدرتان بی‌خبر از قدرت خود

«قدرت بی‌قدرتان» از آن کتاب‌هایی است که در چند ماه اخیر نامش را زیاد شنیده‌ایم و خواندنش به ما توصیه شده است. این کتاب را واتسلاو هاول، نخستین رئیس‌جمهور چک که سیاست‌مدار، نمایشنامه‌نویس و نویسنده نیز بود نوشته است. 

بی‌قدرتان بی‌خبر از قدرت خود

«قدرت بی‌قدرتان» از آن کتاب‌هایی است که در چند ماه اخیر نامش را زیاد شنیده‌ایم و خواندنش به ما توصیه شده است. این کتاب را واتسلاو هاول، نخستین رئیس‌جمهور چک که سیاست‌مدار، نمایشنامه‌نویس و نویسنده نیز بود نوشته است.
این کتاب که با ترجمه احسان کیانی‌خواه توسط نشر گمان منتشر شده مجموعه‌ای است از مقاله‌های سیاسی، نامه‌ها، سخنرانی‌ها، زندگی‌نامه و مصاحبه‌هایی از سال‌هایی که هاول، رئیس‌جمهور جمهوری چک بود و در آن از سیاست جهانی، اخلاق، زندگی، کمونیسم، چکسلواکی و سیاست و حکومت می‌خوانیم.
«قدرت بی‌قدرتان» از یک دوره زمانی خاص در چکسلواکی صحبت می‌کند و هاول به طور دقیق به بیان وضع موجود می‌پردازد. نویسنده یک سبزی‌فروش را نماد بی‌قدرتان می‌گیرد و کتاب را به جلو می‌برد. سبزی‌فروش که از قدرت خود هیچ اطلاع و آگاهی ندارد به‌خاطر این ناآگاهی کارهایی انجام می‌دهد که خودبه‌خود به‌نظام پساتوتالیتر کمک می‌کند. کارهای ساده‌ای که ممکن است حتی معنی آن را نداند. در واقع حکومت به‌قدری جامعه را فلج کرده است که کسی حتی نمی‌تواند فکر کند و یا سؤالی بپرسد. در این جامعه هیچ‌کس از قدرت خودش مطلع نیست. در واقع فساد در زندگی مردم رخنه کرده و مشکل بزرگ دقیقا همین‌جاست. از دید هاول، نبود آگاهی و نبود یک شیوه درست زندگی دقیقا باعث ایجاد چنین نظامی می‌شود.
نویسنده از اینجا شروع می‌کند که نظام امروز چکسلواکی یک سیستم سیاسی دیکتاتوری به معنای سنتی آن نیست؛ طوری که در آن یک گروه کوچک با اعمال زور مستقیم و دلبخواهی بر بقیه حکومت کنند. بلکه یک سیستم پیچیده‌ ایدئولوژیک است که جهانی از تصورهای خودش را ساخته و سعی دارد این جهان را به‌جای دنیای واقعی به همه‌ مردم بقبولاند. هاول اسم این نظام را «پساتوتالیتر» می‌گذارد نه به‌خاطر اینکه تمامیت‌خواه نیست، بلکه به این دلیل که نوع تازه‌ای از آن است. تحلیل عمیق هاول نشان می‌دهد که باورهای ایدئولوژیک در برابر دنیای واقعی قرار می‌گیرند و به همین دلیل هر نوع بروز و ظهور نشانه‌های دنیای واقعی به معنای به‌خطرافتادن و به خطر انداختن کلیت نظام است. برای همین هم هست که کمترین نشانه‌ای از نافرمانی با برخوردی جدی روبرو می‌شود.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «میان اهداف نظام پساتوتالیتر و اهداف زندگی مغاکی عمیق وجود دارد: زندگی در ذات خودش در مسیر تکثر، تنوع، خودساختگی، و خودسامانی و در یک‌کلام در مسیر تحقق آزادی‌اش به‌پیش می‌رود، حال‌آنکه نظام پساتوتالیتر خواهان همرنگی، همسانی، و نظم و انضباط است. زندگی همیشه در جنب‌وجوش است تا ساختارهای تازه و غیرمحتملی را خلق کند، حال‌آنکه نظام پساتوتالیتر می‌کوشد محتمل‌ترین وضعیت‌ها را به زندگی تحمیل کند... این نظام فقط تا جایی در خدمت مردم است که ضروری است، آن هم ضروری به‌منظور تضمین خدمت گرفتن متقابل از مردم. هر چیزی فراتر از این محدوده، یا به عبارت بهتر، هر چیزی که باعث شود مردم پایشان را از نقش‌های تعیین‌شده‌شان فراتر بگذارند، از چشم نظام تعدی و تجاوزی به حریمش تلقی می‌شود.»

ارسال نظر